شمارهٔ ۹۵
مرا بود به دیدار تو زین پیش وصالی
تو را بود به جای من غنجی و دلالی
مرا نیست ز هجر تو سوی وصل تو راهی
کسی رانبود ره ز وقوعی به محالی
مرا گر سخن وصل تو پیش آید روزی
چنانست که پیش آید خوابی و خیالی
کجا روشن ماهی بود او راست محاقی
کجا تافته نجمی بود او راست وبالی
تو آن تافته نجمی که تو را نیست غروبی
تو آن روشن ماهی که تو را نیست زوالی
بود روی تو از حسن چو افروخته ماهی
بود پشت من از رنج چو خمیده هلالی
ز بس مویه، ندانند مرا خلق ز مویی
ز بس ناله، ندانند مرا خلق ز نالی
نگاری به نگاهی دل من برد که باشد
نگاهیش به ماهی و وصالیش به سالی
بتی چون به سپهر اندر افروخته نجمی
نگاری چو به باغ اندر بالنده نهالی
خرامنده چنانست که در باغ تذروی
گرازنده چنانست که در دشت غزالی
بهرغم دل عشاق درآمیخته گیتی
عتابی به نویدی و فراقی به وصالی
اطلاعات
وزن: مفاعیل مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا بود به دیدار تو زین پیش وصالی
تو را بود به جای من غنجی و دلالی
هوش مصنوعی: من از قبل به دیدار تو مشتاق بودم و تو به جای من در دل خود شاد و در حال ناز و بازیگوشی بودی.
مرا نیست ز هجر تو سوی وصل تو راهی
کسی رانبود ره ز وقوعی به محالی
هوش مصنوعی: من به خاطر دوری از تو، هیچ راهی به سمت وصالت ندارم و هیچکس هم در این مسیر کمکم نمیکند، چرا که رسیدن به تو به نوعی غیرممکن به نظر میرسد.
مرا گر سخن وصل تو پیش آید روزی
چنانست که پیش آید خوابی و خیالی
هوش مصنوعی: اگر روزی سخن وصال تو به میان بیاید، حالتی برایم پیش میآید مانند وقتی که خواب و خیال به سراغ انسان میآید.
کجا روشن ماهی بود او راست محاقی
کجا تافته نجمی بود او راست وبالی
هوش مصنوعی: او کجا بود که در روشناییاش مانند ماهی در شب تاریک غایب است و کجا مانند ستارهای درخشان که بر افراز است، بالای سرش وجود دارد؟
تو آن تافته نجمی که تو را نیست غروبی
تو آن روشن ماهی که تو را نیست زوالی
هوش مصنوعی: تو مانند یک ستارهی درخشان هستی که هرگز غروب نمیکنی و مانند ماهی روشنی که هرگز محو نمیشوی.
بود روی تو از حسن چو افروخته ماهی
بود پشت من از رنج چو خمیده هلالی
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو مانند ماه درخشان است، در حالی که غم و اندوه من مثل هلالی خمیده و آسیب دیده به نظر میرسد.
ز بس مویه، ندانند مرا خلق ز مویی
ز بس ناله، ندانند مرا خلق ز نالی
هوش مصنوعی: به خاطر آنقدر که از درد و غم ناله کردهام، مردم مرا نمیشناسند و فکر میکنند که من فقط به خاطر نالههایم دردی دارم.
نگاری به نگاهی دل من برد که باشد
نگاهیش به ماهی و وصالیش به سالی
هوش مصنوعی: دختری با یک نگاه دل مرا برد و انگار که نگاهش به زیبایی ماه است و وصالش به دشواریها و امیدهایی که سالها طول میکشد.
بتی چون به سپهر اندر افروخته نجمی
نگاری چو به باغ اندر بالنده نهالی
هوش مصنوعی: ستارهای در آسمان میدرخشد که زیباییاش مانند درختی است که در باغ شکوفا شده.
خرامنده چنانست که در باغ تذروی
گرازنده چنانست که در دشت غزالی
هوش مصنوعی: موسیقی و زیبایی حرکات خرامان مانند است، همانگونه که در باغ گلها جلوهگری میکند. همچنین، شجاعت و آزادی گوزن نیز بهگونهای است که در دشتها از خود جلوه نشان میدهد.
بهرغم دل عشاق درآمیخته گیتی
عتابی به نویدی و فراقی به وصالی
هوش مصنوعی: علیرغم عواطف و احساسات عمیق عاشقان، جهان با یک نوع سرزنش و تلخی همراه است، و در آن هم جدایی وجود دارد و هم امید به وصال و reunion.