شمارهٔ ۱۱۴ - دختر فقیر
دختری خرد بدیدم به گدایی مشغول
کرده در جامهٔ صدپاره نهان پیکر خویش
بود مکشوف به تاراجگه دزد نگاه
گرچه در ژنده نهان ساخته بد گوهر خویش
ورچه ز اهل دل و دین رحم طمع داشت ولی
بود خصم دل و دین از نگه کافر خویش
حبهای سیم بدو دادم و بگذشتم و سوخت
برق چشم تر او خرمنم از آذر خویش
شامگاهان به یکی بیشه شدم بر لب رود
ناگهان دیدمش آنجا به سر معبر خویش
با لبی خندهزنان میشد و میخواند سرود
به خلاف لب خشکیده و چشم تر خویش
گفتم ای شوخ نبودی تو که یک ساعت پیش
سوختی خرمن اهل نظر از منظر خویش
ای ترشرو چه شد آن گریه تلخت که چنین
خنده را، کان نمک ساخته از شکر خویش
گفت دارم پدری عاجز و مامی بیمار
که نیارند بپا خاستن از بستر خویش
هست این خندهام از بهر دل خود لیکن
گریهام بود برای پدر و مادر خویش
شمارهٔ ۱۱۳ - حالت مردم دنیا: زین خداوندان گر یک تن بیتی گویدشمارهٔ ۱۱۵ - ضلال مبین: دیدم به بصره دخترکی اعجمی نسب
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دختری خرد بدیدم به گدایی مشغول
کرده در جامهٔ صدپاره نهان پیکر خویش
هوش مصنوعی: دختری جوان را دیدم که به گدایی مشغول بود. او در لباسی پاره و کهنه پنهان شده بود.
بود مکشوف به تاراجگه دزد نگاه
گرچه در ژنده نهان ساخته بد گوهر خویش
هوش مصنوعی: اگرچه شخصی در جایی کمارزش و در پوششی ناچیز به نظر میرسد، اما هنوز ممکن است جواهرات و ارزشهای درونیاش در زیر آن پنهان شده باشد. این بدان معناست که حتی در ظواهر ضعیف، ارزشهای عمیق و باارزشی وجود دارد که باید به آنها توجه کرد.
ورچه ز اهل دل و دین رحم طمع داشت ولی
بود خصم دل و دین از نگه کافر خویش
هوش مصنوعی: اگرچه اهل دل و دین از محبت و رحمت انتظار داشتند، اما در واقع، رفتار او نشان از دشمنی با دل و دینش دارد و نگاهش مانند کافران است.
حبهای سیم بدو دادم و بگذشتم و سوخت
برق چشم تر او خرمنم از آذر خویش
هوش مصنوعی: یک تکه نقره به او دادم و از کنارش گذشتم، اما نگاه اشکآلودش باعث شد که آتش درونم شعلهور شود.
شامگاهان به یکی بیشه شدم بر لب رود
ناگهان دیدمش آنجا به سر معبر خویش
هوش مصنوعی: در غروب به یک جنگل رفتم، و کنار رود ناگهان او را در آنجا دیدم که در ابتدای مسیر خودش ایستاده بود.
با لبی خندهزنان میشد و میخواند سرود
به خلاف لب خشکیده و چشم تر خویش
هوش مصنوعی: با لبانی خندان و شاداب میرقصید و آواز میخواند، در حالی که خودش در دل غمگین و چشمهایی پر از اشک داشت.
گفتم ای شوخ نبودی تو که یک ساعت پیش
سوختی خرمن اهل نظر از منظر خویش
هوش مصنوعی: به او گفتم، تو که یک ساعت پیش باعث شگفتی و حیرت اهل نظر شدی، چرا اکنون خودت را بیخیال و بیتفاوت نشان میدهی؟
ای ترشرو چه شد آن گریه تلخت که چنین
خنده را، کان نمک ساخته از شکر خویش
هوش مصنوعی: ای دلخوش و ترشرو، چه شده است که آن گریهی تلخ تو به این خندهی شیرین و شاداب تبدیل شده است؟ انگار که تلخی نمک، از شیرینی خودت به وجود آمده است.
گفت دارم پدری عاجز و مامی بیمار
که نیارند بپا خاستن از بستر خویش
هوش مصنوعی: میگوید پدرش ناتوان و مادرش بیمار است و توانایی برخاستن از بستر را ندارند.
هست این خندهام از بهر دل خود لیکن
گریهام بود برای پدر و مادر خویش
هوش مصنوعی: من به خاطر خودم میخندم، اما اشکهایم برای پدر و مادر خودم است.