شمارهٔ ۸۸ - یک شب شوم!
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
در زمان رضا شاه و گویا به دستور او محمد درگاهی که کلانتر بوده معروف به ”ممد چاقو“قصد کشتن بهار را داشته و در کمین که بهار از مجلس خارج شود ( بهار آن زمان سخن گوی اقلیت چهارده نفره مجلس به ریاست مدرس بوده و مورد خشم رضا شاه) بهار بعد از استیضاح در راهرو با عده ای مشغول گفتگو بوده که مدیر و صاحب روزنامه رعد قزوین بنام واعظ قزوینی از مجلس خارج می شود و چون با قد کشیده و اندام باریک شباهت خاصی به بهار داشته به اشتباه قصد جانش می کنند ، او فرار میکند ولی جانیان جلو در مسجد سپهسالار او را
می گیرند و سر می بربد .سر را جلو چراغ بستنی فروش محله میبینند و به اشتباه خود پی می برند
این که می گوید : خصم در کثرت و قانون طلبان در قلت ، منظور از قلت همین چهارده نفرند
مهادیو ، نظرش به رضاشاه است به معنای ”دیوبزرگ“ که گویا ان زمان در سفارت فرانسه این خبر را به او می دهند و رضا شاه با تبسمی می گوید خبر رسید که بهار را هم کشتند
البته بهار استاد و سبک شناس و روان نهاد است ولی دانش فزایسته ای از پهلوی ندارد و نیز عربی فرزام و بی لغزشی نمی دانسته و نیز زبانهای اروپایی را نمی فهمیده است . ولی استادی بزرگ است بهر سو باید خو کنیم که بی سویه گیری بنویسیم و همدیگر را لغزشپذیر بدانیم و تیز نگاه کنیم . موردی از کاستیکاریهای بهار در رساله التنبیه نوشته حمزه اسفهانی پیشتر در کتاب ها و مقالات آمده است .
باز به بهار درود می فرستم خواستم این نیست که او را کوچکتر از آنچه بوده نشان بدهم ایشان جزو نفرهای نخستینی هستند که برای امروز ما کتاب به جا گذاشته اند پس اینکه امروز کسی خرده ای به دیروز او بگیرد را نباید چیز شگفتی دانست . من باز بر این بزرگوار درود می فرستم
با ادای احترام
جناب کیخا تعجب می کنم که در مورد اتفاق حقیقی و تاریخی چنین بانیان ادب را به قلم تحقیر یاد می کنید
هیچ کس همه چیز نمی داند . ندانستن زبان غیر عیب نیست . که : گر حکم شود که مست گیرند در شهر هر آنکه هست گیرند
من از گفته های استاد دکتر محمد جعفر محجوب نقل قولی آوردم که مقرون به حقیقت است و تاریخی و لکه ی ننگی بر پیشانی دیکتاتور ها
تاریخ بی سویه می نگرد
اگر شما طرفدار رضا خان هستید که از نوشته ی شما چنین بر می آید دلیل بر این نیست که لغزشهای او را بپوشانید . کاش حال که از به قول شما ” نفهمی های “ استاد بهار ذکری کرده اید از شاهکارهای بی بدیل پهلوی ها هم یادی می کردید
هر چند در نوشتار دوم تان ضمن پوزش پنهان بر تحقیر قبلی بار دیگر صحه کزارده اید ، ولی ....برایتان
متأسفم
نمیدانم چگونه باید می نوشتم که قصدم خرد کردن استاد بهار نیست .بهر حال ببخشید . برای من خاموشی از همه چیز بهتر است .اینجا کسی گوش نمی دهد همه تنها می گویند . من خیلی وقت است این را فهمیده ام و از اینکه این همه همه جای این تارسیت پرگویی کرده ام گاهی ناخوشنودم . من خاک راه شما هستم . ممنون از همه چیز .
ببخشید تصحیح مکنم
من هیچگاه خودم را در حد جناب کیخا نمی دانم چون سوادی ندارم
merce و mehr امید دارم با پوزشپذیری و بزرگواری از لغزش من بگذرید این ناهمدریابی ها بخاطر رودرو نبودن است . من استاد بهار را مرد کم نظیری می بینم .به گمانم اشتباهی شده است .
باز هم زحمت می افزایم ( و ، در من این عیب قدیم است و به در می نشود ....)
در باره ملک الشعرا بهار، فرزند ملک الشعرا زاده 1266 خورشیدی گمان نداستن عربی بسیار بعید است.
جناب استاد کیخا
خوشحالم که با شکسته نفسی و بزرگواری همه چیز را ختم به خیر گرداندید
امید که باز هم از محضر شما چون گذشته استفاده کنیم
از دوست تازه مان جناب ” مهر “ نیز سپاسگزارم که بی سویه به داوری نشستند
دلم میخواهد با چند بیت با بهار هم نوا شوم. شاید آبی برسنگ گور این دلسوخته ی ایرانزمین بریزم
لب اگر باز کنم ناله کجا ؟ فریاد ست
بجز اینست مگر؟ آنچه رسد بیدادست
ما نبودیم پی نان شب و راحت خویش
آنکه نان خواهد و آذوقه چه خام افتادست
سر فرازی و هنر از قبل آزادیست
ما همانیم که گفتیم قلم آزادست
چون شکستند قلم را دگر آزادی چیست
هر کجا پای نهادیم خراب آبادست
جوهری بود برین کلک و بخشکید ز جور
دیرگاهیست که لب از لب خود نگشادست
ای ادیبان ِ اسیر ِ ستم ِ استبداد
لب تان دوخته اما قلم از پولادست
خوش نوشتید که پوشال بود کاخ ستم
خانه ی ظلم حقیراست ، چه بی بنیادست
آزاده باشید
درود بر شما و طبع روانتان.
بنده کمترین علاقمند به موسیقی ایرانی به ویژه آواز هستم و غزل زیبایتان در جانم نشست. بی گمان حفظ امانت شاعر ، در آوازخوانی از مهمترین بایدهاست. با دانستن این مطلب ، رخصت خواهم تا از کلامتان در موسیقی بهره گیرم. امید که مطبوع طبع مشکل پسندتان افتد.
آدرس بنده در فضای مجازی
@avazakbarrezvani
و شماره تماسم
09134259973 است.
به به
نگفتم آقای مرس یا خانم مرسده ید طولایی در ادبیات دارد ؟
من خواهش میکنم ایشان تا حدودی خودشان را معرفی کنند و بیشتر حاشیه بنویسند بهرحال از این چند بیت که نشان از طرز تفکر و استطاعت ادبی شماست لذت بردم
موفق باشید
آقا سید
درود بر شما
بیاد دارم که در حاشیه ای در گنجور
جناب دکتر ترابی که یادشان گرامی و ترک گنجور کرده اند ، با ان نثر دلکش مخصوص به خود
مرسده بانو را ، ”شاعر هزار فروردین در سینه“ ، خوانده بودند
عمر هردوان و شما دراز باد
دوستان فرهیخته
اگر فرصتی دست داد و یقه ی همدیگر را ول کردید، لطفا این بیت جناب بهار را معنی بفرمائید
بیدقی راه نه پیموده وزبری شد و گفت
تا دغلپیشه وکیلان بعری شاه زدند
پیشاپیش سپاسگزارم
بنی عامر گرامی
بحث ادبی ست یقه درانی نیست ، نمی دانم چرا از این همه اطلاعات مفید ادبی تنها جنبه ی منفی آن را دیدی
و اما :
بیدقی راه نه پیموده وزبری شد و گفت
تا دغلپیشه وکیلان بعری شاه زدند
اشاره دارد به بازی شطرنج که بیدقی {سرباز} هنوز از راه نرسیده وزیر شده ، زضا شاه را میگوید که در رده ی پائین ارتش به یکباره سردار سپه شد و سپس وکیلان و وزیران مجیز گو او را شاه خواندند
درودی هم به مرسده بانو ، با آن غزل زیبا
از سرکار خانم مهری نیز به خاطر روشنگری شان سپاسگزارم
سپاس بسیار از جناب حسین 1 برای معنی بیت
بنی عامر گرامی
احتیاج به سپاسگزاری نبود ، ناقابل است
زحمت کشیدی عزیز
خوب و خوش باشی
حاشیه بر حواشی!
یکی از دوستان دلیل سرایش این شعر را بیان کردند. بحقیقت. که یک ماجرای تاریخی بوده و نمودی از پستیهای یک شاه. یا یک دربار. ماجرای سوءقصد بجان بهار بزرگوار. و نمیگویم آیا اکنون هم شاهد چنین چیزهایی هستیم یا خیر. ولی در دور از انسانیت بودن این ماجرا نمیتوان کوچکترین شک و شبهه ای بخود راه داد.
یکی دیگر از دوستان بر شاعر عیب گرفتند. که جناب ملک الشعرا باشد. که ایشان پهلوی نمیدانست. عربی خوب نمیدانست. زبان خارجه نمیدانست.
سدیگر به هواداری از دوست دوم برخاستند که ایشان چنین و چنانند. تعریف کردن. از دانش و علم و ادب و هنرشان. بر منکرش لعنت. بنده نیز حاشیه های ایشان را میخوانم و لذت میبرم.
لا تنظر الی من قال انظر الی ما قال.
جالب اینکه بعضی گوینده را بر گفتارش ترجیح میدهند. چون فلانی اینطور گفته... چون فلانی مدارج عالیهء علمی و ادبی را طی کرده... . بالاخره توجیه کردن رفتار بد بدلیل اینکه از آدم دانشمندی صادر شده.
ملک الشعرای بهار جان بجان آفرین تسلیم کرده. و ما نیز در پی او میرویم. مدح و ذم ما تاثیری در او ندارد.
ولی چون طرفی از این یک بحث تاریخی است به دومورد اشاره میکنم. تحریف تاریخ عمل ننگینیست. و عزیزان خود قضاوت میکنند. والله اعلم.
1. استاد شفیعی کدکنی بعنوان یک ادیب و شاعر توانمند. کتاب رستاخیز کلمات. فصل "پویایی تاریخ و تکامل ادبی".
... و پس از فردوسی بزرگترین شاعر ملی ایران است. استواری شعر او دستمایهء استحکام هویت ملی ماست. ...
پر واضح است که شاعران ملی داشتیم و داریم. ولی بزرگترینشان، دانشمندترینشان است.و شاعرترینشان.
2. جناب ایرج میرزا. شکوهء دوستانه از بهار. که ماجرایش در دیوان ایرج میرزا با تفصیل موجود است.
...تو هنرمندی و من نیز ز اهل هنرم
در میانِ دو هنرمند مُعادا نشود
تو کسی هستی کاندر هنر و فصل و کمال
یک نفر چون تو در این دنیا پیدا نشود
شاهدِ علم و ادب چون به سرای تو رسید
گفت جایی به جهان خوشتر از اینجا نشود
هر که بیتی دو به هم کرد و کلامی دو نوشت
با تو در عرضِ ادب همسر و همّتا نشود
نه مَلِک گردد هر کس که به کف داشت قلم
با یکی جِقّۀ چو بینه کسی شا نشود...
الله الله. این چه شکوه ایست. به تعریف و تمجید میماند.
تجربه من اینو بهم فهمونده ما ملت سلحشور همیشه حاضر در صحنه
یا دقیقتر بگم ملت سلحشور همیشه حاضر در هر صحنه ایم میانه روی و وتعادل یعنی سازشکاری و بزدلی
پس یا باید از این سمت بام سقوط ازاد کنیم یا ان سمت
اگر از کسی خوشمان اید و هوادارش شویم تا حد قدیس بالایش میبریم و میشود 13مین امام از 12
و اگر از کسی بدمان اید از ابلیس خبیث ترش جلوه میدهیم
اساسا2 رنگ بیشتر نمیشناسیم سیاه و سفید
و ابدا هم برای هواداری و دشمنی هامان نیازی به دلیل احساس نمی کنیم
تو چرا پرسپولیسی هستی و تو استقلالی و چرا در هواداری پایش بیفتد خون همدیگر را هم میریزیم
در زمین ما رنگ سفید خالص یا سیاه خالص نداریم
سفیدترین رنگ یا سیاه ترین رنگ ساخته شده و موجود 98%سیاه است و هیچ انسان معصومی هم نداشته نداریم و نخواهیم داشت چون انکسی که خطا نکندو نکرده باشد حتی کوچک هرچه که باشد انسان نیست
انسان از خطاها تجربه کسب میکتد و پیشرفت میکند
و فراموش نکنیم بزرگ آنان که معصوم میخوانیم در جایی ایه و وحی نازل شده را تغیر.داد و بس از امدن عتاب از بالا خود اعتراف کرد وه شیطان فریبم داد
و این با تعریف عصمت مغایرت دارد
باری به هرجهت ِِِانسانهاممزوجی از خوبی و بدی و اعمال درست و نادرست است
چه رضا شاه کبیر
چه ملک الشعرای بهار
سلام بر شما
عمرتان پر از نور و شادی
دربارهٔ ذوات مقدس و نورانی معصومین علیهمالسلام آیات زیادی در قرآن است که یکی از آنها با دلالت بر عصمت ایشان، آیهٔ ۳۳ سورهٔ مبارکهٔ احزاب است که میفرماید: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَالْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»
ﺟﺰ ﺍﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺧﺪﺍ ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﭘﻠﻴﺪی و زشتی ﺭﺍ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺍﻫلﺑﻴﺖ ﺑﺮﻃﺮﻑ میﻧﻤﺎﻳﺪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﭘﺎﻙ ﻭ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪهاست.
بر همین اساس، جناب سعدی سرودهاست:
فردا که هرکسی به شفیعی زنند دست
ماییم و دست و دامن «معصوم» مرتضی
یا جناب مولوی گفتهاست:
کار «پاکان» را قیاس از خود مگیر
گرچه باشد در نوشتن شیر، شیر
دربارهٔ افسانهٔ غرانیق که ذکر کردید، مقالات و کتابهای فراوانی با ادلهٔ محکم تاریخی و نقلی و عقلی، وجود چنین افسانهای را رد کردهاند و یکی از دلایل این است که امکان ندارد خداوند حکیم، شخصی را برای هدایت و راهنمایی بشر همراه با برنامهٔ جامع سعادت دنیوی-اخروی او بفرستد اما خود این شخص لغزش، جهل و اشتباه داشتهباشد و این در واقع نقض غرض و تناقض است که امکان عقلی ندارد و از حکمت خداوند به دور است.