گنجور

شمارهٔ ۹۷

نهاده کشور دل باز رو به ویرانی
که دیده مملکتی را بدین پریشانی
دلا مکن گله از کس که خوار و زار شود
هر آن که‌ شد چو تو سرگشته در هوسرانی
ز تار زلف سیاه تو روز مشتاقان
بود سیاه‌تر از روزگار ایرانی
به پاس هستی ایرانیان برآور سر
ز خاک نیستی‌، ای اردشیر ساسانی
ببین به کشور ایران و حال تیرهٔ او
که پست و خوار و زبون باد جهل و نادانی
بهار بندهٔ حق باش و پادشاهی کن
که بندگان حقیقت کنند سلطانی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نهاده کشور دل باز رو به ویرانی
که دیده مملکتی را بدین پریشانی
هوش مصنوعی: کشور دل که به ویرانی دچار شده، باز هم می‌نگرد و اوضاع نابسامان آن سرزمین را می‌بیند.
دلا مکن گله از کس که خوار و زار شود
هر آن که‌ شد چو تو سرگشته در هوسرانی
هوش مصنوعی: ای دل، از کسی شکایت نکن، زیرا هر کسی که مانند تو در عشق و desires غرق شود، در نهایت حقیر و ناتوان خواهد شد.
ز تار زلف سیاه تو روز مشتاقان
بود سیاه‌تر از روزگار ایرانی
هوش مصنوعی: تارهای زلف سیاه تو، روزی را که مشتاقان در آن به سر می‌برند، از روزهای سخت ایرانی‌ها هم تیره‌تر کرده است.
به پاس هستی ایرانیان برآور سر
ز خاک نیستی‌، ای اردشیر ساسانی
هوش مصنوعی: به خاطر وجود و زندگی ایرانیان، ای اردشیر ساسانی، از زمین بی‌حالی و ناامیدی سر بلند کن.
ببین به کشور ایران و حال تیرهٔ او
که پست و خوار و زبون باد جهل و نادانی
هوش مصنوعی: به کشور ایران نگاه کن و وضعیت ناگوار آن را ببین که به خاطر جهل و نادانی، در وضعیت پست و ذلت قرار گرفته است.
بهار بندهٔ حق باش و پادشاهی کن
که بندگان حقیقت کنند سلطانی
هوش مصنوعی: بهار، خدمتگزار خداوند باش و بر تخت پادشاهی بنشین، چرا که بندگان حقیقت به تو احترام می‌گذارند و از تو تبعیت می‌کنند.

خوانش ها

شمارهٔ ۹۷ به خوانش عندلیب