گنجور

شمارهٔ ۸۹ - تسلیت

خواجهٔ فرخ سیر محمد دانش
ای که سخن گستری و دانش‌پرور
نثر تو چون بر صحیفه خامهٔ بهزاد
نظم تو چون در قنینه بادهٔ خلر
چون تو ندیدم سخنوری به ‌فصاحت
دیده و سنجیده‌ام هزار سخنور
همسر رنجم از آن که خاطر پاکت
رنجه شد از مرگ ناگهانی همسر
بود معزای آن کریمهٔ مغفور
پر ز خلایق بسان عرصهٔ محشر
آه و دریغا که من در آن شب و آن روز
بودم رنجور و اوفتاده به بستر
کاش که سر برنکردمی و ندیدی
خاطر آن خواجه را ملول و مکدر
دیدن یاران خوشست لیک به‌ شادی
نه بغمان کرده هر دو گونه معصفر
کار قضا بود شاد زی و مخور غم
هل که بداندیش تو بود به‌ غم اندر
بزم بیارای از دو آتش سوزان
ایدون کاندر رسید لشکر آذر
آن‌ یک در مرزغن چو گونهٔ معشوق
وان دگر اندر بلور چون لب دلبر
زخمه شهنازی و نوای قمر خواه
وان سخنان کز بهار دارند از بر
گاه بنوشند و گاه پای بکوبند
گاه ز بوسه دهند قند مکرر
گفت‌ حکیمی‌ جهان‌ سراسر وهم‌ است
گفت آن دیگر که بودنی است سراسر
گر همگی بودنی‌است غم نکند سود
ور همه وهم‌است‌باز شادی خوش‌تر

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خواجهٔ فرخ سیر محمد دانش
ای که سخن گستری و دانش‌پرور
هوش مصنوعی: ای خواجه خوش سیرت محمد، تو کسی هستی که در گفتار ماهر و در پرورش دانش توانایی.
نثر تو چون بر صحیفه خامهٔ بهزاد
نظم تو چون در قنینه بادهٔ خلر
هوش مصنوعی: نثر تو مانند نوشته‌ای است که با قلمی ماهر بر روی کاغذی سفید نوشته شده است و شعر تو مانند شراب خوب و ناب در ظرفی زیبا و شکوهمند می‌درخشد.
چون تو ندیدم سخنوری به ‌فصاحت
دیده و سنجیده‌ام هزار سخنور
هوش مصنوعی: هیچ‌کس را به زیبایی و فصاحت سخن گفتن تو ندیده‌ام، حتی با وجود اینکه هزاران سخنور را سنجیده‌ام.
همسر رنجم از آن که خاطر پاکت
رنجه شد از مرگ ناگهانی همسر
هوش مصنوعی: همسرم ناراحت است از اینکه صداقت و پاکی تو آسیب دیده و به همین خاطر از مرگ ناگهانی همسرش دلخور است.
بود معزای آن کریمهٔ مغفور
پر ز خلایق بسان عرصهٔ محشر
هوش مصنوعی: جایگاه آن بخشنده و مورد آمرزش، پر از مردم است و به مانند میدان محشر به نظر می‌رسد.
آه و دریغا که من در آن شب و آن روز
بودم رنجور و اوفتاده به بستر
هوش مصنوعی: ای کاش که من در آن شب و روز، بیمار و دراز کشیده نبودم.
کاش که سر برنکردمی و ندیدی
خاطر آن خواجه را ملول و مکدر
هوش مصنوعی: ای کاش سرم را بلند نمی‌کردم و آن دل‌دردی و ناخوشی خواجه را نمی‌دیدم.
دیدن یاران خوشست لیک به‌ شادی
نه بغمان کرده هر دو گونه معصفر
هوش مصنوعی: دیدن دوستان لذت‌بخش است، اما در این دیدار نه تنها خوشحالی نیست، بلکه دل‌ها نیز غمگین‌اند و در هر دو حالت، احساسات متفاوتی وجود دارد.
کار قضا بود شاد زی و مخور غم
هل که بداندیش تو بود به‌ غم اندر
هوش مصنوعی: سرنوشت بر این قرار است که شاد زندگی کنی و از ناراحتی دوری کنی، زیرا غم و اندوه تنها از افکار نادرست تو ناشی می‌شود.
بزم بیارای از دو آتش سوزان
ایدون کاندر رسید لشکر آذر
هوش مصنوعی: در یک مهمانی زیبا و دلنشین، با شوق و شور به استقبال دو آتش سوزان بروید، زیرا لشکر آتش به زودی خواهد رسید.
آن‌ یک در مرزغن چو گونهٔ معشوق
وان دگر اندر بلور چون لب دلبر
هوش مصنوعی: یکی از آن‌ها در مرز غنچه مانند چهره معشوق است و دیگری در بلور مانند لب دلبر می‌درخشد.
زخمه شهنازی و نوای قمر خواه
وان سخنان کز بهار دارند از بر
هوش مصنوعی: صدای دلنواز نی و نوای قمر را بشنو و آن سخنان شیرینی را که بهار به همراه دارد، به خاطر بسپار.
گاه بنوشند و گاه پای بکوبند
گاه ز بوسه دهند قند مکرر
هوش مصنوعی: بعضی وقت‌ها نوشیدنی می‌نوشند و بعضی وقت‌ها با پا به زمین می‌کوبند، و گاهی برای همدیگر با بوسه‌ها قند و شیرینی می‌آورند.
گفت‌ حکیمی‌ جهان‌ سراسر وهم‌ است
گفت آن دیگر که بودنی است سراسر
هوش مصنوعی: حکیمی می‌گوید که جهان پر از توهم و خیال است، اما شخص دیگری می‌گوید که وجود واقعی، تنها از حقیقت تشکیل شده است.
گر همگی بودنی‌است غم نکند سود
ور همه وهم‌است‌باز شادی خوش‌تر
هوش مصنوعی: اگر همه چیز حقیقت داشته باشد، باعث نگرانی نیست و اگر همه چیز صرف خیال و وهم باشد، باز هم شادی بهتر از غم است.

خوانش ها

شمارهٔ ۸۹ - تسلیت به خوانش عندلیب