بخش ۱۵ - داستان شبی از شب های جوانی
در جوانی چنان که میدانی
بزمها داشتم به پنهانی
پیشم آمد شبی بلایه زنی
نه زنی، آفتاب انجمنی
چه زنی بوستان زیبایی
چه زنی سرو ناز رعنایی
سرو قدی و نار پستانی
سیم ساقی سفید دندانی
چشم چون دیدهٔ غزال سیاه
کفلی گرد چون چهاردهٔ ماه
زلفهایش نه مشکی ونه بخور
گردنش استوانهای ز بلور
سینهای پهن و صاف و برجسته
کمری تنگ بر میان بسته
بازوانی دراز و صاف و لطیف
نوک انگشتها خدنگ و ظریف
زلفهایش به طرز نو چیده
روی هم حلقه حلقه خوابیده
طرّه بگذشته از بناگوشش
لیک ننهاده پای بر دوشش
سرخ کرده لبان ز خون بشر
لب بالا ز زیر نازکتر
روی بیضیش به ز ماه تمام
رنگ او چون شکوفهٔ بادام
صف دندانش از میان دو لب
میدرخشید چون ستاره به شب
زن مگو جسته حوریئی ز جنان
زن مگو جان و جان مگو جانان
به ظریفی ز هوش چابکتر
به لطیفی ز فکر نازکتر
از لطافت به بر نمیآمد
وز صفا در نظر نمیآمد
بود سرویجوان و شوخ و لطیف
گر بود سرو را دو ساق ظریف
ساقهایش کشیده و مقبول
روح شهوت در آن نموده حلول
داشت جورابی از پرند بهپای
نیمرنگ و لطیف و ساقنمای
چادری بر سر از حریر سیاه
چون ثوابی نهان به زیر گناه
نه سیه نه کبود، رنگ حریر
چون کنار افق سحرگه تیر
داشت پیراهنی حریر بهبر
که چو بر پا ستادی آن دلبر
دیده میشد ز زیر پیراهن
کتف و پستان و ران و باقی تن
کلماتش ز قند شیرینتر
دو لب از برگ لاله رنگینتر
هم نمک بود و هم طبرزد بود
شور و شیرین که دل نمیزد بود
لوده و رند و دلکش و دلبند
مَشتیو شوخوشوخچشم و لوند
داشت زنجیرکی ز زرٌ عیار
به مُچ دست راست شاهدوار
یعنیایندستبوسه گاه کسی است
کهبهدستشازین متاع بسی است
کیفی آویخته زدست دگر
بر لب کیف او زهی از زر
یعنیآنراکه کیف خواهد و حال
کیف باید ز نقد مالامال
محترم بود ومحترم نامش
داشتم احترام و اکرامش
چادر از برگرفت و پیچه ز سر
من چو چادرگرفتمش در بر
به مکیدن نداشت لعلش تاب
به دهن نارسیده میشد آب
بنشستیم و باده نوشیدیم
گرم گفتیم وگرم جوشیدیم
تار بگرفت و برکشید آواز
این غزل را بخواند در شهناز
بخش ۱۴ - در صفت محبس تأمینات: اندرین حجرهام پس از خور و خواببخش ۱۶ - غزل مرادف: هرکه او یار محترم دارد
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در جوانی چنان که میدانی
بزمها داشتم به پنهانی
هوش مصنوعی: در جوانی، بزم و مهمانیهایی را به طور مخفیانه برگزار میکردم.
پیشم آمد شبی بلایه زنی
نه زنی، آفتاب انجمنی
هوش مصنوعی: شبی زنی را دیدم که نه تنها زن بود، بلکه همچون آفتاب در میان جمع روشنایی و جذابیتی خاص داشت.
چه زنی بوستان زیبایی
چه زنی سرو ناز رعنایی
هوش مصنوعی: چقدر زیباست باغی که گلهایش در آن شکوفه کردهاند و چقدر دلنشین است مجسمهای از سرو که با زیبایی خاصش، توجه را جلب میکند.
سرو قدی و نار پستانی
سیم ساقی سفید دندانی
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف شخصیتی پرداخته که دارای قامت بلند و زیبا مانند سرو است. او همچنین ویژگیهای جذاب دیگری دارد، از جمله ظاهری شاداب و پوست سفید، و بهویژه دندانهایی روشن و صاف که به زیباییاش افزوده است.
چشم چون دیدهٔ غزال سیاه
کفلی گرد چون چهاردهٔ ماه
هوش مصنوعی: چشم مانند دیدهٔ غزال، سیاه و جذاب است و به خوبی درخششی شبیه به نور چهارده روز ماه دارد.
زلفهایش نه مشکی ونه بخور
گردنش استوانهای ز بلور
هوش مصنوعی: موهای او نه سیاه است و نه به خاطر بوی شیرین، بلکه گردنش همچون ستونی از بلور میدرخشد.
سینهای پهن و صاف و برجسته
کمری تنگ بر میان بسته
هوش مصنوعی: شخصی با سینهای گسترده و صاف و خوش فرم، کمری باریک و زیبا دارد که به خوبی در میانه بدنش مشخص است.
بازوانی دراز و صاف و لطیف
نوک انگشتها خدنگ و ظریف
هوش مصنوعی: بازوانی که دراز، صاف و نرم هستند و نوک انگشتانش مانند تیرکین و با ظرافت طراحی شدهاند.
زلفهایش به طرز نو چیده
روی هم حلقه حلقه خوابیده
هوش مصنوعی: زلفهای او به شکلی جدید و زیبا روی هم به حالت حلقه حلقه قرار گرفتهاند و به نظر میرسد که به آرامی خوابیدهاند.
طرّه بگذشته از بناگوشش
لیک ننهاده پای بر دوشش
هوش مصنوعی: موهایش از کنار گوشش رها شده است، اما بر دوش او بار سنگینی نیست.
سرخ کرده لبان ز خون بشر
لب بالا ز زیر نازکتر
هوش مصنوعی: لبان سرخ و آغشته به خون انسان، لب بالایی که از زیر نازکتر به نظر میرسد.
روی بیضیش به ز ماه تمام
رنگ او چون شکوفهٔ بادام
هوش مصنوعی: چهرهاش به زیبایی ماه کامل است و رنگ پوستش مانند شکوفه بادام است.
صف دندانش از میان دو لب
میدرخشید چون ستاره به شب
هوش مصنوعی: دندانهای او از لای دو لبش میدرخشید و به زیبایی ستاره در شب بود.
زن مگو جسته حوریئی ز جنان
زن مگو جان و جان مگو جانان
هوش مصنوعی: به زنان نگو که به دنبال حوریها در بهشت هستند و به آنها نگو که روح و جانشان چیست و چه کسی محبوبشان است.
به ظریفی ز هوش چابکتر
به لطیفی ز فکر نازکتر
هوش مصنوعی: کسی که در هوش و ذکاوت از دیگران پیشی دارد و در نازکی و لطافت فکر نیز از دیگران جلوتر است.
از لطافت به بر نمیآمد
وز صفا در نظر نمیآمد
هوش مصنوعی: به خاطر نرمی و لطافتش از دامنش دور نمیشوم و به خاطر پاکی و صفایش از دیدار او غافل نمیشوم.
بود سرویجوان و شوخ و لطیف
گر بود سرو را دو ساق ظریف
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویری از درخت سرو اشاره شده است که جوان و شاداب و لطیف به نظر میرسد. اگر سرو دارای دو شاخه ظریف باشد، زیبایی و ظرافت آن بیشتر به چشم میآید.
ساقهایش کشیده و مقبول
روح شهوت در آن نموده حلول
هوش مصنوعی: پاهایش لاغر و زیباست و روح اشتها در آن وادار به ظهور شده است.
داشت جورابی از پرند بهپای
نیمرنگ و لطیف و ساقنمای
هوش مصنوعی: شخصی جورابی از پرند دارد که به رنگ نیمرنگ و لطیف است و به شکل ساقدار طراحی شده است.
چادری بر سر از حریر سیاه
چون ثوابی نهان به زیر گناه
هوش مصنوعی: زنی با چادر سیاه و حریر بر سرش، دارای نیکیهای پنهانی است، در حالی که زیر بار گناهی قرار دارد.
نه سیه نه کبود، رنگ حریر
چون کنار افق سحرگه تیر
هوش مصنوعی: نه سفید است و نه آبی، رنگ حریر در کنار افق در سپیدهدم تاریک است.
داشت پیراهنی حریر بهبر
که چو بر پا ستادی آن دلبر
هوش مصنوعی: پیراهن نازکی را به تن کرده بود که وقتی دلبر به پا ایستاد، زیباییاش بیشتر نمایان شد.
دیده میشد ز زیر پیراهن
کتف و پستان و ران و باقی تن
هوش مصنوعی: از زیر پیراهن قسمتهای مختلف بدن مانند کتف، پستان و رانها دیده میشد.
کلماتش ز قند شیرینتر
دو لب از برگ لاله رنگینتر
هوش مصنوعی: کلمات او شیرینتر از قند هستند و لبهایش به رنگ برگ لاله زیبا و جذابترند.
هم نمک بود و هم طبرزد بود
شور و شیرین که دل نمیزد بود
هوش مصنوعی: شخصی که هم طعم دلپذیر و هم تلخی را دارد، به گونهای که دل را نمیزند و همیشه جذاب و دلنشین است.
لوده و رند و دلکش و دلبند
مَشتیو شوخوشوخچشم و لوند
هوش مصنوعی: این شعر درباره فردی است که جذاب و دلربا به نظر میرسد. او شخصیتی بازیگوش و فریبنده دارد و با چشمانشی که پر از شوخی و شیطنت است، دلها را میرباید. به طور کلی، شاعر به زیبایی و خصوصیات شگفتانگیز این شخص اشاره دارد.
داشت زنجیرکی ز زرٌ عیار
به مُچ دست راست شاهدوار
هوش مصنوعی: در دست راست شاه زنجیری از طلا به شکل زیورآلات آویزان بود.
یعنیایندستبوسه گاه کسی است
کهبهدستشازین متاع بسی است
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که بوسه به دست کسی داده میشود که به خاطر وجود او و صفاتش، چیزهای ارزشمندی در زندگیاش دارد. به عبارت دیگر، ارادت و محبت به افرادی ابراز میشود که برکات و نعمتهایی را به زندگی دیگران میآورند.
کیفی آویخته زدست دگر
بر لب کیف او زهی از زر
هوش مصنوعی: کیفی از دست شخصی آویزان است و بر لب کیف او زنگی ساخته شده از طلا به چشم میخورد.
یعنیآنراکه کیف خواهد و حال
کیف باید ز نقد مالامال
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که کسی که به خوشی و شادی علاقهمند است، باید از حال خوب و لذتهای زندگی بهرهمند باشد و در کنار آن، باید از نظر مالی نیز تامین باشد. به عبارتی دیگر، برای دستیابی به خوشی واقعی، شرایط مناسب روحی و وضعیت مالی مطلوب ضرورت دارد.
محترم بود ومحترم نامش
داشتم احترام و اکرامش
هوش مصنوعی: من به او احترام میگذاشتم و نام او برای من با احترام و ارج نهاده شده بود.
چادر از برگرفت و پیچه ز سر
من چو چادرگرفتمش در بر
هوش مصنوعی: دختر چادرش را از سر برداشت و موهایش چون چادر بر روی سر من افتاد. من هم چادرش را در آغوش گرفتم.
به مکیدن نداشت لعلش تاب
به دهن نارسیده میشد آب
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هنوز لعل شیرین و زیبا به حدی نرسیده است که بتوان آن را به راحتی در دهان گذاشت و از آن لذت برد. به نوعی، نتیجهگیری میشود که باید صبر کرد تا آن چیز به بلوغ و آمادهبودن برسد تا بتوان از آن بهرهمند شد.
بنشستیم و باده نوشیدیم
گرم گفتیم وگرم جوشیدیم
هوش مصنوعی: ما کنار هم نشسته و شراب نوشیدیم، با شور و شوق به گفتگو پرداخته و احساساتمان به جوش و خروش آمد.
تار بگرفت و برکشید آواز
این غزل را بخواند در شهناز
هوش مصنوعی: تار به صدا درآمد و با صدای زیبای این غزل را در شهناز خواند.