گنجور

بخش ۵۴ - آخر سال

ماه اسفند نیز شد گذری
گشت سالی ز عمر ما سپری
رفت سالی که جز وبال نبود
عمر بود این که رفت‌، سال نبود
پنج‌ مه‌ زان به‌ حبس و خون‌ جگری
هفت ماه دگر به دربه‌دری
چهل و نه گذشت با اکراه
بر سرم پنجه می‌زند پنجاه
سر ز پنجه گرفته‌ام به دو دست
کاهنین پنجه‌اش تا شست
نرسد عمر من به شصت یقین
زیر این پنجه‌های پولادین
چل و پنجاه‌، آهنین دستند
در گلوها چو پنجه و شستند
عمر اکنون ز سال پنجاهم
دامی افکنده بر سر راهم
گر سلامت رهم ز پنجهٔ دام
چون کشم‌سر ز شصت‌خون‌آشام
با چنین دست کز غمم بسر است
راه پنجاه نیز پر خطر است
در شگفتم که با چنین غم و درد
سال دیگر چکار خواهم کرد!
آخر سال را خدا داناست
سال نیکو از اولش پیداست
شب ‌عید است ‌و من ‌غریب‌ و اسیر
بسته تقدیر پنجهٔ تدبیر
قرض بالای قرض خوابیده
خانه‌ام چون دلم خرابیده
سال پارینه هم در اول سال
قرض من بود شش هزار ربال
سال بگذشت و تازه شد نوروز
سی‌هزار است قرض من امروز
می‌رسد نامهٔ وکیل از ری
که بود بی‌نتیجه کوشش وی
که خریدار خانه نایابست
زان که زر در زمانه نایابست
سیم و زر گشته در خزینه نهان
وآن خزینه نهان ز چشم جهان
یا شود خرج راه‌آهن شاه
یا بدر می‌رود ز دیگر راه
آنچه دولت ستاند از مردم
هشت عشر از میانه گرددگم
همه نادار، خلق و دارا هیچ
همه جا عرضه و تقاضا هیچ
غیر عمال دولت و تجار
باقی خلق در شکنجه دچار
تاجران هم ازین کساد فره
پس هم می‌زنند یک‌ یک زه
جز دو سه لات روزنامه‌نگار
کز چپ و راست داخلند به کار
راست چون شاعران عهد قدیم
لب پر از مدح و سرپر از تعظیم
باقی خلق لند لند کنند
گاهی آهسته گاه تند کنند
دسته دسته به شیوهٔ قاچاق
می گریزند سوی هند و عراق
وان که چون‌منش‌پای رفتن نیست
کرد باید به رنج و زحمت زیست
بلدی خانه‌اش کند حرٍّاج
عوض مالیات خانه و باج
کودکانش ز درس وامانند
همه از تربیت جدا مانند
من در اینجاگرسنه و بیکار
گرد من ده دوازده نان‌خوار
مورد قهر و خانه بر بادم
رفته علم و ادب هم از یادم
طرفه‌عهدیست کز سیاست‌و زور
کور، شد چشم‌دار و بیناکور
زد به ذوق و ادب معارف جار
شد فلان‌، اوستاد و مرد بهار
نیستم من دریغ مرد هجا
گرچه باشد هجا به وقت‌، بجا
مفت خواهند جست از دستم
که بدین تیر نگرود شستم
هجو اینان وظیفهٔ عالیست
جای یغمای جندقی خالیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ماه اسفند نیز شد گذری
گشت سالی ز عمر ما سپری
هوش مصنوعی: ماه اسفند هم به پایان رسید و سالی از عمر ما گذشت.
رفت سالی که جز وبال نبود
عمر بود این که رفت‌، سال نبود
هوش مصنوعی: سالی که گذشت، تنها باری سنگین بر دوش ما بود و عمر را صرف کردیم، نه اینکه سالی خوشایند باشد.
پنج‌ مه‌ زان به‌ حبس و خون‌ جگری
هفت ماه دگر به دربه‌دری
هوش مصنوعی: پنج ماه در زندان و سپس هفت ماه دیگر در حال سرگردانی و بی‌خانمانی.
چهل و نه گذشت با اکراه
بر سرم پنجه می‌زند پنجاه
هوش مصنوعی: زمان چهل و نه سالگی به سختی سپری شد و حالا پنجاه سالگی به من نزدیک می‌شود و حس می‌کنم که این گذر زمان بر عکس میل من ایجاد می‌شود.
سر ز پنجه گرفته‌ام به دو دست
کاهنین پنجه‌اش تا شست
هوش مصنوعی: من با دست‌های خود محکم از پنجه کاهنی که تا شستش را در اختیار دارم، گرفته‌ام.
نرسد عمر من به شصت یقین
زیر این پنجه‌های پولادین
هوش مصنوعی: عمر من به شصت سال نمی‌رسد، به یقین، در زیر این دستان سخت و قوی.
چل و پنجاه‌، آهنین دستند
در گلوها چو پنجه و شستند
هوش مصنوعی: چهل و پنج نفر قدرت و تسلطی مانند آستین و دست دارند و می‌توانند در هر شرایطی بر دیگران کنترل پیدا کنند.
عمر اکنون ز سال پنجاهم
دامی افکنده بر سر راهم
هوش مصنوعی: عمری که اکنون به پنجاه سالگی رسیده، با مشکلات و موانع زیادی بر سر راهم قرار گرفته است.
گر سلامت رهم ز پنجهٔ دام
چون کشم‌سر ز شصت‌خون‌آشام
هوش مصنوعی: اگر من از چنگال خطر نجات پیدا کنم، مانند این است که سرم را از بین شصت گرگ واپس‌کشیده‌ام.
با چنین دست کز غمم بسر است
راه پنجاه نیز پر خطر است
هوش مصنوعی: با چنین دستی که بر اثر غم و اندوه به وجود آمده، حتی قدم به قدم در مسیر پنجاه نیز خطرناک و پرخطر است.
در شگفتم که با چنین غم و درد
سال دیگر چکار خواهم کرد!
هوش مصنوعی: متعجبم که با این غم و دردی که دارم، سال آینده چه کار خواهم کرد!
آخر سال را خدا داناست
سال نیکو از اولش پیداست
هوش مصنوعی: خداوند می‌داند که پایان سال چگونه خواهد بود و نشانه‌های یک سال خوب از ابتدای آن مشخص است.
شب ‌عید است ‌و من ‌غریب‌ و اسیر
بسته تقدیر پنجهٔ تدبیر
هوش مصنوعی: امشب جشن عید است و من به تنهایی و با سرنوشتی که برایم نوشته شده، در بند سختی‌ها و مشکلاتم گرفتار هستم.
قرض بالای قرض خوابیده
خانه‌ام چون دلم خرابیده
هوش مصنوعی: خانه‌ام پر از بدهی شده و همین‌طور که دلم درهم ریخته و ناراحت است، مشکلات مالی هم بر دوش من سنگینی می‌کند.
سال پارینه هم در اول سال
قرض من بود شش هزار ربال
هوش مصنوعی: در سال گذشته، در آغاز سال، بدهی من شش هزار درهم بود.
سال بگذشت و تازه شد نوروز
سی‌هزار است قرض من امروز
هوش مصنوعی: سال جدید فرارسید و نوروز به تازگی آمد، اما هنوز در دل من بیش از سی‌هزار مشکل و بدهی وجود دارد.
می‌رسد نامهٔ وکیل از ری
که بود بی‌نتیجه کوشش وی
هوش مصنوعی: نامه‌ای از وکیلی در ری به دست می‌رسد که نشان می‌دهد همه تلاش‌های او بی‌فایده و بی‌نتیجه بوده است.
که خریدار خانه نایابست
زان که زر در زمانه نایابست
هوش مصنوعی: خانه‌ای که به سختی یافت می‌شود، خریدار ندارد، چون در این زمان پول و طلا کمیاب است.
سیم و زر گشته در خزینه نهان
وآن خزینه نهان ز چشم جهان
هوش مصنوعی: طلا و نقره در گنجینه‌ای پنهان شده‌اند و آن گنجینه از نگاه دنیا مخفی است.
یا شود خرج راه‌آهن شاه
یا بدر می‌رود ز دیگر راه
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که یا هزینه‌های ساخت و راه‌اندازی راه‌آهن شاه باید پرداخت شود، یا اینکه مشکلات و خطرات دیگری پیش می‌آید که ممکن است باعث خسارات بیشتری شود. در واقع، این جمله به ضرورت انجام یک کار و عواقب ناشی از عدم انجام آن اشاره دارد.
آنچه دولت ستاند از مردم
هشت عشر از میانه گرددگم
هوش مصنوعی: هر آنچه که حکومت از مردم می‌گیرد، هشت دهم آن در میانه‌ها به فراموشی سپرده می‌شود.
همه نادار، خلق و دارا هیچ
همه جا عرضه و تقاضا هیچ
هوش مصنوعی: همه افراد در شرایط اقتصادی مشابهی قرار دارند و تفاوتی بین ثروتمندان و بی‌پول‌ها وجود ندارد. در واقع، در هر جا که نگاهی بیندازیم، نشانه‌ای از نیاز و عرضه به چشم نمی‌خورد.
غیر عمال دولت و تجار
باقی خلق در شکنجه دچار
هوش مصنوعی: غیر از کارمندان دولت و بازرگانان، دیگر مردم در سختی و رنج هستند.
تاجران هم ازین کساد فره
پس هم می‌زنند یک‌ یک زه
هوش مصنوعی: تاجران به خاطر کسادی بازار، هر کدام به‌تنهایی از این شرایط نابسامان فاصله می‌گیرند.
جز دو سه لات روزنامه‌نگار
کز چپ و راست داخلند به کار
هوش مصنوعی: به جز چند نفر از خبرنگاران که از سمت چپ و راست در این کار مشغول هستند، دیگران در این حوزه فعالیت نمی‌کنند.
راست چون شاعران عهد قدیم
لب پر از مدح و سرپر از تعظیم
هوش مصنوعی: به درستی که شاعران دوران باستان، همیشه پر از ستایش و احترام هستند.
باقی خلق لند لند کنند
گاهی آهسته گاه تند کنند
هوش مصنوعی: باقی افراد گاهی به آرامی و گاهی به سرعت صحبت می‌کنند.
دسته دسته به شیوهٔ قاچاق
می گریزند سوی هند و عراق
هوش مصنوعی: افراد به صورت گروهی و به شکل clandestine (پنهانی) به سمت کشورهای هند و عراق فرار می‌کنند.
وان که چون‌منش‌پای رفتن نیست
کرد باید به رنج و زحمت زیست
هوش مصنوعی: کسی که مثل من قدرت پیشرفت و حرکت را ندارد، باید تحمل کند و با سختی زندگی کند.
بلدی خانه‌اش کند حرٍّاج
عوض مالیات خانه و باج
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده است که کسی می‌تواند با مهارت و دقت، خانه‌ای را به گونه‌ای تغییر دهد که به جای پرداخت مالیات و هزینه‌های اضافی، از آن بهره‌وری بیشتری داشته باشد. به نوعی، فرد به دنبال راه‌هایی برای جلوگیری از پرداخت هزینه‌های سنگین و استفاده بهینه از منابع است.
کودکانش ز درس وامانند
همه از تربیت جدا مانند
هوش مصنوعی: کودکان از درس و علم عقب مانده‌اند و همه به دلیل بی‌توجهی به تربیت خود از هم دور افتاده‌اند.
من در اینجاگرسنه و بیکار
گرد من ده دوازده نان‌خوار
هوش مصنوعی: من اینجا هستم و گرسنه و بی‌کارم، دور و برم را افرادی پر کرده‌اند که برای خوردن نان گرد هم آمده‌اند.
مورد قهر و خانه بر بادم
رفته علم و ادب هم از یادم
هوش مصنوعی: در حالتی هستم که همه چیز از دست رفته و حتی دانش و ادب نیز فراموشم شده است.
طرفه‌عهدیست کز سیاست‌و زور
کور، شد چشم‌دار و بیناکور
هوش مصنوعی: این جمله به وضوح نشان‌دهنده‌ی تضاد و تناقضی است که در برخی وعده‌ها و توافق‌ها وجود دارد. به عبارت دیگر، به روزگاری اشاره دارد که بر اساس قدرت و سیاست، وعده‌ها و عهدها خدشه‌دار می‌شوند و افراد ظاهراً بینا در واقع نادیده می‌گیرند واقعیت‌ها و حقایق را. در نتیجه، به نظر می‌رسد که آن‌ها با وجود توانایی دیدن، به عمد حقایق را نمی‌بینند.
زد به ذوق و ادب معارف جار
شد فلان‌، اوستاد و مرد بهار
هوش مصنوعی: به خاطر ذوق و ادب فراوانی که دارد، معروف شده و به عنوان استاد و مرد بارز علم و هنر شناخته می‌شود.
نیستم من دریغ مرد هجا
گرچه باشد هجا به وقت‌، بجا
هوش مصنوعی: من شخصی نیستم که از سر حسرت و تأسف سخن بگویم، هرچند در زمان مناسب می‌توانم به خوبی صحبت کنم.
مفت خواهند جست از دستم
که بدین تیر نگرود شستم
هوش مصنوعی: آنها می‌خواهند از من به راحتی چیزی بگیرند، در حالی که من با این تیر نمی‌توانم به سادگی خود را رها کنم.
هجو اینان وظیفهٔ عالیست
جای یغمای جندقی خالیست
هوش مصنوعی: نقد و سرزنش این افراد کار مهمی است، زیرا جای افرادی که به راستی شایسته‌اند، خالی مانده است.