بخش ۱۶ - غزل مرادف
هرکه او یار محترم دارد
دگر اندر جهان چه غم دارد
خوبرویان شهر را دیدم
هرکه چیزی ز حسن کم دارد
لیک شکر خدا که دلبر من
خوبی از فرق تا قدم دارد
بهر عشاق دامهای بلا
زیر آن زلف خم بخم دارد
هست تیر نظر حرام بر او
صفت آهوی حرم دارد
گشت رام «بهار» آهویی
که ز خلق زمانه رم دارد
شام خوردیم و تخت خوابیدیم
می قوی بود سخت خوابیدیم
تازه خوابم ربوده در بستر
غرشی خواب من ببرد از سر
جستم از خواب و دیده برکردم
سوی دلدار خود نظر کردم
دیدم آن رشک لعبت چینی
خرّ و خرّی فکنده در بینی
نرم نرمک دو دست یازیدم
بالشش زیر سر طرازیدم
سر او را به مهر کردم راست
بوسهاینیز حق زحمت خواست
باز خفتیم دست در آغوش
که برآمد ز کام خفته خروش
خرخری همچوکوس اسکندر
یا نفیر جهاز در بندر
باز گفتم ز قوّت باده است
یا سر نوش لب کج افتاده است
نرم نرمک سرش برآوردم
بالشش زیر سر عوض کردم
همچنین نازبالشی کوتاه
بنهادم به زیرکردن ماه
دست برداشتم ز گردن او
تن خود دورکردم از تن او
کردم آن راکه بود از استادی
تا تنفس کند به آزادی
خسته گشتم ز چند لحظه عمل
سر نهادم به بالش مخمل
ناشده گرم خواب، چشم حقیر
باز برشد زکام خفته نفیر
جستم از خواب وکردمش بیدار
گفتم آرام باش وگیر قرار
ای سیهچشم! خروپف تا چند
نخره کوته که شد سپیده بلند
گفت لختی زکام بودم من
شب دوشینه کم غنودم من
پر و پایی نداشت گفتارش
خفت و تا صبحدم همین کارش
من بخفتم به حجره دیگر
گفتم این قطعه را به خواب اندر:
زن که دربینیش نم و ورمست
زشت باشد اگرچه محترمست
تنگ خفتن چه سود با جبریل
در بُن گوش، صور اسرافیل
شب چو در این اطاق گردآلود
میجهیدم ز خواب زودا زود
یادکردم ز قصه دیرین
ساختم این حکایت شیرین
راستی جای پرهیاهوئیست
وز پی دفع خواب داروئیست
در دم در قلاوزی بدپوز
هردو ساعت عوضشود شب و روز
با قلاور مبال باید رفت
با شتر در جوال باید رفت
ور قلاور نداد رخصت ربست
حال زبر جامه، دانی چیست
هست عیشی منظم و عالی
جای بعضی ز دوستان خالی
اندرین حال بهر دفع ملال
به سوی شاعری کشید خیال
سه قصیده سرودهام اینجا
طبع را آزمودهام اینجا
غزل و قطعه گفتهام بسیار
که رسیده است شعرها به هزار
نیز اندرزهای آذرپاد
که به از آن کسی ندارد یاد
به گزارش ز «پهلوینامه»
سر بسرگفتهام به یک چامه
دیدم این شعرها پراکنده است
دفترم از نظیرش آکنده است
به که خامه به نظم چست کنم
دفتر تازهای درست کنم
یادم آمد که با «سنائی» من
گفتهامپیشاز این به خواب سخن
بخش ۱۵ - داستان شبی از شب های جوانی: در جوانی چنان که میدانیبخش ۱۷ - خواب دیدن بهار سنائی را: خفته بودم شبی به خانهٔ خویش
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هرکه او یار محترم دارد
دگر اندر جهان چه غم دارد
هوش مصنوعی: هرکسی که دوست و یار عزیز و محترمی دارد، در این دنیا دیگر به چه چیزی ناراحت و نگران خواهد بود؟
خوبرویان شهر را دیدم
هرکه چیزی ز حسن کم دارد
هوش مصنوعی: در بین زیبارویان شهر، هر کس که نواقصی در زیبایی خود دارد را مشاهده کردم.
لیک شکر خدا که دلبر من
خوبی از فرق تا قدم دارد
هوش مصنوعی: اما شکر خدا که محبوب من از سر تا پا زیبایی دارد.
بهر عشاق دامهای بلا
زیر آن زلف خم بخم دارد
هوش مصنوعی: برای عاشقان، دامهای درد و سختی زیر آن زلفهای پرپیچ و خم وجود دارد.
هست تیر نظر حرام بر او
صفت آهوی حرم دارد
هوش مصنوعی: چشمان او مانند تیر بیرحم هستند و به شدت بر دلها اثر میگذارند، در حالی که صفات زیبای او شبیه به آهوهای حرم است.
گشت رام «بهار» آهویی
که ز خلق زمانه رم دارد
هوش مصنوعی: بهار، مانند آهویی رام و لطیف است که از ناملایمات و مشکلات زندگی فرار کرده و آسوده و آرام گردیده است.
شام خوردیم و تخت خوابیدیم
می قوی بود سخت خوابیدیم
هوش مصنوعی: شام خوردیم و به خواب رفتیم، چون مینوشیده بودیم، خواب عمیقی بردیم.
تازه خوابم ربوده در بستر
غرشی خواب من ببرد از سر
هوش مصنوعی: نوشیدن خواب به تازگی من را از خواب بیدار کرده و غرش آن چنان مرا میبرد که تمام خوابم را میگیرد.
جستم از خواب و دیده برکردم
سوی دلدار خود نظر کردم
هوش مصنوعی: از خواب بیدار شدم و به محبت معشوقم نگاهی انداختم.
دیدم آن رشک لعبت چینی
خرّ و خرّی فکنده در بینی
هوش مصنوعی: دیدم که زیبایی آن معشوق چینی، حس حسرت و غبطهای در دل من ایجاد کرده و حالتی پر از شگفتی و هیجان به من داده است.
نرم نرمک دو دست یازیدم
بالشش زیر سر طرازیدم
هوش مصنوعی: به آرامی و به تدریج، دو دست خود را روی بالش گذاشتم و آن را زیر سرم تنظیم کردم.
سر او را به مهر کردم راست
بوسهاینیز حق زحمت خواست
هوش مصنوعی: سر او را با محبت بوسیدم و در عوض، او هم برای محبتش از من خواست که زحمت بکشم.
باز خفتیم دست در آغوش
که برآمد ز کام خفته خروش
هوش مصنوعی: ما دوباره خوابیدهایم و در آغوش هم هستیم، در حالی که صدای خروشی از دل خواب برمیخیزد.
خرخری همچوکوس اسکندر
یا نفیر جهاز در بندر
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده شده است که خر یا الاغ مانند اسکندر، که نماد قدرت و فخر است، با صدای شگفتانگیزش در بندر، به دوربین میآید. این تضاد بین یک حیوان معمولی و شخصیت تاریخی بزرگ، نوعی کنایه به معانی عمیقتر و مقایسهها را به وجود میآورد.
باز گفتم ز قوّت باده است
یا سر نوش لب کج افتاده است
هوش مصنوعی: دوباره میگویم که آیا این حالت من به خاطر قدرت شراب است یا اینکه لبهای کج من باعث این وضعیت شدهاند؟
نرم نرمک سرش برآوردم
بالشش زیر سر عوض کردم
هوش مصنوعی: به آرامی سرم را بالا بردم و بالش را زیر سرم عوض کردم.
همچنین نازبالشی کوتاه
بنهادم به زیرکردن ماه
هوش مصنوعی: برای زیباتر دیده شدن ماه، نازکی از بالش کوتاه در زیر او گذاشتم.
دست برداشتم ز گردن او
تن خود دورکردم از تن او
هوش مصنوعی: از گردن او دست برداشتم و خود را از او جدا کردم.
کردم آن راکه بود از استادی
تا تنفس کند به آزادی
هوش مصنوعی: من به کسی که از استادی برخوردار بود، اجازه دادم تا به آرامی و آزادانه نفس بکشد.
خسته گشتم ز چند لحظه عمل
سر نهادم به بالش مخمل
هوش مصنوعی: از چند لحظه کار خسته شدم و سرم را روی بالشت مخملی گذاشتم.
ناشده گرم خواب، چشم حقیر
باز برشد زکام خفته نفیر
هوش مصنوعی: چشم من در حال خواب، ناگهان باز شد و با جهانی از صداهای پرسر و صدا که بیدارم کرد، مواجه شدم.
جستم از خواب وکردمش بیدار
گفتم آرام باش وگیر قرار
هوش مصنوعی: از خواب بیدار شدم و او را نیز بیدار کردم. به او گفتم که آرام باشد و از جایش تکان نخورد.
ای سیهچشم! خروپف تا چند
نخره کوته که شد سپیده بلند
هوش مصنوعی: ای چشمهای سیاه! تا کی خواب عمیق و خروپف میکنی؟ صبح بلند شده و وقت بیدار شدن است.
گفت لختی زکام بودم من
شب دوشینه کم غنودم من
هوش مصنوعی: گفت: مدتی بیش بر اثر سرماخوردگی بودهام و شب گذشته بهسختی خوابیدم.
پر و پایی نداشت گفتارش
خفت و تا صبحدم همین کارش
هوش مصنوعی: کسی که قدرت و توانایی ندارد، سر به زیر و خجالتزده است و تا صبح همچنان به همین وضعیت ادامه میدهد.
من بخفتم به حجره دیگر
گفتم این قطعه را به خواب اندر:
هوش مصنوعی: باید به اتاقی دیگر بروم و بگویم که این قطعه را در خواب بگذارید.
زن که دربینیش نم و ورمست
زشت باشد اگرچه محترمست
هوش مصنوعی: زنی که بینیاش متورم و خراب باشد، هرچند محترم و باعزت باشد، در نظر دیگران زشت به نظر میرسد.
تنگ خفتن چه سود با جبریل
در بُن گوش، صور اسرافیل
هوش مصنوعی: خوابیدن در فشردگی و تنگی هیچ فایدهای ندارد حتی اگر فرشتهای بزرگ چون جبریل در نزدیکیات باشد و صدای صور اسرافیل در گوشهات بپیچد.
شب چو در این اطاق گردآلود
میجهیدم ز خواب زودا زود
هوش مصنوعی: در آن شب تاریک و کثیف، بهطور ناگهانی از خواب بیدار شدم و شروع به حرکت در اطراف کردم.
یادکردم ز قصه دیرین
ساختم این حکایت شیرین
هوش مصنوعی: به خاطرهای از گذشته فکر کردم و این داستان زیبا را به یاد آوردم.
راستی جای پرهیاهوئیست
وز پی دفع خواب داروئیست
هوش مصنوعی: در حقیقت، مکانی پر از جنب و جوش است و برای رفع خواب آلودگی، دارویی وجود دارد.
در دم در قلاوزی بدپوز
هردو ساعت عوضشود شب و روز
هوش مصنوعی: در نزدیکی دروازه، حتی در کوتاهترین زمان ممکن، وضعیت و حال و هوا بهطور کلی تغییر میکند و شب و روز بههم میخورد.
با قلاور مبال باید رفت
با شتر در جوال باید رفت
هوش مصنوعی: برای رفتن به سفر، نباید با اعتماد به نفس بیش از حد و خودبزرگبینی عمل کرد، بلکه باید با سادگی و دوراندیشی پیش رفت.
ور قلاور نداد رخصت ربست
حال زبر جامه، دانی چیست
هوش مصنوعی: اگر خیالی از همسرم به من فرصتی ندهد، جانی در من باقی نمیماند؛ در حقیقت، میدانی که چه احساسی دارم؟
هست عیشی منظم و عالی
جای بعضی ز دوستان خالی
هوش مصنوعی: زندگی خوبی دارم و همه چیز منظم و شاد است، اما فقدان برخی از دوستانم در این شادی احساس میشود.
اندرین حال بهر دفع ملال
به سوی شاعری کشید خیال
هوش مصنوعی: در این وضعیت، برای رهایی از غم و ناراحتی، ذهن به سمت شاعری و شعر سرایی کشیده میشود.
سه قصیده سرودهام اینجا
طبع را آزمودهام اینجا
هوش مصنوعی: در اینجا سه قصیده نوشتهام و توانایی خود را در سرودن شعر آزمایش کردهام.
غزل و قطعه گفتهام بسیار
که رسیده است شعرها به هزار
هوش مصنوعی: شعرهای زیادی سرودهام و حالا این اشعار به تعداد بسیار زیادی منتشر شدهاند.
نیز اندرزهای آذرپاد
که به از آن کسی ندارد یاد
هوش مصنوعی: همچنین توصیههای آذرپاد وجود دارد که کسی جز او از آنها یاد نکرده است.
به گزارش ز «پهلوینامه»
سر بسرگفتهام به یک چامه
هوش مصنوعی: در گزارش «پهلوینامه» همهچیز را به صورت یک شعر بیان کردهام.
دیدم این شعرها پراکنده است
دفترم از نظیرش آکنده است
هوش مصنوعی: من میبینم که این اشعار به صورت پراکنده وجود دارند و دفتر من پر از نمونههای مشابه آنهاست.
به که خامه به نظم چست کنم
دفتر تازهای درست کنم
هوش مصنوعی: بهتر است که با قلم خود به نظم و ترتیب بپردازم و دفتر جدیدی را آماده کنم.
یادم آمد که با «سنائی» من
گفتهامپیشاز این به خواب سخن
هوش مصنوعی: به یادم آمد که قبلاً با سنایی در خواب صحبت کردهام.