شمارهٔ ۷۱
درگوش دارم این سخن از پیر میفروش
کای طفل بر نصیحت پیران بدار گوش
خواهی که خنده سازکنی چون غرابه خند
خواهی که باده نوش کنی چون پیاله نوش
کآن یکهزار خنده نموده است و دیده تر
وین یکهزار جرعه کشیدست و لب خموش
پوشیده می بنوش که سهل است این خطا
با رحمت خدای خطابخش جرمپوش
بر دوش اگر سبوی می آری به خانقاه
بهتر که بار منت دونان کشی به دوش
زاهدکه دین فروشد و دنیا طلب کند
او را کجا رسد که کند عیب میفروش
روزی دوکاستین مرادت بود بهدست
در باب قدر صحبت رندان ژندهپوش
یاری و بادهای وکتابی وگوشهای
گر دست داد پای به دامان کش و مکوش
گر دین و عقل نیست مرا زاهدا مخند
ور تاب وهوش نیست مرا ناصحا مجوش
کانجا که عشق خیمه زند نیست عقل و دین
وآنجاکه یار جلوه کند نیست تاب و هوش
ای مهربان طبیب چه پرسی ز حال من؟!
چون است حال رند قدح گیر جرعهنوش
پارینه مست بودم و دوشینه نیز مست
وامسال همچو پارم و امروز همچو دوش
خیز ای بهار عذرگناهان رفته خواه
زان پیشترکه مژدهٔ رحمت دهد سروش
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
درگوش دارم این سخن از پیر میفروش
کای طفل بر نصیحت پیران بدار گوش
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش که باید به نصیحتهای افرادی که در زندگی تجربه بیشتری دارند، گوش دهی؛ آنها میتوانند راهنمای خوبی برای تو باشند.
خواهی که خنده سازکنی چون غرابه خند
خواهی که باده نوش کنی چون پیاله نوش
هوش مصنوعی: اگر میخواهی لبخند به لبها بیاوری، مانند یک ظرفی که آبنوشان را خندان میکند، بخند. و اگر میخواهی شراب بنوشی، مانند جامی که نوشیدنی را به جان میآورد، بنوش.
کآن یکهزار خنده نموده است و دیده تر
وین یکهزار جرعه کشیدست و لب خموش
هوش مصنوعی: او هزار بار خندیده و چشمانش پر از اشک است، اما اینکه یک هزار بار نوشیده و لبهایش سکوت کردهاند.
پوشیده می بنوش که سهل است این خطا
با رحمت خدای خطابخش جرمپوش
هوش مصنوعی: پنهانی بنوش که این کار، خطای کوچکی است که با رحمت خداوندی که همواره بخشنده و عذرخواهی را میپذیرد، قابل جبران است.
بر دوش اگر سبوی می آری به خانقاه
بهتر که بار منت دونان کشی به دوش
هوش مصنوعی: اگر بر دوش خود ظرفی پر از شراب به خانقاه میبری، بهتر است که بار مسئولیت و زحمات دیگران را به دوش نکشی.
زاهدکه دین فروشد و دنیا طلب کند
او را کجا رسد که کند عیب میفروش
هوش مصنوعی: زاهدی که دین خود را به خاطر دنیا میفروشد، هرگز نمیتواند به جایی برسد که از عیب دیگران بگذرد و آنها را مورد سرزنش قرار دهد.
روزی دوکاستین مرادت بود بهدست
در باب قدر صحبت رندان ژندهپوش
هوش مصنوعی: روزی دو نفر از دوستان برای گفتگو در مورد مسألهای مهم به طور غیررسمی و با ظاهری ساده و بیزرق و برق به هم ملحق شدند.
یاری و بادهای وکتابی وگوشهای
گر دست داد پای به دامان کش و مکوش
هوش مصنوعی: اگر یاری، می و کتابی در دستت بود و در گوشهای آرامش پیدا کردی، هرگز درنگ نکن و از تمام لذتها بهرهمند شو و خود را از این خوشیها محروم نکن.
گر دین و عقل نیست مرا زاهدا مخند
ور تاب وهوش نیست مرا ناصحا مجوش
هوش مصنوعی: اگر دین و عقل ندارم، ای زاهد، مرا مسخره نکن. و اگر تاب و هوشی ندارم، ای نصیحتکننده، مرا رها کن.
کانجا که عشق خیمه زند نیست عقل و دین
وآنجاکه یار جلوه کند نیست تاب و هوش
هوش مصنوعی: جایی که عشق مستقر میشود، عقل و دین جایی ندارند و وقتی محبوب جلوهگری کند، انسان قدرت تحمل و هوش خود را از دست میدهد.
ای مهربان طبیب چه پرسی ز حال من؟!
چون است حال رند قدح گیر جرعهنوش
هوش مصنوعی: ای دکتر مهربان، چرا از حال من میپرسید؟ حال من مثل حال کسی است که شراب در دست دارد و مشغول نوشیدن است.
پارینه مست بودم و دوشینه نیز مست
وامسال همچو پارم و امروز همچو دوش
هوش مصنوعی: در گذشته حالتی شاداب و مست داشتم، دیروز هم به همین حال بودم. امسال حال و هوای من مشابه گذشتهام است و امروز نیز مانند دیروز احساس میکنم.
خیز ای بهار عذرگناهان رفته خواه
زان پیشترکه مژدهٔ رحمت دهد سروش
هوش مصنوعی: ای بهار، بپا خیز و دلایلی را که موجب گناه شدهاند، ببخش؛ خواهش میکنم که زودتر از آنکه پیامآور رحمت خبر خوشی بدهد، بیایی.