بخش ۴۵ - پنجمین ماه در زندان
تیر و مرداد هم به بنده گذشت
مدت حبس من تمام نگشت
آب شد برف قلهٔ توچال
یخ فراوان نماند در یخچال
خنکیهای قوم لیک بجاست
وز دل سردشان عناد نکاست
شد هوا گرم و گرم شد محبس
پخته گشتند مرغها به قفس
دم به دم محبسی به حبس رود
لیک محبس فراختر نشود
حبسگاه موقتی تنگ است
همهجا بین حبسیان جنگ است
در اطاقی که پنج شش گز نیست
شصت و نه محبسی نماید زیست
همه عریان ز شدت تب و تاب
گرد هم درتنیده چون گرداب
پیر هفتاد ساله در ناله
همدمش طفل یازده ساله
آنیکی دزد و آن دگر جاسوس
وآن دگر، پار بوده نوکر روس
آن یکی کرده با زنش دعوا
آن دگر قرض خود نکرده ادا
آن یکی هست مفلس ومفلوک
سند تابعیتش مشکوک
دگری گفته من طلا دارم
در دل خاک گنجها دارم
لیک در پای میز استنطاق
کرده حاشا ز فرط جهل و نفاق
نک دو سال است کاندرین دهلیز
می کند جان و میخورد مهمیز
بخش ۴۴ - آمدن سرمایهداری و رفتن دین: تا که سرمایه یافت آزادیبخش ۴۶ - حبس شدن مدیر ناهید در اتاق بهار: شب بدیدم در آن سرا تختی
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تیر و مرداد هم به بنده گذشت
مدت حبس من تمام نگشت
هوش مصنوعی: این دو ماه تابستان هم بر من گذشت، اما هنوز مدت حبس من تمام نشده است.
آب شد برف قلهٔ توچال
یخ فراوان نماند در یخچال
هوش مصنوعی: برف روی قلهٔ توچال آب شده و دیگر یخ زیادی در یخچال باقی نمانده است.
خنکیهای قوم لیک بجاست
وز دل سردشان عناد نکاست
هوش مصنوعی: خنکیها و آرامش مردم خوب است، اما از دلهای سردشان کینه و دشمنی کاسته نشده است.
شد هوا گرم و گرم شد محبس
پخته گشتند مرغها به قفس
هوش مصنوعی: هوا گرم شد و در نتیجه، فضای زندان هم داغ شد و پرندهها در قفس به بلوغ و پختگی رسیدند.
دم به دم محبسی به حبس رود
لیک محبس فراختر نشود
هوش مصنوعی: هر لحظه که در مکانی محدود و گیر افتادهایم، احساس نمیکنیم که آنجا برای ما بزرگتر میشود. حتی اگر مدام در آنجا باشیم، فضای آن تغییر نمیکند.
حبسگاه موقتی تنگ است
همهجا بین حبسیان جنگ است
هوش مصنوعی: زندان موقتی تنگ و کوچک است و در تمامی آن، درگیری و نزاع میان زندانیان وجود دارد.
در اطاقی که پنج شش گز نیست
شصت و نه محبسی نماید زیست
هوش مصنوعی: در فضایی کوچک و محدود، با وجود اینکه جای زیادی نیست، تعداد زیادی زندانی زندگی میکنند.
همه عریان ز شدت تب و تاب
گرد هم درتنیده چون گرداب
هوش مصنوعی: همه به خاطر شدت تب و آشفتگی، در هم تنیده و در حال چرخش مانند گرداب هستند.
پیر هفتاد ساله در ناله
همدمش طفل یازده ساله
هوش مصنوعی: یک پیرمرد هفتاد ساله در افسردگی و درد خود به کودک یازده سالهاش متوسل شده است.
آنیکی دزد و آن دگر جاسوس
وآن دگر، پار بوده نوکر روس
هوش مصنوعی: یکی دزد است، دیگری جاسوس و آن دیگری هم، بیخیال، خدمتگذار روسهاست.
آن یکی کرده با زنش دعوا
آن دگر قرض خود نکرده ادا
هوش مصنوعی: یکی با همسرش دعوایش شده و دیگری هم قروضش را پرداخت نکرده است.
آن یکی هست مفلس ومفلوک
سند تابعیتش مشکوک
هوش مصنوعی: یک نفر در وضعیت بدی قرار دارد و زندگیاش به سختی میگذرد، حتی اسناد هویتیاش هم جای سوال دارد.
دگری گفته من طلا دارم
در دل خاک گنجها دارم
هوش مصنوعی: شخصی گفته است که من در دل خاک ثروتهایی دارم که به اندازه طلا ارزشمند هستند.
لیک در پای میز استنطاق
کرده حاشا ز فرط جهل و نفاق
هوش مصنوعی: در زیر شکنجه و در برابر بازجویی، فرد به شدت از رو آوردن به نادانی و دوگانگی شخصیت خودی دفاع میکند.
نک دو سال است کاندرین دهلیز
می کند جان و میخورد مهمیز
هوش مصنوعی: دو سال است که در این مسیر، روح من به سختی درگیر است و با شدت میکوشد تا به هدف برسد.