گنجور

بخش ۴۲ - عاقبت کار وجدان‌فروش و رها شدن رفیق از بند

چون ‌ز حبس ‌جوان ‌سه سال گذشت
مدت حبس او ، به آخر گشت
تاخت بیرون ز حبس بیچاره
بی‌سرانجام و عور و آواره
خانه بر باد و زن طلاق و فقیر
بی‌نصیب از نقیر و از قطمیر
یکی از دوستان رسیدش پیش
مرد ازوجست‌حال‌همسرخوا
گفت دادی طلاق و شوی گرفت
چندگاهی ز خلق روی گرفت
رفت شویش شبی به مهمانی
شب سیه بود وسرد و بارانی
بستر خود به زیر طاقی برد
طاق بر وی فتاد و بیدین مرد
مَرد مُرد و ضعیفه​ی مسکین
گشت‌در «شهر نو» کرایه‌نشین
شد از این داستان دلش به ‌دو نیم
تاخت نزدیک دوستان قدیم
دید آن‌ جمله مردمی شده‌اند
صاحب‌خانه و زن و فرزند
همه فارغ ز رادع و زاجر
آن یکی کاسب آن یکی تاجر
چون رفیق قدیم را دیدند
چون گل نوشکفته خندیدند
رحم کردند بر ندامت او
شکرکردند بر سلامت او
جان و کالا و مسکنش دادند
به از اول یکی زنش دادند
ساختندش شریک در مکسب
کاسبی گشت صاحب منصب
پشت پا زد به خدمت دولت
کند دندان ز نعمت دولت

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون ‌ز حبس ‌جوان ‌سه سال گذشت
مدت حبس او ، به آخر گشت
هوش مصنوعی: پس از اینکه جوان سه سال در حبس بود، مدت حبس او به پایان رسید.
تاخت بیرون ز حبس بیچاره
بی‌سرانجام و عور و آواره
هوش مصنوعی: بیچاره با ناامیدی و در حالی که دچار مشکلات و نقص و کمبودهایی است، سرانجام از زندان بیرون می‌آید و به بی‌سامانی و آواره‌گی دچار می‌شود.
خانه بر باد و زن طلاق و فقیر
بی‌نصیب از نقیر و از قطمیر
هوش مصنوعی: خانه ویران است، همسر طلاق گرفته و فردی فقیر از لذت‌های زندگی و نعمت‌ها محروم است.
یکی از دوستان رسیدش پیش
مرد ازوجست‌حال‌همسرخوا
هوش مصنوعی: یکی از دوستان به مردی مراجعه کرد تا از حال همسرش بپرسد.
گفت دادی طلاق و شوی گرفت
چندگاهی ز خلق روی گرفت
هوش مصنوعی: گفتی که طلاق دادی و شوهر جدیدی گرفت، اما مدتی بعد از مردم روی برگرداند.
رفت شویش شبی به مهمانی
شب سیه بود وسرد و بارانی
هوش مصنوعی: او شبی به مهمانی رفت که هوا تاریک و سرد و بارانی بود.
بستر خود به زیر طاقی برد
طاق بر وی فتاد و بیدین مرد
هوش مصنوعی: کسی که بر روی تخت خود خوابیده بود، زیر سقف افتاد و مرد بی‌دینی بر او افتاد.
مَرد مُرد و ضعیفه​ی مسکین
گشت‌در «شهر نو» کرایه‌نشین
هوش مصنوعی: مردی فوت کرد و خانواده‌اش که ضعیف و بی‌پناه بودند، به ناچار در محله‌ای به نام «شهر نو» به زندگی با اجاره پرداختند.
شد از این داستان دلش به ‌دو نیم
تاخت نزدیک دوستان قدیم
هوش مصنوعی: از این ماجرا، دلش به شدت پر درد و نگران شد و این احساس در کنار دوستان قدیمی‌اش بیشتر به او فشار آورد.
دید آن‌ جمله مردمی شده‌اند
صاحب‌خانه و زن و فرزند
هوش مصنوعی: او مشاهده کرد که تمام آن مردم اکنون خانواده‌دار و صاحب‌خانه شده‌اند و هر یک زندگی مستقل و جدیدی را آغاز کرده‌اند.
همه فارغ ز رادع و زاجر
آن یکی کاسب آن یکی تاجر
هوش مصنوعی: همه از موانع و تنبه‌ها بی‌خبرند؛ یکی در حال کسب و کار است و دیگری در حال تجارت.
چون رفیق قدیم را دیدند
چون گل نوشکفته خندیدند
هوش مصنوعی: وقتی دوستان قدیمی یکدیگر را دیدند، مانند گلی که تازه شکفته شده باشد، شاد و خندان شدند.
رحم کردند بر ندامت او
شکرکردند بر سلامت او
هوش مصنوعی: به او رحم کردند و به خاطر خوب شدن حالش شکرگزاری کردند.
جان و کالا و مسکنش دادند
به از اول یکی زنش دادند
هوش مصنوعی: آنها جان و مال و خانه‌شان را فدای او کردند و حتی یکی از همسرانشان را نیز به او بخشیدند.
ساختندش شریک در مکسب
کاسبی گشت صاحب منصب
هوش مصنوعی: او را به عنوان شریک در کار و کسب انتخاب کردند و به همین خاطر به مقام و جایگاهی رسید.
پشت پا زد به خدمت دولت
کند دندان ز نعمت دولت
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر نعمت‌های دولت به آن خدمت کرده، حالا از آن دوری می‌کند و به آن پشت پا می‌زند.