شمارهٔ ۴۶
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
شمارهٔ ۴۶ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
باید این شعر را خواند تا مقام ملک الشعرا را درک کرد
از غمت هر دم ، به گردون دود آهم می رسد
مطمئنم یک شبی نوبت به ما هم می رسد
من گدایی کردم این مهرت ز درگاهی کریم
چشم سائل پیشه ام بر چشم شاهم می رسد
یارب از جور حسودان بر که باید شِکْوه کرد ؟؛
یوسف آسا نکهتی از قعر چاهم می رسد
نرگسی مستم کند آشفته چون زلفان یار
آتشی بر جان و دل با هر نگاهم می رسد
چون پلنگی خسته ام ، بنشسته بر شاخی بلند
پنجه بر دل می کشم چون قرص ماهم می رسد
بیدم اما تن نلرزاند مرا ، بادی ز غیر
کوهم اما گاه گاهی جور کاهم می رسد
گه به رویم بسته می گردد همه درهای دهر
لحظه ای از هر طرف هر آنچه خواهم می رسد
خیل مشتاقان رویت در عذابِ فرقت اند
پرتوی از نورتان در هر پگاهم می رسد
تیر مژگانت به زه ، با آن کمان ابروان
گویی از هر سو مرا تیر از سپاهم می رسد
جملگی بازیچه ای در دست غدّار سپهر
گه به چاهی افکند ، گه توش راهم می رسد
بیقرارم ، گفتمت یک دم نگاهی بفکنی
تا بگویم بعد از این ، تک تکیه گاهم می رسد
#رضارضایی « بیقرار »

ملکالشعرا بهار