شمارهٔ ۳۷ - پروانه
آن شمع دلافروز من از خانهٔ من رفت
پروای گلم نیست که پروانهٔ من رفت
دارم صدفآسا کف خالی و لب خشک
تا ازکفم آن گوهر یکدانهٔ من رفت
چون باغ خزان دیده ز پیرایه فتادم
زبن شاخه پرگل که زگلخانهٔ من رفت
شمارهٔ ۳۶ - گل سرخ: دوش زندانبان بگشاد در و با من گفتشمارهٔ ۳۸ - خطاب به شاه: هرکسی را به بر شاه جهان واسطهایست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن شمع دلافروز من از خانهٔ من رفت
پروای گلم نیست که پروانهٔ من رفت
هوش مصنوعی: شمعی که روشنایی و شادیام را به خانه میآورد، از زندگیام رفت. برای من اهمیتی ندارد که پروانهام، که به دور آن شمع میچرخید، نیز رفته است.
دارم صدفآسا کف خالی و لب خشک
تا ازکفم آن گوهر یکدانهٔ من رفت
هوش مصنوعی: من همچون یک صدف، فقط پوستهای خالی و لبهایی خشک دارم، چرا که آن گوهر ارزشمندم از دست رفته است.
چون باغ خزان دیده ز پیرایه فتادم
زبن شاخه پرگل که زگلخانهٔ من رفت
هوش مصنوعی: به خاطر تغییرات و گذر زمان، حالتی غمانگیز و خالی دلم را حس میکنم. گویی درختان باغ من از زینت و زیبایی خالی شدهاند و شادابی گلهایی که روزی در گلخانهام بودند، دیگر در دسترسم نیست.