بخش ۵۵ - حکایت کسی که با پلنگ دوستی کرد و موشان را بیازرد
گرگ خوبی ز پردلان گروه
با پلنگی رفیق شد در کوه
شده ز اخلاص، یارغار پلنگ
خورشش بودی از شکار پلنگ
بهر مخدوم خود به پنهانی
مینمودی شکار گردانی
آهوان را نویدها دادی
به سوی غارشان فرستادی
بز و پازن ز کوه میراندی
خر و گاو از طویله میخواندی
همه را با فسون وبا تدبیر
می کشاندی به صیدگاه امیر
بد در آن غار لانهٔ موشی
هریکی موش چند خرگوشی
نگرفتی پلنگ شیر شکار
از سر مرحمت به موشان کار
لیکن آن کهنه خادم ظلمه
میرساندی به موشها صدمه
تا که روزی پلنگ خرم بود
یار غارش قرین و همدم بود
اندکی با رفیق گرم گرفت
یار غارش حلیم و نرم گرفت
یار نادان به حیله و نیرنگ
خواست گردد سوار پشت پلنگ
دد زکبر و سخط بدو نگرید
با سرپنجه خشتکش بدرید
ازپی کشتنش نشد رنجه
دور کردش به نیم سرپنجه
کرد او را ز غار خویش برون
گشت آن یار غار، خوار و زبون
سوی ده زآن نشیمن ممتاز
با نشین دریده آمد باز
رفت تا مرهمی به ریش نهد
دارویی بر نشین خویش نهد
موشهایی کزو غمین بودند
راه و بیراه در کمین بودند
چون که باکون پارهاش دیدند
از پی انتقام جنبیدند
موش، عاشق بود به زخم پلنگ
میکند سوی زخمدار آهنگ
گر برآن زخم آید و میزد
خسته از جای برنمیخیزد
من شنودستم این سخن ز استاد
عهد با اوست هرچه باداباد
بوالفرج نیز قطعهای دارد
وندر آن این حدیث بگزارد
الغرض موشی از میان خیزید
نیمشب بر جراحتش میزید
زخم ناسور گشت از آن زهراب
شد بنای وجود مرد خراب
مرد و کردند در زمین چالش
رو ز موشان بپرس احوالش
آن وزبری که نیست مردمدار
بهتر از اوست گرگ مردمخوار
وای آن کو به پشتوانی شاه
بر رعیت کند به کبر نگاه
دل مخلوق را بیازارد
تا دل شاه را نگهدارد
چون درافتاد بر زبان عوام
آخر از شاه بشنود دشنام
شه چودشنام داد و راند از در
میهمان میشود به قصر قجر
چون که در قصرگشت جای بجا
تیز آخر دهد به مرگ فجا
وان که آمد به نزد خلق عزیز
احترامش کنند شاهان نیز
وگر ازشاه بشنود دشنام
آفرینش کنند خیل انام
جانش این آفرین نگهدارد
عزّتش را همین نگه دارد
بخش ۵۴ - آخر سال: ماه اسفند نیز شد گذریبخش ۵۶ - گفتار هفتم در سیاست و شرط ریاست: آنچه اکنون سیاستش خوانی
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرگ خوبی ز پردلان گروه
با پلنگی رفیق شد در کوه
هوش مصنوعی: اگر گرگ خوبی با پلنگی در کوه رفیق شود، گروهی از پردلان (دروغگویان یا فریبکاران) نابود خواهند شد.
شده ز اخلاص، یارغار پلنگ
خورشش بودی از شکار پلنگ
هوش مصنوعی: دوست پلنگ پس از آنکه از صداقت و خلوص خود آگاه شد، به خاطر شکار پلنگ به او نزدیکتر شده است.
بهر مخدوم خود به پنهانی
مینمودی شکار گردانی
هوش مصنوعی: برای خدمتگذاری به محبوب خود به طور پنهانی خود را به شکار میزدیدی.
آهوان را نویدها دادی
به سوی غارشان فرستادی
هوش مصنوعی: تو به آهوان پیامهایی دادستی و آنها را به سوی پناهگاهشان فرستادی.
بز و پازن ز کوه میراندی
خر و گاو از طویله میخواندی
هوش مصنوعی: تو بز و پازن را از کوه پایین میآوردی و خر و گاو را از طویله میخواندی.
همه را با فسون وبا تدبیر
می کشاندی به صیدگاه امیر
هوش مصنوعی: تو با جادو و تدبیر خود، همه را به دامگاه امیر میکشاندی.
بد در آن غار لانهٔ موشی
هریکی موش چند خرگوشی
هوش مصنوعی: در آن غار بد، موشها زندگی میکنند و هر موش چند خرگوش دارد.
نگرفتی پلنگ شیر شکار
از سر مرحمت به موشان کار
هوش مصنوعی: تو پلنگ قوی و قهری هستی، اما به خاطر بزرگواریات دست از شکار موشها برداشتهای.
لیکن آن کهنه خادم ظلمه
میرساندی به موشها صدمه
هوش مصنوعی: اما آن خدمتگزار قدیمی ظلمها را به موشها میرساند و به آنها آسیب میزد.
تا که روزی پلنگ خرم بود
یار غارش قرین و همدم بود
هوش مصنوعی: تا زمانی که روزی پلنگ خوشحال و شاداب باشد، یارش همیشه در کنارش خواهد بود و با هم زندگی میکنند.
اندکی با رفیق گرم گرفت
یار غارش حلیم و نرم گرفت
هوش مصنوعی: کمی با دوست خود صحبت کرد، در حالی که یار او آرام و دلنشین بود.
یار نادان به حیله و نیرنگ
خواست گردد سوار پشت پلنگ
هوش مصنوعی: یار نادان با ترفند و فریب تلاش کرد تا سوار بر پشت پلنگ شود.
دد زکبر و سخط بدو نگرید
با سرپنجه خشتکش بدرید
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی موجودات خطرناک و غیردوست به شخصی توجه میکنند، او به شدت آسیبپذیر میشود و ممکن است به سرعت تحت تأثیر قرار گیرد یا دچار مشکل شود. در واقع، در شرایط سخت و تهدیدآمیز، این شخص به نوعی در معرض خطر قرار میگیرد و ممکن است از طرف دشمنان یا موانع، آسیب ببیند.
ازپی کشتنش نشد رنجه
دور کردش به نیم سرپنجه
هوش مصنوعی: در تلاش برای کشتن او، به زحمت افتاد و او را با ناز و ظرافت از دور دور کرد.
کرد او را ز غار خویش برون
گشت آن یار غار، خوار و زبون
هوش مصنوعی: او را از غار خود خارج ساخت، آن یار غار، در حالی که خوار و زبون شده بود.
سوی ده زآن نشیمن ممتاز
با نشین دریده آمد باز
هوش مصنوعی: از آن جایگاه خاص و ممتاز، به سوی روستای خود بازگشت.
رفت تا مرهمی به ریش نهد
دارویی بر نشین خویش نهد
هوش مصنوعی: او رفت تا به زخمهایش تسکینی بدهد و دارویی بر دردهایش بمالد.
موشهایی کزو غمین بودند
راه و بیراه در کمین بودند
هوش مصنوعی: موشهایی که از غم و اندوه ناراحت بودند، در کمین نشسته بودند تا به جایی برسند، چه در مسیر صحیح و چه در مسیر اشتباه.
چون که باکون پارهاش دیدند
از پی انتقام جنبیدند
هوش مصنوعی: وقتی که پارههایی از او را دیدند، برای انتقام به حرکت درآمدند.
موش، عاشق بود به زخم پلنگ
میکند سوی زخمدار آهنگ
هوش مصنوعی: موش عاشق زخمهای پلنگ بود و به سمت زخمیها میرفت.
گر برآن زخم آید و میزد
خسته از جای برنمیخیزد
هوش مصنوعی: اگر بر زخم او ضربهای بیفتد، شخص خسته از جای خود بلند نمیشود.
من شنودستم این سخن ز استاد
عهد با اوست هرچه باداباد
هوش مصنوعی: این گفته را از معلم شنیدم که رابطهام با او تا همیشه پایدار است و هر چه پیش بیاید، برایم مهم نیست.
بوالفرج نیز قطعهای دارد
وندر آن این حدیث بگزارد
هوش مصنوعی: بوالفرج نیز قسمتی دارد و در آن این داستان را قرار داده است.
الغرض موشی از میان خیزید
نیمشب بر جراحتش میزید
هوش مصنوعی: در کل، موشی در نیمهشب از جایی بیرون میآید و بر زخم خود زخم تازهای میزند.
زخم ناسور گشت از آن زهراب
شد بنای وجود مرد خراب
هوش مصنوعی: زخمی بزرگ و عمیق به وجود آمده که باعث شده زندگی مرد به هم بریزد و ویران شود.
مرد و کردند در زمین چالش
رو ز موشان بپرس احوالش
هوش مصنوعی: مردان در زمین در حال رویارویی و جدل هستند، از موشها بپرس که اوضاع چگونه است.
آن وزبری که نیست مردمدار
بهتر از اوست گرگ مردمخوار
هوش مصنوعی: بهتر است که با افرادی خوشرفتار و مهربان همراه باشیم، حتی اگر ظاهراً ناپسند به نظر برسند، تا اینکه با فردی مانند گرگ که به دیگران آسیب میزند، در ارتباط باشیم.
وای آن کو به پشتوانی شاه
بر رعیت کند به کبر نگاه
هوش مصنوعی: وای بر کسی که با تکیه به قدرت و مقام خود به مردم بیاحترامی میکند و با arrogance به آنها نگاه میکند.
دل مخلوق را بیازارد
تا دل شاه را نگهدارد
هوش مصنوعی: دل مخلوق را بیازار تا دل شاه را دلت را بپردازد. یعنی برای حفظ و نگهداری دل یک شخص مهم، ممکن است نیاز باشد که به دیگران آسیب برسانی یا آنها را ناراحت کنی.
چون درافتاد بر زبان عوام
آخر از شاه بشنود دشنام
هوش مصنوعی: وقتی که مردم عادی شروع به انتقاد کنند، در نهایت این انتقادات به گوش شاه میرسد و او به دشنامها آگاه میشود.
شه چودشنام داد و راند از در
میهمان میشود به قصر قجر
هوش مصنوعی: وقتی که شاه او را دشنام داد و از در بیرون کرد، او به قصر قجر میرود و به عنوان مهمان پذیرایی میشود.
چون که در قصرگشت جای بجا
تیز آخر دهد به مرگ فجا
هوش مصنوعی: زمانی که در قصر بهجای خود قرار گیرد، سرانجام به مرگی ناگوار دچار خواهد شد.
وان که آمد به نزد خلق عزیز
احترامش کنند شاهان نیز
هوش مصنوعی: هر کسی که مورد توجه و محبت مردم قرار میگیرد، حتی شاهان نیز به او احترام میگذارند.
وگر ازشاه بشنود دشنام
آفرینش کنند خیل انام
هوش مصنوعی: اگر شاه از دشنامها باخبر شود، جمعیت زیادی به خاطر این موضوع به انتقاد و سرزنش میپردازند.
جانش این آفرین نگهدارد
عزّتش را همین نگه دارد
هوش مصنوعی: جان او با این تعریف حفظ میشود و مقام و عزت او نیز به همین شکل نگه داشته خواهد شد.
حاشیه ها
1394/08/14 12:11
سعید اسکندری
بوالفرج رونی در حجو کسی میفرماید:
مرا گویی که تو خصم حقیری
تو هم مرد دبیری نه امیری
مسلمانوار پندت دادخواهم
تو خود پند مسلمان کیپذیری
فراوانت پلنگانند خصمان
مگر با موش خصمی درنگیری
که گر چنگ پلنگی در تو آید
بباید بر تو میزد تا بمیری.
دیوان ابوالفرج رونی/ به تصحیح محمود مهدوی دامغانی/ ناشر کتابفروشی باستان/ 1347/ ص159
دیوان استاد ابوالفرج رونی/ تصحیح چایکین مستشرق/ مطعبهی شوروی/ 1304/ ص 134
1397/03/26 20:05
سعید اسکندری
هجو کسی