شمارهٔ ۴۷
مشتاقی و صبوری با هم قرین نباشد
این باشد آن نباشد آن باشد این نباشد
با انگبین لبت را سنجیدهام مکرر
شهدی که در لب توست در انگبین نباشد
قومی به فکر مشغول قومی به دین گرفتار
غافل که آنچه جویند در کفر و دین نباشد
در نکتهٔ دهانت هر کس کند گمانی
تا تو سخن نگویی کس را یقین نباشد
ماه فلک ز حسنت خواهد برد نصیبی
ورنه همیشه سیرش گرد زمین نباشد
خواهم سر ارادت سایم بر آستانت
شرمندهام که چیزیم در آستین نباشد
یابد ز دام زلفش صید دلم رهایی
گر چشم صیدگیرش اندر کمین نباشد
با ترکتاز چشمش نیکو مقاومت کرد
حقا که چون دل من حصنی حصین نباشد
گفتم بهار مسکین خواهد گلی ز باغت
گفتا خزان رسیده است گل بعد از این نباشد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مشتاقی و صبوری با هم قرین نباشد
این باشد آن نباشد آن باشد این نباشد
هوش مصنوعی: علاقه و انتظار برای رسیدن به محبوب، هرگز با هم نخواهند آمد. اگر یکی از این دو موجود باشد، دیگری نخواهد بود.
با انگبین لبت را سنجیدهام مکرر
شهدی که در لب توست در انگبین نباشد
هوش مصنوعی: با آنکه بارها لب تو را با عسل سنجیدهام، اما میدانم که شیرینی لب تو به اندازه عسل نیست.
قومی به فکر مشغول قومی به دین گرفتار
غافل که آنچه جویند در کفر و دین نباشد
هوش مصنوعی: گروهی درگیر افکار خود هستند و گروهی دیگر به مسائل دینی مشغولند، اما غافل از اینکه آنچه به دنبالش میگردند، نه در کفر و نه در دین یافت نمیشود.
در نکتهٔ دهانت هر کس کند گمانی
تا تو سخن نگویی کس را یقین نباشد
هوش مصنوعی: هر کسی که به حرفهای تو فکر کند، فقط در حد گمان و فرضیه میبیند. تا وقتی تو صحبت نکنی و حقیقت را نگویی، هیچکس نمیتواند به یقین برسد.
ماه فلک ز حسنت خواهد برد نصیبی
ورنه همیشه سیرش گرد زمین نباشد
هوش مصنوعی: اگر زیباییات ماه را به خود جلب کند، حتماً از تو سهمی خواهد برد؛ وگرنه همیشه دور زمین میچرخد و به هر حال لذتی ندارد.
خواهم سر ارادت سایم بر آستانت
شرمندهام که چیزیم در آستین نباشد
هوش مصنوعی: میخواهم سر تعظیم خود را به درگاه تو فرود آورم، اما از این که چیزی برای تقدیم به تو ندارم، شرمندهام.
یابد ز دام زلفش صید دلم رهایی
گر چشم صیدگیرش اندر کمین نباشد
هوش مصنوعی: اگر چشمان آن صیدگیر در کمین نباشد، دل من از چنگ زلف او آزاد خواهد شد.
با ترکتاز چشمش نیکو مقاومت کرد
حقا که چون دل من حصنی حصین نباشد
هوش مصنوعی: نظاره کردن و ایستادگی در برابر چشمان او کار آسانی نیست، واقعاً اگر دل من مثل قلعهای مستحکم نباشد، نمیتوانم به خوبی در برابر او مقاومت کنم.
گفتم بهار مسکین خواهد گلی ز باغت
گفتا خزان رسیده است گل بعد از این نباشد
هوش مصنوعی: به بهار گفتم که مسکین است و به گلهای باغت محتاج، اما او پاسخ داد که فصل پاییز آمده و دیگر گلی بعد از این نخواهد بود.
خوانش ها
شمارهٔ ۴۷ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1394/11/12 14:02
خادمی
مصرع نخست این بیت ظاهرا به لحاظ وزنی مشکل دارد:
خواهم سایم سر ارادت بر آستانت
شرمندهام که چیزیم در آستین نباشد
1394/11/12 17:02
سمانه ، م
خواهم سر ارادت سایم بر آستانت
با درود
1397/09/24 20:11
ســراج
بی کران درود و مهر،لطفاً بیت ششم مصرع اول تصحیح بفرمایید
خواهم سر ارادت سایم بر آستانت ...
24.11.2018
1398/04/23 19:06
سعادت پنجشیری
خواهم سر ارادت سایم بر آستانت
آن بیت اینطور است
1400/04/15 16:07
حیدریان
خواهم سر ارادت سایم بر آستانت