گنجور

شمارهٔ ۷۵

دل سوی مهر می کشد و مهر سوی دل
جایی که مهر نیست مکن جستجوی دل
دل گوشت‌پاره‌ای که بجنبد به سینه نیست
منگر چنین ز چشم حقارت به سوی دل
بحث بهشت و دوزخ و آشوب کفر و دین
چون بنگرند نیست مگر گفتگوی دل
افلاک را به لرزه فکندی بهر نفس
گر آمدی ز پرده برون هایهوی دل
ما را نوید افسر شاهی مده که ما
در کنج انزوا نبریم آبروی دل
الا که آرزوی دلی را برآوریم
ما را نبود و نیست دگر آرزوی دل
دشنام تلخ و روی ترش دلنشین‌ترست
ما را ز خنده‌ای که نباشد ز روی دل
دیدی چگونه جام سراپای خنده شد
آن‌دم که شیشه قهقهه کرد از گلوی دل
بر لوح دل رموز محبت نوشته‌اند
ما خوانده‌ایم و کرده ز بر پشت و روی دل
واقف شود ز معنی دل هرکه چون «‌بهار»
بگذاشت جان و جاه و جوانی به روی دل

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل سوی مهر می کشد و مهر سوی دل
جایی که مهر نیست مکن جستجوی دل
هوش مصنوعی: دل انسان به محبت و عشق تمایل دارد و عشق نیز به دل جذب می‌شود. اما در جایی که محبت وجود ندارد، نباید به دنبال دل‌باختگی و عشق رفت.
دل گوشت‌پاره‌ای که بجنبد به سینه نیست
منگر چنین ز چشم حقارت به سوی دل
هوش مصنوعی: دل، تکه‌ای از گوشت است که در سینه می‌تپد و به این سادگی‌ها نباید به آن توجه کرد. به چشم حقارت به دل نگاه نکن.
بحث بهشت و دوزخ و آشوب کفر و دین
چون بنگرند نیست مگر گفتگوی دل
هوش مصنوعی: مسائل مربوط به بهشت و دوزخ و جدل‌های مربوط به ایمان و کفر، وقتی به آن‌ها توجه شود، در حقیقت تنها گفتگویی است که در دل انسان‌ها می‌گذرد.
افلاک را به لرزه فکندی بهر نفس
گر آمدی ز پرده برون هایهوی دل
هوش مصنوعی: اگر تو از پرده بیرون بیایی و نفس تازه‌ای بکش، همه جهان را به لرزه می‌اندازی و دل‌ها را به هیجان می‌آوری.
ما را نوید افسر شاهی مده که ما
در کنج انزوا نبریم آبروی دل
هوش مصنوعی: به ما وعده نده که در مقام و جایگاه بالایی قرار بگیریم، چون ما در تنهایی و دور از اجتماع زندگی می‌کنیم و نمی‌خواهیم آبروی خود را به خطر بیندازیم.
الا که آرزوی دلی را برآوریم
ما را نبود و نیست دگر آرزوی دل
هوش مصنوعی: ما آرزویی برای دل نداریم که برآورده کنیم.
دشنام تلخ و روی ترش دلنشین‌ترست
ما را ز خنده‌ای که نباشد ز روی دل
هوش مصنوعی: دشنام و نارضایتی از دیگری، اگر با چهره‌ای غمگین و ترش بیان شود، برای ما دلپذیرتر از خنده‌ای است که بی‌احساس و صمیمیت باشد.
دیدی چگونه جام سراپای خنده شد
آن‌دم که شیشه قهقهه کرد از گلوی دل
هوش مصنوعی: دیدی چگونه همه چیز پر از شادی و خنده شد وقتی که صدای خنده از دل بلند شد و در شیشه منعکس گردید؟
بر لوح دل رموز محبت نوشته‌اند
ما خوانده‌ایم و کرده ز بر پشت و روی دل
هوش مصنوعی: در دل انسان اسرار عشق را نوشته‌اند و ما آنها را خوانده‌ایم و بر روی دل‌مان حفظ کرده‌ایم.
واقف شود ز معنی دل هرکه چون «‌بهار»
بگذاشت جان و جاه و جوانی به روی دل
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند «بهار» زندگی خود را با عشق و احساسات واقعی پر کند و جوانی و موقعیت اجتماعی‌اش را فدای عشق کند، به عمق معنای دل آگاه خواهد شد.

خوانش ها

شمارهٔ ۷۵ به خوانش عندلیب
شمارهٔ ۷۵ به خوانش طاهره خان پور