گنجور

بخش ۱۳ - تغییر زندان

نمرهٔ دو بُوَد چو نمرهٔ یَک
لیک لختی از آن فراخترک
نیست دیوار او سیه چو زغال
تیغه‌ای بین محبس است و مبال
هست بر سقف او یکی روزن
که شود حبسگاه از آن روشن
روی در نیز هست پنجره‌ای
دارد از هر طرف هوا خوره‌ای
در بر نمرهٔ یک این نمره
هست چون در بر سبو خمره
محبس قصر بهتر از شهر است
که ز نور و نظافتش بهر است
هرکه این کاخ ساخته است به شهر
بوده با نوع مردمش سر قهر
شمس را اندر او نظارت نیست
آفتاب اندرین عمارت نیست
آن که خدام و آن که مخدومند
همه از آفتاب محرومند
رؤسا را چو حال آن باشد
حال زندانیان چه‌سان باشد
مر مرا زآن فضای پست وزبون
عصرآن روز خواستند برون
شده خاص من اندربن اوقات
حجره‌ای در رواق تامینات
یکی از دوستان پاک‌ضمیر
پایمردی نمود پیش امیر
این فلاحم ز پایمردی اوست
کیست بهتر به روزگا‌ر از دوست
زی‌من این حجره «‌بیت عاتکه‌» بود
این‌هم از برکت برامکه بود
من‌خود این حجره دیده‌ام ‌دو سه راه
بوده‌ام اندرو نکرده گناه
یک سفر یار «‌رهنما» بودیم
از اسیران « کودتا» بودیم
سید هاشم بدند و ساعت‌ساز
چار مسکین به یک قفس دمساز
بود «‌تیمورتاش» یک مره
دیدنش کردم اندر این حجره
بار دیگر به دور «‌درگاهی‌»
از سر دشمنی و بدخواهی
پانزده روز داشتم دربند
بعد از آنم در این اطاق افکند
بازم این بار بی‌خطا وگناه
هم در این حجره راند بخت سیاه
این اطاقی است رو به شارع عام
پر هیاهو ز صبحگه تا شام
چون ز محبس کنی نگاه به کوی
هست ایوان بانگ رویاروی
بودیم گر ودیعه‌ها بر «‌بانک‌»
حبس کی گشتمی برابر «‌بانک‌»
صاحب «‌بانک‌» می‌شدم چون شاه
نه همین بانک خشک در افواه
تکیه بر دانش و هنر کردم
پشت برگنج سیم و زرکردم
«‌بانک‌» من بانک دانش و ادب است
«‌بانک‌» او بانک فضه و ذهبست
وارث این «‌بانک‌» را تمام کند
بانک من تا ابد دوام کند
من و او چون رویم ازین مسکن
«‌بانک‌» ماند از او و بانک زمن
بانک من نور و بانک او نار است
نور من نام و نار او عار است
فاش گردد چو شد زمان حسیب
کز من و اوکه خورده است فریب‌!
زر و زور از تو دست‌بردار است
آنچه همراه تست کردار است
کرده آن به که نام زاید از او
شرف و احترام زاید از او
زان که بی‌شبهه اعتبار اینجاست
شرف و عزٌ و افتخار اینجاست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نمرهٔ دو بُوَد چو نمرهٔ یَک
لیک لختی از آن فراخترک
هوش مصنوعی: دو به اندازهٔ یک است، اما کمی بیشتر از آن فضا دارد.
نیست دیوار او سیه چو زغال
تیغه‌ای بین محبس است و مبال
هوش مصنوعی: دیوار او به سیاهی زغال نیست، بلکه تیغه‌ای است که بین محبس و بی‌مبالاتی قرار دارد.
هست بر سقف او یکی روزن
که شود حبسگاه از آن روشن
هوش مصنوعی: بر سقف این مکان یک روزنه وجود دارد که از آنجا نور به درون می‌تابد و باعث روشن شدن فضای درونی می‌شود، در حالی که این مکان به نوعی زندان محسوب می‌شود.
روی در نیز هست پنجره‌ای
دارد از هر طرف هوا خوره‌ای
هوش مصنوعی: بر روی این در، پنجره‌ای وجود دارد که از هر طرف باد و هوا به درون می‌آید.
در بر نمرهٔ یک این نمره
هست چون در بر سبو خمره
هوش مصنوعی: اگر در مکان خاصی نشسته‌ای، همانند این است که در ظرفی خاص قرار داری. در واقع، ایراد و ویژگی‌های آن مکان به تو ارتباط می‌یابد.
محبس قصر بهتر از شهر است
که ز نور و نظافتش بهر است
هوش مصنوعی: زندان قصر نسبت به شهر بهتر است، چون از نور و پاکیزگی بیشتری برخوردار است.
هرکه این کاخ ساخته است به شهر
بوده با نوع مردمش سر قهر
هوش مصنوعی: آن کسی که این ساختمان را ساخته، در شهر زندگی می‌کند و با مردم آنجا رابطه خوبی ندارد.
شمس را اندر او نظارت نیست
آفتاب اندرین عمارت نیست
هوش مصنوعی: در درون او نور شمس وجود ندارد، همان‌طور که آفتاب در این بنا حضور ندارد.
آن که خدام و آن که مخدومند
همه از آفتاب محرومند
هوش مصنوعی: هر دو گروه، خدمت‌گزاران و خدمت‌گیرندگان، از نور و برکت الهی به دور هستند.
رؤسا را چو حال آن باشد
حال زندانیان چه‌سان باشد
هوش مصنوعی: اگر حال رؤسای جامعه اینگونه باشد، وضعیت زندانیان چگونه خواهد بود؟
مر مرا زآن فضای پست وزبون
عصرآن روز خواستند برون
هوش مصنوعی: مرا از آن محیط پست و سطحی رنگ و روی آن روز جدا کردند.
شده خاص من اندربن اوقات
حجره‌ای در رواق تامینات
هوش مصنوعی: در این زمان، یک فضای مخصوص و منحصر به فرد برای من در گوشه‌ای آرام و دلنشین فراهم شده است.
یکی از دوستان پاک‌ضمیر
پایمردی نمود پیش امیر
هوش مصنوعی: یکی از دوستان نیک‌سرشت، در برابر امیر، شجاعت و استقامت از خود نشان داد.
این فلاحم ز پایمردی اوست
کیست بهتر به روزگا‌ر از دوست
هوش مصنوعی: این موفقیت من به خاطر پایداری و حمایت اوست. آیا کسی بهتر از دوست در روزهای سخت وجود دارد؟
زی‌من این حجره «‌بیت عاتکه‌» بود
این‌هم از برکت برامکه بود
هوش مصنوعی: این اتاق به خاطر من به «بیت عاتکه» تبدیل شده است و این اتفاق نتیجه‌ی خیر و برکت خاندان برامکه است.
من‌خود این حجره دیده‌ام ‌دو سه راه
بوده‌ام اندرو نکرده گناه
هوش مصنوعی: من خود این اتاق را دیده‌ام و در آنجا دو یا سه بار حضور داشته‌ام، اما هیچ‌گاه گناهی نکرده‌ام.
یک سفر یار «‌رهنما» بودیم
از اسیران « کودتا» بودیم
هوش مصنوعی: ما یک سفر را به عنوان راهنما آغاز کرده بودیم و از جمله کسانی بودیم که به دلیل یک کودتا به اسیری در آمده بودیم.
سید هاشم بدند و ساعت‌ساز
چار مسکین به یک قفس دمساز
هوش مصنوعی: سید هاشم بدجنس و ساعت‌ساز، هر دو در یک قفس و در کنار هم زندگی می‌کنند.
بود «‌تیمورتاش» یک مره
دیدنش کردم اندر این حجره
هوش مصنوعی: یک بار در این اتاق «تیمورتاش» را دیدم.
بار دیگر به دور «‌درگاهی‌»
از سر دشمنی و بدخواهی
هوش مصنوعی: دوباره به دور در ورودی، به خاطر دشمنی و نیت‌های منفی تجمع کرده‌ایم.
پانزده روز داشتم دربند
بعد از آنم در این اطاق افکند
هوش مصنوعی: مدت پانزده روز در زندان بودم و اکنون در این اتاق زندانی شده‌ام.
بازم این بار بی‌خطا وگناه
هم در این حجره راند بخت سیاه
هوش مصنوعی: باز هم در این بار، بخت بد بدون هیچ اشتباه و گناهی مجدداً در این اتاق مرا از راه می‌اندازد.
این اطاقی است رو به شارع عام
پر هیاهو ز صبحگه تا شام
هوش مصنوعی: این اتاقی است که به خیابان پر جنب و جوش و شلوغی نگاه می‌کند، از صبح تا عصر پر سر و صداست.
چون ز محبس کنی نگاه به کوی
هست ایوان بانگ رویاروی
هوش مصنوعی: وقتی از زندان آزاد شوی و به سمت خیابان نگاه کنی، صدای زیبای چهره‌ات را می‌شنوی که به تو پاسخ می‌دهد.
بودیم گر ودیعه‌ها بر «‌بانک‌»
حبس کی گشتمی برابر «‌بانک‌»
هوش مصنوعی: اگر ما سرمایه‌هایمان را در بانک نگه دارید، چه زمانی می‌توانیم در مقابل بانک قرار بگیریم؟
صاحب «‌بانک‌» می‌شدم چون شاه
نه همین بانک خشک در افواه
هوش مصنوعی: اگر من صاحب بانک می‌شدم، مانند یک پادشاه زندگی می‌کردم و نه اینکه تنها به این بانک خشک و بی‌روح در ذهن مردم اکتفا کنم.
تکیه بر دانش و هنر کردم
پشت برگنج سیم و زرکردم
هوش مصنوعی: به علم و هنر تکیه کردم و بر ثروت و جواهرات تکیه زدم.
«‌بانک‌» من بانک دانش و ادب است
«‌بانک‌» او بانک فضه و ذهبست
هوش مصنوعی: من مرکز و منبع دانش و ادب هستم، در حالی که او منبع ثروت و جواهرات است.
وارث این «‌بانک‌» را تمام کند
بانک من تا ابد دوام کند
هوش مصنوعی: وارث این بانک باید کار آن را به پایان برساند، تا بانک من برای همیشه پایدار بماند.
من و او چون رویم ازین مسکن
«‌بانک‌» ماند از او و بانک زمن
هوش مصنوعی: وقتی که من و او از این مکان دور شویم، صدای او همچنان در گوش من باقی می‌ماند و صدای من هم از او فراموش نمی‌شود.
بانک من نور و بانک او نار است
نور من نام و نار او عار است
هوش مصنوعی: صدای من نور بخش و روشنگر است، اما صدای او آتش و خشم است. نور من نشانه‌ی نام و افتخار است، در حالی که آتش او به نوعی ننگ و عیب تبدیل شده است.
فاش گردد چو شد زمان حسیب
کز من و اوکه خورده است فریب‌!
هوش مصنوعی: زمانی خواهد آمد که حقیقت مشخص خواهد شد و همه متوجه خواهند شد که چه کسی به فریب و چاپلوسی دچار شده است، چه من و چه او.
زر و زور از تو دست‌بردار است
آنچه همراه تست کردار است
هوش مصنوعی: مال و قدرت از تو فاصله می‌گیرند، چیزهایی که با تو هستند، فقط رفتار و کردار توست.
کرده آن به که نام زاید از او
شرف و احترام زاید از او
هوش مصنوعی: آنکه نامش باعث می‌شود دیگران احترام و شرف پیدا کنند، از او ارزش و بزرگی ناشی می‌شود.
زان که بی‌شبهه اعتبار اینجاست
شرف و عزٌ و افتخار اینجاست
هوش مصنوعی: زیرا بدون تردید، ارزش و مقام و افتخار در اینجا وجود دارد.