شمارهٔ ۵۴
راستی روی نکویش به گلستان ماند
خط و خالش به گل و سبزه و ریحان ماند
نه همینش دو رخ تازه بود، چون گل سرخ
که دهانش به یکی غنچهٔ خندان ماند
دستگاهی که در آنجا نبود حوروَشی
گر همه باغ بهشت است به زندان ماند
چه کنم گر به غمت شُهره نباشم در شهر
عشق در دل نتوان گفت که پنهان ماند
تجربت شد که ز هجران نتوان رَست به صبر
زان که دردیست صبوری که به درمان ماند
هرکه را نیست به دل عشق و به سر سودایی
حیوانی است منافق که به انسان ماند
نه عجب گر بچکد خون دل از چشم بهار
پیش آن غمزهٔ خونین که به پیکان ماند
خطهٔ دلکش بجنورد بهشتی است دریغ
کز خراسان بود و هم به خراسان ماند
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
راستی روی نکویش به گلستان ماند
خط و خالش به گل و سبزه و ریحان ماند
هوش مصنوعی: واقعاً چهره زیبا و دلنشین او به زیبایی یک گلستان است و نقش و نگار صورتش مانند گلها، گیاهان و ریحان بر زمین نقش بسته است.
نه همینش دو رخ تازه بود، چون گل سرخ
که دهانش به یکی غنچهٔ خندان ماند
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و تازگی چیزی اشاره دارد که مانند گل سرخ است. گل سرخ با دو چهره متفاوت، یک طرفش درخشان و شاداب و طرف دیگرش به شکل غنچهای خندان و تازه باقی مانده است. به طور کلی، این تصویر نشاندهندهٔ زیبایی پایدار و ظرافت در دنیای طبیعت است.
دستگاهی که در آنجا نبود حوروَشی
گر همه باغ بهشت است به زندان ماند
هوش مصنوعی: اگرچه بهشت پر از نعمتها و زیباییهاست، اما اگر در آنجا آزادی نباشد و انسان در حبس باشد، آن زیباییها بیمعنا میشوند.
چه کنم گر به غمت شُهره نباشم در شهر
عشق در دل نتوان گفت که پنهان ماند
هوش مصنوعی: چه بگویم اگر در این شهر معروف به غم تو نباشم؟ در عشق، در دل نمیتوانم بگویم که این احساس پنهان میماند.
تجربت شد که ز هجران نتوان رَست به صبر
زان که دردیست صبوری که به درمان ماند
هوش مصنوعی: تجربه نشان داد که از دوری و جدایی نمیتوان خلاص شد، زیرا صبر بر درد جدایی دردی است که با درمان هم از بین نمیرود.
هرکه را نیست به دل عشق و به سر سودایی
حیوانی است منافق که به انسان ماند
هوش مصنوعی: هر کس که در دلش عشق و در سرش آرزو نداشته باشد، مانند حیوانی است که به ظاهر شبیه انسان به نظر میرسد ولی در واقعیت بیروح و منافق است.
نه عجب گر بچکد خون دل از چشم بهار
پیش آن غمزهٔ خونین که به پیکان ماند
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد اگر در فصل بهار، با دیدن آن چهرهی زیبا و دلربا، اشک شوق و غم از چشمانم بریزد، چرا که آن چهره همچون پیکانی تند و تیز، قلب را هدف قرار میدهد.
خطهٔ دلکش بجنورد بهشتی است دریغ
کز خراسان بود و هم به خراسان ماند
هوش مصنوعی: بهشت زیبای بجنورد، این حسرت را دارد که در خراسان قرار دارد و همچنان در آنجا باقی مانده است.
خوانش ها
شمارهٔ ۵۴ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1395/11/24 18:01
علی
سعدی :
مجلس ما دگر امروز به بستان ماند
عیش خلوت به تماشای گلستان ماند
می حلالست کسی را که بود خانه بهشت
خاصه از دست حریفی که به رضوان ماند
خط سبز و لب لعلت به چه ماننده کنی
من بگویم به لب چشمه حیوان ماند
تا سر زلف پریشان تو محبوب منست
روزگارم به سر زلف پریشان ماند
چه کند کشته عشقت که نگوید غم دل
تو مپندار که خون ریزی و پنهان ماند
هر که چون موم به خورشید رخت نرم نشد
زینهار از دل سختش که به سندان ماند
نادر افتد که یکی دل به وصالت ندهد
یا کسی در بلد کفر مسلمان ماند
تو که چون برق بخندی چه غمت دارد از آنک
من چنان زار بگریم که به باران ماند
طعنه بر حیرت سعدی نه به انصاف زدی
کس چنین روی نبیند که نه حیران ماند
هر که با صورت و بالای تواش انسی نیست
حیوانیست که بالاش به انسان ماند