گنجور

شمارهٔ ۹ - جواب بهار به ادیب الممالک فراهانی

ایزدت خر خلق کرد ای کودن شاعرنما
رو چراکن تاکی اندرکار حق چون و چرا
می‌برازد بر تو عنوان خریت ای (‌..)
همچو وحدانیت مطلق بذات کبر‌با
ازتو ابله‌تر نجستم نیک جستم بی‌خلاف
از تو ناکس‌تر ندیدم راست گفتم بی‌ر‌یا
مایه‌شاعر برون از لفظ خوش،‌علم است و هوش
مر تو را نی لفظ شیرین است نی علم و ذکا
زان افاداتی که فرمودی به دیوان ادیب
پایگاه دانشت معلوم شد نزدیک ما
وز فراویز نظامی شد مسلم کان جناب
تا چه حد بودست با آداب تحقیق آشنا
باد لعنت بر تو تا بر جان و خشوران درود
باد نفرین بر تو تا در لفظ مسکینان دعا
کوژ بادا همچو پشت خوشه‌چینانت کمر
چاک بادا همچو چرم پاره‌دوزانت قفا
بی‌توقف چار چیزت باد اندر چار چیز
بی‌تعلل هشت چیزت باد اندر هشت جا
در معایت زهر ارقم در سرایت شور و شین
درگلویت ریسمان و بر دهانت متکا
کف به‌لب چوبت به ... تیرت به‌ دل‌تیزت به ریش
غم به‌جان دردت به‌تن تیغت به‌سر بندت به‌پا
چار چیز از چار کس در چار جا بادت نصیب
نبود از این چار چیزت جان و تن یکدم رها
در ملا دشنام مردم در خلا دشنام زن
این جهان قهر اعادی آن جهان قهر خدا
نی در انگشت تو خوش تر تا در انگشتت قلم
بند بر دست تو بهتر تا که در دستت عصا
یادت آید مدتی همچون جعل در ...
گرد می کردی زباله زبن سرای و زان سرا
روز و شب از دود افیون‌دربن ریشت خضاب
سال و مه از لون سرگین درکف دستت حنا
چون گذشتی مهتری لر سوی شهر اصفهان
می‌دویدی پیشبازش با سلام و با ثنا
شعر می‌خواندی به آواز حزین در مدح لر
مثنویاتی ز جنس شعر ملا احمدا
خنده‌آور موکبی تشکیل می‌شد زان که بود
لر ز پیش و تو زپس وندر پیت چندین گدا
ور از آن لر چند غازی می‌ربودی داشتی
با گدایان بر سر تقسیم آن جنگ و مرا
‌گشت ناگه آتش جنگ عمومی شعله‌ور
شد به دوران فتنهٔ آخر زمان فرمانروا
در جهان دجال‌خویان فرصتی خوش یافتند
تا برون آیند از بیغوله‌های اختفا
چون خر دجال بیرون تاختی از ...
شد فضای اصفهان از عر و تیزت پرصدا
هوچیانه آمدی از چاه گمنامی برون
یافتی گنج ملا جان بردی ازکنج خلا
شد الاغ ... لاغ‌باف و لاف‌زن
شعرساز و نثرگستر، چس‌نفس پرمدعا
شعرگوید لیک ناهنجار و سرد و بی‌مزه
سربسر چون سکهٔ مغشوش قلب ناروا
گاه تازد بر بهار وگاه بر پیشاوری
زان که دارد در جگر از صیت هریک داغ‌ها
وان اساتید خراسان و صفاهان و جنوب
نصرت و مسرور و فرخ‌ آن شعاع و آن سنا
وان اساتید ری وگوران و آذربایجان
چون رشید و سرمد و رعدی سلیم و دهخدا
او نه‌ تنها شاعران زنده را دشمن بود
شاعران مرده را نیز از حسد گوید هجا
نیش‌زن‌ چون عقربست و مرکز زهرش زبان
شعرهایش چون رتیلا پشم‌دار و بدنما
چون زمین جی به امساک و ثقیلی مشتهر
چون شبان دی به‌ سردی و درازی مبتلا
نام بهمان ژاژخا بنهد ملقلق‌باف‌، لیک
خود ملقلق‌باف‌تر صد ره ز بهمان ژاژخا
بس که‌ از الفاظ‌ و ترکیبات‌ ناخوش ممتلی‌است
معدهٔ شعرش عفونت یافته است از امتلا
می‌نهد در پیش‌، ده دیوان ز استادان نظم
تا بسازد چامه‌ای خشک و دراز و نابجا
لاجرم‌هرمصرعش دارای‌سبکی‌دیگراست
چون بخوانی چامه‌هایش‌، ز ابتدا تا انتها
می‌برد ترکیب لفظ از شاعران مختلف
چون کمال و چون‌ نظامی‌ چون ظهیر و صائبا
می‌نهد لفظ نظامی پیش لفظ بوشکور
می کند ترکیب صائب جنب سبک بوالعلا
از غریب و وحشی و سوقی درآمیزد بهم
شعرهایی بی‌مزه چون بی‌توابل‌ شوربا
هست از بهر فنای جانت ای عرجون جهل
خامه‌ام‌ در دست‌ چون‌ در دست‌ موسی‌ اژدها
چاک بادا حنجرت ای بوم ناخوش زمزمه
خاک بادا بر سرت ای شوم کافر ماجرا
بر سرت خاکی که شب از کوچه‌های اصفهان
گه به پشت خود کشیدی گه به پشت چاروا
از من ای نادان مشو دلتنگ زیرا گفته‌اند
از وفا خیزد مودت وز جفا زاید جفا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1392/07/18 01:10
ابوطالب هروی کرمانشاهی

بهار شاعر بزرگی بود و در شعر و ادب دست داشت ولی انصاف این است که ادیب الممالک فراهانی هم در شعر و هم در زمینه ی دانش و علم از بهار دانشمندتر بود و تنها اشکالش استفاده از لغات دساتیر و عدم همراهی با موج شعر عصر مشروطه بود. لذا طعنه های بهار در این شعر بر علم و شعر ادیب الممالک واقعا ناوارد است به علاوه الفاظ زشت به کار برده درباره ی او هم. حتی اگر بگوییم ادیب الممالک قبلا بهار را هجو کرده باشد باز هم دلیل و مجوز درستی برای استعمال این الفاظ توسط بار نیست. راستی هم بهار و هم ادیب هر دو آزادیخواه و مشروط طلب بوده اند و البته قبل از مشروطه هر دو در مدح مظفرالدین شاه شعر و مدیحه گفته اند و حتی لقب ملک الشعرا را مظفرالدین شاه به بهار داد.

1393/10/15 13:01
امیر آصف خراسانی

استاد بهار قصیده فوق رادرجواب قصیده استاد وحید دستگردی سروده اند.در مقدمه ای که استاد دستگردی بر دیوان خطی ادیب الممالک نوشته اند قصیده الفیه ای وجود دارد که ایشان بنابه دلایلی در آن به اکثر شعرای معاصر تاخته وایشان را هجو گفته اند(شعرایی مانند دانش بزرگ نیا،بهار،سلیم،میرزاده عشقی،علامه دهخدا و حتی اعتمادالدوله قراگوزلوکه منشا خدمات بسیاری بوده است) که این معنااز قصیده ایشان به خوبی آشکار است.متن سروده جناب وحیداز قصیده استاد بهار تندتر است.در دیوان استادخودایشان فرموده اندکه که استادوحید قصیده خودراانتشار داده ودرمقابل،دوستان از استادبهار خواسته اند ایشان پاسخی بدهند.البته استاد بهار قصیده خودرا به صورت عمومی منتشر نمیکنند.در دیوان بهار چاپ انتشارات نگاه،خلاصه قصیده وحیددستگردی نیزموجوداست.شان نزول قصیده بهار و شرح ماوقع نیز به قلم خوداستادنوشته شده است. استاد امیری فیروزکوهی نیزدرمقدمه دیوان خود اشاره کرده اندکه استاد بهار وجناب وحید متاسفانه روابط حسنه ای نداشته ویکدیگرراهجو گفته اند(جلداول).بنابراین مخاطب قصیده فوق به هیچ عنوان ادیب الممالک نبوده است.لازم میدانم که بگویم شایسته نیست بدون آگاهی به ملک الشعرای بهار،که از نوابغ این روزگار بوده است،چنین نسبتهای ناروایی داده شود.

1393/10/20 16:01
ناشناس

در جواب نظر اول باید گفت که این هجویه برای وحید دستگردی است. هم چنین باید پرسید که ادعاهای مطرح شده در مقایسه بهار و ادیب الممالک بر چه اساسی است؟ در حالیکه این موضوع که ملک اشعرا اشعر شعرای زمان خود بوده و شاید این بازه زمانی گسترده تر هم باشد. و صد البته این موضوع مورد اذعان همگان است و غیر قابل انکار... و با دو جمله ردیه بدون سند متزلزل نخواهد شد. برای پی بردن به این موضوع هم کافی است سری زده شود به کتب و مقاله های منتقدین... زرین کوب، شفیعی، و ...

1394/02/27 11:04
Patriot

لطفا نظر من را درج کنید.
بهار طبعش همین جوری بوده و بخاطر بالا بردن خودش و یا چاپ مطلبی در روزنامه که در معرض دید همگان بوده از هر کی بدش میومده راجع بهش شعرای کنایه ای و رکیک می نوشته.یا از کسی پول میگرفته تا علیه بدخواهانش شعری تو روزنامه چاپ کنه.همین کار و با عارف قزوینی شاعر ملی میهنی و دیگران هم کرده بود.هر جا هم بعدش پشیمان شده گفته شعر از من نبوده و از فلانی بوده.واقعا مسخره است...ایشان شعر و شاعری رو با گود زورخانه اشتباه گرفته بود.خودش یه جا به دنبال اندیشه رضاخان بود بعدش بر علیهش شد جایی دیگه طرفدار مشروطه و بعدش علیهش و...
مشک آنست که خود ببوید...

1394/05/04 13:08
فردوس

این بیت خواننده را به شک وا می دارد که شاید منظور کسی دیگر است :
زان افاداتی که فرمودی به دیوان ادیب/پایگاه دانشت معلوم شد نزدیک ما

1394/06/12 12:09
آصف خراسانی

رحمت حق بر تو باد ای شاعر بیتای عصر
رفتی ونام نکویت جاودان است ای ملک
تاکه در ایران نشانی باشد از شعروادب

مهر عالمتاب تو پرتوفشان است ای ملک
جاهلی گر خرده گیردبرتوهرگزباک نیست
کی مقام خنفسا در بوستان است ای ملک

1394/09/18 11:12
پرسونا

ضمن عرض ادب و احترام
یک دانشمند در هر زمینه ای پیش از ماهیت عالم بودن انسان است و انسان مجموعه ایست از عواطف و احساسات...
خدمات بهار برای ادبیات ایران چنان ارزشمند است که به شخصه پیدایش ادبیات آکادمیک و علمی را مرهون زحمات اینن مرد میدانم.
از دوستان. خواهشمندم در خصوص استادان جنبه علمی و خدمات علمی را در نظر داشته باشند و اشعاری که ناظر به احوال شخصیه یا سلایق افراد است را ملاک قضاوت قرارندهند.
هر بزرگی میتواند ضعفهای شخصی زیادی داشته باشد که بهیچوجه خدشه ای بر خخدمات علمی او وارد نخواهد کرد و مصححان جهت رعایت حق علم ناگزیر از درج این اشعارند و ارتباطی با خدمات علمی شعرا ندارد.
سپاس

1395/03/15 18:06
آرمان

این ابیات در هجو وحید دستگردی سروده شده است، به این بیت دقت شود:
می‌برازد بر تو عنوان خریت ای (‌وحید)
همچو وحدانیت مطلق بذات کبر‌با
که در این بیت بین وحید و وحدانیت جناس اشتقاق ایجاد شده است. همچنین بیت دیگر:
زان افاداتی که فرمودی به ((دیوان ادیب))
پایگاه دانشت معلوم شد نزدیک ما
که همانطور که میداینم، منظور مقدمه ای است که وحید دستگردی بر دیوان ادیب نگاشته.

1395/08/28 01:10
آشفته

سلام
بنده از حسن قضا دیوان ادیب را با حاشیه های مرحوم ملک الشعرا به دست آورده ام!!! که توسط یکی از دوستان بهار به وی هدیه شده ...
در سراسر این حاشیه ها هیچ جا از ادیب بد نگفته
ولی بارها به وحید حمله کرده و او را جاهل و احمق و بدجنس خوانده ...
مکررا هم به حواشی اشتباه وحید بر اشعار ادیب ایراد فنی کرده ...
حیرت آور است ملک الشعراء ...
حیرت آور است ادیب الممالک فراهانی ...
حیرت آورند قدما در فضل و دانش و جدیت و حافظه و ذوق و تسلط بر همه زوایای فرهنگ و ادب این مرز و بوم ...
و حیرت آورند این یک مشت بی سواد مدعی و کودن عاری از فضل و فضیلت که امروز حوزه ها و دانشگاه های این کشور را اشغال کرده اند ... (البته استثناهایی که یه تعداد انگشتان دو دست یافت می شوند تخصصا خارج از این سخن اند ...)
به تعبیر سعدی:
رحم الله معشر الماضین
که به مردی قدم سپردندی

کاش آنان چو زنده می‌نشوند
باری این ناکسان بمردندی

1398/06/22 19:09
عین. ح

از حواشی دوستان لذت بردم، به‌ویژه از چند بیتی که در ستایش بهار بی‌همتا آورده شد. دست مریزاد. همچنان‌که دوستان هم فرمودند، این سروده در جواب استاد وحید دستگردی است (رحمت خدا بر هر دو بزرگوار باد).
اما در این چامهٔ زیبا چندین خطالی نگارشی وجود دارد و بیش از آن، فاصله‌گذاری‌ها معیوب هستند. در اینجا برای استفادهٔ کسانی که کمتر با ظرائف ادبی آشنا هستند، به مهم‌ترین موارد اشاره می‌شود (صورت صحیح داخل پرانتز آورده می‌شود)
بذات کبر‌با (به ذات کبریا)
بر جان و خشوران درود (بر جان وخشوران درود) وخشور یعنی پیامبر
زبن سرای و زان سرا (زین سرای و زان سرا)