شمارهٔ ۳۶ - گل سرخ
دوش زندانبان بگشاد در و با من گفت
مژده ای خواجه که امروز گل سرخ شکفت
ناگهان اشگم از دیده روان شد زبرا
یادم از خانه ی خویش آمد و مغزم آشفت
خادمی آمد و از خانه بیاورد خورش
مرد زندانبان آن گریه ی من با وی گفت
یادم آمدکه به فصل گل با دلبر خویش
پیش هر گلبن بودیم به گفت و به شنفت
که گلی رنگین چیدم من و دلبر بگرفت
ساق آن گل را زیر شکن زلف نهفت
گه یکی چید نگار من و بر سینهٔ من
نصب کرد آن گل و بوسیدم دستش هنگفت
بجز این دو نشد از باغ گلی چیده که هست
گل به گلبنخوش و بلبل به کل و مرد به جفت
دلم آزرده شد از دیدن آن خرمن گل
بیم آن بود که بر لب گذرد حرفی مفت
شمارهٔ ۳۵ - شعرو نظم: شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریای عقلشمارهٔ ۳۷ - پروانه: آن شمع دلافروز من از خانهٔ من رفت
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش زندانبان بگشاد در و با من گفت
مژده ای خواجه که امروز گل سرخ شکفت
هوش مصنوعی: شب گذشته ، زندانبان در را برای من باز کرد و به من گفت: خوش خبر باش ای آقا، امروز گل سرخ شکفته است.
ناگهان اشگم از دیده روان شد زبرا
یادم از خانه ی خویش آمد و مغزم آشفت
هوش مصنوعی: ناگهان اشکهایم به خاطر یادآوری خانهام سرازیر شد و ذهنم به هم ریخت.
خادمی آمد و از خانه بیاورد خورش
مرد زندانبان آن گریه ی من با وی گفت
هوش مصنوعی: یک خدمتکار آمد و خوراکی از خانه به همراه آورد. او به زندانبان گفت که من به خاطر این وضعیت بسیار گریه کردهام.
یادم آمدکه به فصل گل با دلبر خویش
پیش هر گلبن بودیم به گفت و به شنفت
هوش مصنوعی: یادم آمد که در فصل گل با معشوقهام در کنار هر گلی بودیم و به صحبت و شنیدن مشغول بودیم.
که گلی رنگین چیدم من و دلبر بگرفت
ساق آن گل را زیر شکن زلف نهفت
هوش مصنوعی: من گلی رنگارنگ چیدم و محبوبم ساقه آن گل را زیر موهای خود پنهان کرد.
گه یکی چید نگار من و بر سینهٔ من
نصب کرد آن گل و بوسیدم دستش هنگفت
هوش مصنوعی: گاهی نگار من، گلی زیبا را بر سینهام گذاشت و من آن را بوسیدم و از این کار او بسیار خوشحال شدم.
بجز این دو نشد از باغ گلی چیده که هست
گل به گلبنخوش و بلبل به کل و مرد به جفت
هوش مصنوعی: جز این دو گل، هیچ گلی از باغ چیده نشده است؛ چرا که در باغ گل، گلها با خوشی و زیبایی در کنار هم هستند و عاشقها نیز به همراه محبوبانشان هستند.
دلم آزرده شد از دیدن آن خرمن گل
بیم آن بود که بر لب گذرد حرفی مفت
هوش مصنوعی: دل من از دیدن آن مزرعه گل ناراحت شد، زیرا از این ترس دارم که دربارهاش سخنی بیمورد گفته شود.