گنجور

شمارهٔ ۱۴۷ - قطعهٔ دوم (خطاب به حاجی حسین آقا ملک که از بهار کتابی خریده بود و ادای قیمت آن به درازا کشیده بود)

سر دفتر آزادگان حسین
برد از دل من صبر و تاب من
وی با قلم آتشین خویش
بر خاک جفا ریخت آب من
ده سال کتاب مرا نداد
وز خاطر او شد حساب من
وز دیدن من هم کرانه کرد
سرچشمهٔ من شد سراب من
نامه بنوشتم به حضرتش
سربسته پس آمدکتاب من
گفتم بود این خواجهٔ کریم
در قحط و شداید سحاب من
معمار عنایات او کند
آباد بنای خراب من
در جاهلی ار کرده‌ام خطا
عفوش ندراند حجاب من
پیوسته نگوید ‌به نظم ‌و نثر
کردی تو چرا، هجو باب من
زیرا پس از آن شعر ، مدح ‌ها
زاده است ز طبع چو آب من
ظنم به خطا رفت و عاقبت
شد اختر بختم شهاب من
هم‌ دوست ‌زکف ‌رفت ‌و هم کتاب
با سرکه بدل شد شراب من
با این همه جز شکوه وگله
نشنید کس اندر خطاب من
ناچار فرستادی آن کتاب
چون سخت گران شد تکاب من
سیمت نگرفتم از آن که نیست
سویت پی سیم اقتراب من
چون شمس‌ برون ‌آی ‌و چون ‌سحاب
میبار به کشت یباب‌ من
دو نامه و دو رشتهٔ گهر
بنگاشتی اندر عتاب من
وان قطعه شیوا که ساختی
چون عقد پرن در جواب من
فرسود روان مرا و برد
از قلب پریش انقلاب من
تقدیم درت کردم آن کتاب
تا آن که بگویی کتاب من
لیکن نگرایم به باب تو
تا تو نگرایی به باب من

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل فاعلن
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سر دفتر آزادگان حسین
برد از دل من صبر و تاب من
هوش مصنوعی: حسین باعث شد که صبر و آرامش من از دل من برود و دیگر نتوانم تحمل کنم.
وی با قلم آتشین خویش
بر خاک جفا ریخت آب من
هوش مصنوعی: او با قلم گرم و پرشورش، به خاکی که ظلم و ستم دیده است، آب من را جاری کرد.
ده سال کتاب مرا نداد
وز خاطر او شد حساب من
هوش مصنوعی: در مدت ده سال، او کتاب من را به من نداد و به خاطر او، تمام زندگی‌ام زیر سوال رفت.
وز دیدن من هم کرانه کرد
سرچشمهٔ من شد سراب من
هوش مصنوعی: به دلیل دیدن من، سرچشمه‌ام به بی‌نهایت تبدیل شد و حالا همان سرچشمه برای من مانند سرابی است که به نظر می‌آید اما وجود واقعی ندارد.
نامه بنوشتم به حضرتش
سربسته پس آمدکتاب من
هوش مصنوعی: من نامه‌ای به او نوشتم به‌صورت محرمانه و پس از آن کتاب من به او رسید.
گفتم بود این خواجهٔ کریم
در قحط و شداید سحاب من
هوش مصنوعی: گفتم که این فرد نیکوکار و بخشنده در زمان‌های سخت و قحطی، همانند ابر من است.
معمار عنایات او کند
آباد بنای خراب من
هوش مصنوعی: معمار محبت و لطف او می‌تواند بنای ویران شده من را احیا کند و به آن جانی دوباره بخشد.
در جاهلی ار کرده‌ام خطا
عفوش ندراند حجاب من
هوش مصنوعی: اگر در دوران جاهلی مرتکب اشتباهاتی شده‌ام، عفو و بخشش تو از آن آگاهی ندارد و حجاب من نمی‌تواند مانع آن باشد.
پیوسته نگوید ‌به نظم ‌و نثر
کردی تو چرا، هجو باب من
هوش مصنوعی: هیچ‌گاه به من نگو چرا در شعر و نثر، به وضوح بی‌ادبی کرده‌ای؛ چون این دیگر به من مربوط نیست.
زیرا پس از آن شعر ، مدح ‌ها
زاده است ز طبع چو آب من
هوش مصنوعی: چون بعد از این شعر، شعرهای ستایش‌آمیز از دل من مانند آب جوشیده‌اند.
ظنم به خطا رفت و عاقبت
شد اختر بختم شهاب من
هوش مصنوعی: ظن و گمان من اشتباه بود و در نهایت ستاره بخت من به مانند شهابی درخشان ظاهر شد.
هم‌ دوست ‌زکف ‌رفت ‌و هم کتاب
با سرکه بدل شد شراب من
هوش مصنوعی: هم دوست از دست رفت و هم کتاب، که با سرکه به شراب تبدیل شد.
با این همه جز شکوه وگله
نشنید کس اندر خطاب من
هوش مصنوعی: با وجود همه چیز، کسی در زمان گفت‌وگو با من جز شکایت و ناله چیزی نشنید.
ناچار فرستادی آن کتاب
چون سخت گران شد تکاب من
هوش مصنوعی: با خواهش و ناچاری آن کتاب را فرستادی، زیرا تکاب من به شدت گران شد.
سیمت نگرفتم از آن که نیست
سویت پی سیم اقتراب من
هوش مصنوعی: من به خاطر دوری تو سیمی را نگرفتم، بلکه پیوندی از نزدیکی‌ام به تو در دل دارم.
چون شمس‌ برون ‌آی ‌و چون ‌سحاب
میبار به کشت یباب‌ من
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید بیرون بیاید و همچون ابر باران ببارد، زمین خالی و بی‌کشت من هم بهره‌مند خواهد شد.
دو نامه و دو رشتهٔ گهر
بنگاشتی اندر عتاب من
هوش مصنوعی: دو نامه و دو رشته از جواهر را در پاسخ به خشم و نارضایتی من نوشته‌ای.
وان قطعه شیوا که ساختی
چون عقد پرن در جواب من
هوش مصنوعی: آن تکه زیبا و زیبا که تو درست کردی، مانند کلامی شیرین و دلنشین در پاسخ به من است.
فرسود روان مرا و برد
از قلب پریش انقلاب من
هوش مصنوعی: من را به شدت خسته کرده و از دل آشفته‌ام انقلاب و دگرگونی‌هایم را گرفته است.
تقدیم درت کردم آن کتاب
تا آن که بگویی کتاب من
هوش مصنوعی: من آن کتاب را به تو تقدیم کردم تا تو بتوانی بگویی این کتاب مال من است.
لیکن نگرایم به باب تو
تا تو نگرایی به باب من
هوش مصنوعی: اما من به درگاه تو می‌نگرم تا تو نیز به درگاه من بنگری.

خوانش ها

شمارهٔ ۱۴۷ - قطعهٔ دوم (خطاب به حاجی حسین آقا ملک که از بهار کتابی خریده بود و ادای قیمت آن به درازا کشیده بود) به خوانش عندلیب