گنجور

شمارهٔ ۶۲

کنون که کار دل از زلف یار نگشاید
سزد گر از من آشفته کار نگشاید
بلی ز عاشق آشفته کی گشاید کار
چو کار دل ز سر زلف یار نگشاید
ز روزگار در این‌ بستگی‌ چه‌ شکوه کنم
دری که بست قضا روزگار نگشاید
در انتظار بسی کوفتیم آهن سرد
دربغ از آن که در انتظار نگشاید
به اختیار دل این کار بسته بگشایم
ولی زمانه در اختیار نگشاید
ز اشگ بگذرم و دیده شعله بار کنم
که کارم از مژهٔ اشکبار نگشاید
گل وفا ز نکویان طمع مدار بهار
که غنچهٔ هوس از این بهار نگشاید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کنون که کار دل از زلف یار نگشاید
سزد گر از من آشفته کار نگشاید
هوش مصنوعی: اکنون که محبت و زیبایی یار نتواند دل مرا آرام کند، جایز است که اگر من هم دچار آشفتگی شوم، اشکالی نداشته باشد.
بلی ز عاشق آشفته کی گشاید کار
چو کار دل ز سر زلف یار نگشاید
هوش مصنوعی: آری، عاشق در دل آشفتگی و تنگنایی است که درست نمی‌تواند کارها را سامان دهد، چون همه چیز به زلف و زیبایی محبوب وابسته است و بدون آن، مسأله حل نخواهد شد.
ز روزگار در این‌ بستگی‌ چه‌ شکوه کنم
دری که بست قضا روزگار نگشاید
هوش مصنوعی: از روزگار به این وضعیت چه ناله‌ای کنم، زیرا درهای مقدر شده به‌وسیله سرنوشت هرگز باز نخواهد شد.
در انتظار بسی کوفتیم آهن سرد
دربغ از آن که در انتظار نگشاید
هوش مصنوعی: در انتظار کسی به شدت خود را خسته کرده‌ایم و بر آهن سرد کوبیده‌ایم، زیرا امید داریم که او بیاید و در انتظار ما را نجات دهد.
به اختیار دل این کار بسته بگشایم
ولی زمانه در اختیار نگشاید
هوش مصنوعی: من می‌توانم به خواست دل خودم این مشکل را حل کنم، اما زمانه تحت کنترل من نیست و اجازه این کار را نمی‌دهد.
ز اشگ بگذرم و دیده شعله بار کنم
که کارم از مژهٔ اشکبار نگشاید
هوش مصنوعی: از اشک می‌گذرم و چشمانم را به آتش می‌کشم، چون نمی‌توانم از طریق مژگان اشکبارم کاری انجام دهم.
گل وفا ز نکویان طمع مدار بهار
که غنچهٔ هوس از این بهار نگشاید
هوش مصنوعی: به دنبال زیبایی و وفای انسان‌های نیکو نباش، زیرا در این بهار فقط جوانهٔ آرزوها شکوفا نمی‌شود.