بخش ۴۰ - حکایت مرغ پیر که به دام افتاد
خواندم اندر حدیث « کنفوسیوس»
داستانی به طبعها مانوس
روزی آن رهبر نکوکاران
به رهی می گذشت با یاران
دید صیادی اندر آن رسته
مرغکی چند را بههم بسته
مینهد جفت جفت در قفسی
مرغکان میزنند بال بسی
هر دمی مرغکان برآشوبند
خویش را برقفس همی کوبند
پس اندیشه و درنگ زیاد
گفت دانای چین بدان صیاد
کانچه در جمع مرغکان بینم
همه را نورس و جوان بینم
چیست موجب که این گروه اسیر
در میانشان نه کامل است و نه پیر
گفت صیاد کای حکیم همام
پیر مرغان نیوفتند به دام
دام بینند و ز آن حذر گیرند
دانه بینند و طمع برگیرند
و آن جوانان که همره پیران
راهجویان شوند و پرگیران
همه از برکت بزرگتران
تجربت دیدگان و راهبران
برهند از مخاطرات عظیم
وز مضایق برون روند سلیم
لیک آنان که خودسرند و جهول
پند پیران نمی کنند قبول
خودسرانه به هر طرف پویان
همه «آوی الیالجبل» گویان
در جوانی به غم دچار شوند
بستهٔ دام روزگار شوند
به غم و غصه مبتلا گردند
صید سرپنجهٔ بلا گردند
ناگه اندر میان آن تقریر
دید استاد بسته مرغی پیر
رو به صیاد کرد و گفت این چیست
مگر این مرغ پیر و کامل نیست؟!
گفت صیاد کاین ز بخت سیاه
رفته با نورسان ز غفلت راه
پیر سر، جسته از جوانی کام
با جوانان و نوخطان زده گام
چون ره تجربت نهاده ز دست
شده پیرانه سر به غم پابست
من چوآن مرغ پیر، خام شدم
با جوانان به سوی دام شدم
بودم از قاضیان عضو تمیز
داشت دولت مرا بزرگ و عزیز
روزی از روزها ز بخت سیاه
چند دهقان درآمدند ز راه
از ولایت به ری روان گشتند
در بر بنده میهمان گشتند
حاکم روستا ز فرط غرور
ملکشان را گرفته بود به زور
همگی از تعدی سرتیپ
داده بودند محضری ترتیب
لابه کردند نزد من یکسر
تا سجلی کنم در آن محضر
من نادان ز فرط نادانی
غافل از رازهای پنهانی
خالی الذهن و حسبهٔلله
چون که بودم در آن قضیه گواه
بنوشتم گواهی خود را
رقم رو سیاهی خود را
شاد گشتند آن کشاورزان
کانچنین تحفه یافتند ارزان
به گمانشان که این بزرگ سجل
خرشان را برون کشد از گل
لیک غافل کزین گناه گران
خر دیگر فزوده شد به خران
قصه کوته چو دید شخص امیر
در مجلتا گواهی من پیر
گفت کاین پیرمرد احمق کیست؟
او اگر شاهد است قاضی نیست!
قاضی جیرهخوار بیتدبیر
کاو شهادت دهد به ضد امیر
نیستیم از قضاوتش راضی
خر جولا به از چنین قاضی
بنده را از مقام عز و جلال
حبس کردند در جوار مبال
چون نمایم کلاه خود قاضی
نیستم زبن قضیه ناراضی
حق همین است اگرچه باشد تلخ
به شقاوت کشد قضاوت بلخ
بخش ۳۹ - داستان حبس مرد حکیم: یار جست از حکیم زندانیبخش ۴۱ - داستان مهندسی که گنجخانه ساخت: ظالمی داشت زر برون ز حساب
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خواندم اندر حدیث « کنفوسیوس»
داستانی به طبعها مانوس
هوش مصنوعی: در داستانهای کنفوسیوس، حکایتی هست که به دلها و طبیعت انسانها نزدیک و آشنا است.
روزی آن رهبر نکوکاران
به رهی می گذشت با یاران
هوش مصنوعی: روزی رهبر نیکوکاران با همراهانش از مسیری عبور میکرد.
دید صیادی اندر آن رسته
مرغکی چند را بههم بسته
هوش مصنوعی: یک صیاد در آن منطقه تعدادی پرنده کوچک را دیده که به هم بسته شدهاند.
مینهد جفت جفت در قفسی
مرغکان میزنند بال بسی
هوش مصنوعی: پرندگانی که در قفسی قرار دارند، جفتجفت کنار هم نشستهاند و با شادی بال میزنند.
هر دمی مرغکان برآشوبند
خویش را برقفس همی کوبند
هوش مصنوعی: هر لحظه پرندگان در قفس به هم میزنند و ناله میکنند.
پس اندیشه و درنگ زیاد
گفت دانای چین بدان صیاد
هوش مصنوعی: بیهوده وقت را هدر ندهید، زیرا شخص خردمند چین به درستی میداند که شکارچی چه میگوید و به چه نکاتی توجه دارد.
کانچه در جمع مرغکان بینم
همه را نورس و جوان بینم
هوش مصنوعی: هر چیزی که در جمع پرندگان میبینم، همه آنها را جوان و تازهنفس مییابم.
چیست موجب که این گروه اسیر
در میانشان نه کامل است و نه پیر
هوش مصنوعی: چرا این گروه اسیر، نه در میانشان فردی تمام و کمال وجود دارد و نه کسی مسن و سالخورده؟
گفت صیاد کای حکیم همام
پیر مرغان نیوفتند به دام
هوش مصنوعی: صیاد به حکیم همام میگوید: ای حکیم، مرغها هرگز در دام نیفتادهاند.
دام بینند و ز آن حذر گیرند
دانه بینند و طمع برگیرند
هوش مصنوعی: آنها دام را میبینند و از آن دوری میکنند، و دانه را مشاهده میکنند و به آن طمع میکنند.
و آن جوانان که همره پیران
راهجویان شوند و پرگیران
هوش مصنوعی: جوانانی که با تجربهها و بزرگترها همراه میشوند و از آنها بهرهمند میشوند.
همه از برکت بزرگتران
تجربت دیدگان و راهبران
هوش مصنوعی: همه چیز به خاطر وجود بزرگترها و تجربههای آنهاست که ما میتوانیم درک کنیم و راههای درست را پیدا کنیم.
برهند از مخاطرات عظیم
وز مضایق برون روند سلیم
هوش مصنوعی: از خطرات بزرگ و سختیها، افرادی سالم و پیروز بیرون میآیند.
لیک آنان که خودسرند و جهول
پند پیران نمی کنند قبول
هوش مصنوعی: اما کسانی که خودرأی و نادان هستند، نصایح و تجربیات بزرگترها را نمیپذیرند.
خودسرانه به هر طرف پویان
همه «آوی الیالجبل» گویان
هوش مصنوعی: به طور خودجوش و بدون برنامهریزی، به هر سمتی در حال حرکت هستند و همه با صدای بلند میگویند: «به سوی کوه برو!»
در جوانی به غم دچار شوند
بستهٔ دام روزگار شوند
هوش مصنوعی: در جوانی ممکن است انسان به ناراحتی و نگرانی گرفتار شود و به تلههای زندگی بیفتد.
به غم و غصه مبتلا گردند
صید سرپنجهٔ بلا گردند
هوش مصنوعی: آنها به اندوه و ناراحتی دچار میشوند و مانند شکار در دام مشکلات گرفتار میشوند.
ناگه اندر میان آن تقریر
دید استاد بسته مرغی پیر
هوش مصنوعی: ناگهان در حین سخنرانی، استاد دید که مرغی پیر در قفس بسته شده است.
رو به صیاد کرد و گفت این چیست
مگر این مرغ پیر و کامل نیست؟!
هوش مصنوعی: به صیاد نگاه کرد و پرسید: آیا این پرنده پیر و سالم نیست؟
گفت صیاد کاین ز بخت سیاه
رفته با نورسان ز غفلت راه
هوش مصنوعی: صیاد گفت که این پرنده به خاطر بخت بدش از راه نور و روشنی دور شده و در غفلت به دام افتاده است.
پیر سر، جسته از جوانی کام
با جوانان و نوخطان زده گام
هوش مصنوعی: پیرمرد که موهایش سفید شده، از جوانی خود بیرون آمده است و با جوانان و تازهواردان در حال قدم زدن و لذت بردن است.
چون ره تجربت نهاده ز دست
شده پیرانه سر به غم پابست
هوش مصنوعی: وقتی که تجربهام را از دست دادهام، حالا به چیزی تبدیل شدهام که در پیری و دلتنگی گرفتار شدهام.
من چوآن مرغ پیر، خام شدم
با جوانان به سوی دام شدم
هوش مصنوعی: من مانند مرغی کهنسال شدم، در حالی که با جوانان و بیتجربهها همراه شدم و در دام گرفتار شدم.
بودم از قاضیان عضو تمیز
داشت دولت مرا بزرگ و عزیز
هوش مصنوعی: من از جمله قاضیان بودم که دارای ویژگیهای برجستهای بود و دولت مرا ارجمند و عزیز شمرد.
روزی از روزها ز بخت سیاه
چند دهقان درآمدند ز راه
هوش مصنوعی: روزی از روزهای نامساعد و بدی، چند کشاورز بهطور ناگهانی از راهی وارد شدند.
از ولایت به ری روان گشتند
در بر بنده میهمان گشتند
هوش مصنوعی: از سرزمینهای دور به سمت ری حرکت کردند و در خانهٔ بنده مهمان شدند.
حاکم روستا ز فرط غرور
ملکشان را گرفته بود به زور
هوش مصنوعی: حاکم روستا به خاطر تکبرش، به زور ملک مردم را تصاحب کرده بود.
همگی از تعدی سرتیپ
داده بودند محضری ترتیب
هوش مصنوعی: همه به خاطر تجاوزات، برای سرتیپ یک نامه رسمی ترتیب داده بودند.
لابه کردند نزد من یکسر
تا سجلی کنم در آن محضر
هوش مصنوعی: عدهای به نزد من آمدند و خواستند که گواهی یا نامهای برایشان بنویسم.
من نادان ز فرط نادانی
غافل از رازهای پنهانی
هوش مصنوعی: من به خاطر نادانیام، از رازهای پنهان بیخبرم.
خالی الذهن و حسبهٔلله
چون که بودم در آن قضیه گواه
هوش مصنوعی: من در آن ماجرا بدون هیچ تصوری و فقط به خواست خدا بودم که شاهد آن حوادث شدیم.
بنوشتم گواهی خود را
رقم رو سیاهی خود را
هوش مصنوعی: من شهادت خود را به ثبت رساندم و آثار ننگین خود را هم مشخص کردم.
شاد گشتند آن کشاورزان
کانچنین تحفه یافتند ارزان
هوش مصنوعی: کشاورزان از پیدا کردن این هدیه ارزشمند بسیار خوشحال شدند چون آن را با قیمت مناسب دریافت کردند.
به گمانشان که این بزرگ سجل
خرشان را برون کشد از گل
هوش مصنوعی: به نظر آنها، این بزرگ (شخص مهم) میتواند مشکلات و چالشهای زندگیشان را حل کند و از گرفتاریها رهاییشان بخشد.
لیک غافل کزین گناه گران
خر دیگر فزوده شد به خران
هوش مصنوعی: اما غافل نباش که به خاطر این گناهان، تعداد خرها بیشتر شده است.
قصه کوته چو دید شخص امیر
در مجلتا گواهی من پیر
هوش مصنوعی: داستان کوتاه است وقتی که شخصی امیر در مجلسی، شاهدی از من پیر را مشاهده میکند.
گفت کاین پیرمرد احمق کیست؟
او اگر شاهد است قاضی نیست!
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که شخصی نسبت به پیرمردی که به نظر احمق میرسد، سوال میکند و به این موضوع اشاره میکند که اگر او تنها شاهد است، نباید به عنوان قاضی به حساب آید. به عبارت دیگر، تجربه و دانش کافی برای قضاوت ندارد و فقط نظارهگر است.
قاضی جیرهخوار بیتدبیر
کاو شهادت دهد به ضد امیر
هوش مصنوعی: قاضی که وابسته به مزد و مواجب است و بیتوجه و نادان است، برای شهادت دادن علیه فرمانروا آماده میشود.
نیستیم از قضاوتش راضی
خر جولا به از چنین قاضی
هوش مصنوعی: ما از قضاوت او راضی نیستیم، زیرا خر جولا بهتر از چنین قاضی است.
بنده را از مقام عز و جلال
حبس کردند در جوار مبال
هوش مصنوعی: زننده، شخصی را که در مرتبهای بلند و با عظمت قرار دارد، به دلیل برخی شرایط، در مکانی محدود و بیاهمیت قرار دادهاند.
چون نمایم کلاه خود قاضی
نیستم زبن قضیه ناراضی
هوش مصنوعی: وقتی کلاهم را برمیدارم، نشان میدهد که قاضی نیستم و از این ماجرا ناراضیام.
حق همین است اگرچه باشد تلخ
به شقاوت کشد قضاوت بلخ
هوش مصنوعی: حقیقت همین است، هرچند که تلخ باشد و سرنوشت سختی به دنبال داشته باشد.