گنجور

شمارهٔ ۸۰ - در مرگ پروین

نهفته روی به برگ اندرون گلی محجوب
ز باغبان طبیعت ملول و غمگین بود
زتاب و جلوه اگر چند مانده بود جدا
ولی ز نکهت او باغ عنبرآگین بود
ز اوستادی خورشید و دایگانی ماه
جدا به سایهٔ اشجار، فرد و مسکین بود
نه با تحیت نوری ز خواب برمی‌خاست
نه به افسانهٔ مرغی سرش به بالین بود
فسرده عارض بی‌رنگ او به سایه‌، ولیک
فروغ شهرت او رونق بساتین بود
کمال ظاهر او پرورش گر ازهار
جمال باطنش آرایش ریاحین بود
به جای چهره‌فروزی به بوستان وجود
نصیب او ز طبیعت وقار و تمکین بود
چگونه ‌چهره‌ فروزد تنی که سوزی داشت
چگونه جلوه فروشد دلی که خونین بود
ز ازدحام هواها مصون که برگردش
ز دور باش حقیقت مدام پرچین بود
چه غم که بر سر باغ مجاز جلوه نکرد
گلی که از نفسش طبع دهر مشکین بود
به‌ خسروان‌ سخن ناز اگر فروخت رواست
شکر لبی که خداوند طبع شیرین بود
کسی که عقد سخن را به لطف داد نظام
ز جمع پردگیان بی‌خلاف‌، پروین بود
جلیس بیت‌ حزن‌ شد چو یوسفش کم گشت
غم فراق پدر هرچه بود سنگین بود
به نوبهار حیات از خزان مرگ، به‌ باد
شد آن گلی که نه در انتظار گلچین بود
اگرچه آرزوی زندگی ببرد به گور
ولی به زندگی امیدوار و خوش‌بین بود
اگرچه‌ حجلهٔ‌ رنگین‌ به کام خویش نساخت
ولی ز شعر خوشش روی دهر رنگین بود
ندیده کام جوانی جوانه مرگش کرد
سپهر پیرکه با اهل معنی اش کین بود
شگفت‌ و عطر برافشاند و خنده کرد و بریخت
نتیجهٔ گل افسرده عاقبت این بود

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نهفته روی به برگ اندرون گلی محجوب
ز باغبان طبیعت ملول و غمگین بود
هوش مصنوعی: یک گل زیبا و پنهان در بین برگ‌ها وجود دارد که به دلیل عدم توجه باغبان طبیعت، غمگین و دلگیر شده است.
زتاب و جلوه اگر چند مانده بود جدا
ولی ز نکهت او باغ عنبرآگین بود
هوش مصنوعی: اگرچه زیبایی و جاذبه او مدتی باقی مانده بود، اما از عطر و بوی خوش او، باغی پر از عطر مانند عطر عنبر شکل گرفته بود.
ز اوستادی خورشید و دایگانی ماه
جدا به سایهٔ اشجار، فرد و مسکین بود
هوش مصنوعی: این جمله به تصویر کشیدن یک منظره زیباست که در آن انسان‌ها در زیر سایه درختان زندگی می‌کنند. در این تصویر، خورشید و ماه به عنوان نمادهای بزرگی و روشنی نمایان هستند و انسان‌ها به ویژه فقیران و آدم‌های معمولی در کنار هم آرامش می‌یابند و از زیبایی طبیعت بهره‌مند می‌شوند.
نه با تحیت نوری ز خواب برمی‌خاست
نه به افسانهٔ مرغی سرش به بالین بود
هوش مصنوعی: نه آن‌چنان که باید با سلام و احترام از خواب بیدار می‌شد و نه به خاطر داستانی دربارهٔ پرنده‌ای روی بالینش می‌نشست.
فسرده عارض بی‌رنگ او به سایه‌، ولیک
فروغ شهرت او رونق بساتین بود
هوش مصنوعی: صورت بی‌رنگ او مانند سایه‌ای افسرده است، اما نور و شهرت او باعث رونق و شکوفایی باغ‌ها و زمین‌ها شده است.
کمال ظاهر او پرورش گر ازهار
جمال باطنش آرایش ریاحین بود
هوش مصنوعی: کمال ظاهری او مانند پرورش‌دهنده‌ای است که زیبایی باطنش را با گل‌ها و عطرها آرایش می‌کند.
به جای چهره‌فروزی به بوستان وجود
نصیب او ز طبیعت وقار و تمکین بود
هوش مصنوعی: به جای اینکه به زیبایی‌های ظاهری توجه کند، او از طبیعت خود وقار و آرامش را به ارث برده است.
چگونه ‌چهره‌ فروزد تنی که سوزی داشت
چگونه جلوه فروشد دلی که خونین بود
هوش مصنوعی: چگونه می‌تواند کسی که در درونش آتش سوزان است، چهره‌ای شاداب و خوشحالی داشته باشد؟ و چگونه دلی که پر از درد و رنج است، می‌تواند ظاهری زیبا و جذاب نشان دهد؟
ز ازدحام هواها مصون که برگردش
ز دور باش حقیقت مدام پرچین بود
هوش مصنوعی: از شلوغی و هياهوها دور باش تا همیشه بتوانی به حقیقت دسترسی پیدا کنی، چراکه حقیقت همواره در پس پرده قرار دارد.
چه غم که بر سر باغ مجاز جلوه نکرد
گلی که از نفسش طبع دهر مشکین بود
هوش مصنوعی: چه تاسف که در باغ دنیا گلی که بوی خوشش می‌توانست زندگی را معطر کند، ظاهر نشد. این گل که می‌توانست زیبا و دلنشین باشد، نشان‌دهنده‌ی لطافت و زیبایی زمانه بود.
به‌ خسروان‌ سخن ناز اگر فروخت رواست
شکر لبی که خداوند طبع شیرین بود
هوش مصنوعی: اگر کسی زبانش را به گفتار دلنشین و شیرین بگشاید، می‌توان آن را پذیرفت و شکرگزار بود، زیرا این ویژگی را خداوند به او داده است.
کسی که عقد سخن را به لطف داد نظام
ز جمع پردگیان بی‌خلاف‌، پروین بود
هوش مصنوعی: کسی که با زیبایی و شیرینی کلمات، نظم و ترتیب خاصی به سخن خود می‌دهد، همانند ستاره‌ای در میان جمع زیبای هنرمندان است و هیچ گونه تضادی در کلامش وجود ندارد.
جلیس بیت‌ حزن‌ شد چو یوسفش کم گشت
غم فراق پدر هرچه بود سنگین بود
هوش مصنوعی: دوست و هم‌نشین غمگین شد وقتی یوسف از او جدا شد و غم دوری پدر بر او سایه انداخت؛ هر چیزی که به او می‌رسید، سنگین و دشوار به نظر می‌آمد.
به نوبهار حیات از خزان مرگ، به‌ باد
شد آن گلی که نه در انتظار گلچین بود
هوش مصنوعی: در بهار زندگی، با وزش باد، آن گلی که انتظار چیده شدن را نداشت، از بین رفت.
اگرچه آرزوی زندگی ببرد به گور
ولی به زندگی امیدوار و خوش‌بین بود
هوش مصنوعی: اگرچه آرزوهای زندگی ممکن است به دلایلی ناکام بمانند، اما او همچنان به زندگی با امید و خوش‌بینی نگاه می‌کند.
اگرچه‌ حجلهٔ‌ رنگین‌ به کام خویش نساخت
ولی ز شعر خوشش روی دهر رنگین بود
هوش مصنوعی: با وجود اینکه نتوانست به آرزوی خود برسد و زندگی رنگینی را تجربه کند، اما زیبایی شعر او باعث شد که در دل زمان و دنیا، نام و یادش ماندگار شود.
ندیده کام جوانی جوانه مرگش کرد
سپهر پیرکه با اهل معنی اش کین بود
هوش مصنوعی: زندگی جوانی که هنوز به خوبی تجربه نکرده، به دست دوران و زمانه‌ای که همواره با حکمت و معانی عمیق همراه است، به زودی به پایان می‌رسد.
شگفت‌ و عطر برافشاند و خنده کرد و بریخت
نتیجهٔ گل افسرده عاقبت این بود
هوش مصنوعی: عطر گل به فضا پخش شد و خنده‌ای به لبان آورد، اما در نهایت، این شادی نتیجه‌ای از پژمردگی گل بود.

خوانش ها

شمارهٔ ۸۰ - در مرگ پروین به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1393/11/22 12:01

زندان بان
طبل زندان به صدا می‌آید
مانده‌ام
که دنیا در زندان من است
یا که من اسیرِ آن
تنها به تنهایی خود می‌گریم
که چنین گرفتار و
زندانبان شده‌ام.
کتاب چنگ شکسته-ناهید حکیمی