گنجور

شمارهٔ ۸۲ - آمال شاعر

فروردین آمد، سپس بهمن و اسفند
ای ماه بدین مژده بر آذر فکن اسپند
ورگویی ما آذر و اسپند نداربم
آن خال سیه چیست برآن چهرهٔ دلبند؟
غم‌نیست گر این‌خانه تهی‌از همه کالاست
عشق است و وفا نادره کالای خردمند
هر جا که تویی از رخ زیبای تو مشکو
لعبتکدهٔ چین بود و سغد سمرقند
هرچند گرفتارم، آزادم آزاد
هرچند تهیدستم‌، خرسندم خرسند
بربسته‌ام از هرچه به جز چهر تو، دیده
بگسسته‌ام از هرچه به جز مهر تو، پیوند
ای روی تو چونان که کنی تعبیه در باغ
یک دسته گل سوری برسروبرومند
جز یاد تو از نای من آواز نیاید
هرچند نمایند جدا بند من از بند
گر بر ستخوان‌بندم‌،‌چون‌نی‌مگراز ضعف
یاد تو ز هر بند من آرد شکر و قند
ما پار ز فروردین جز بند ندیدیم
وان بند بپایید به ما تا مه اسفند
گر پار زبون گشتیم از دمدمهٔ دیو
امسال بیاساییم از لطف خداوند
برخیز و به بستان گذر امروزکه بستان
از لاله و نسرین به بهشتست همانند
درکوه تو گفتی که یکی زلزله افتاد
وآنگه ز دل خاک به صحرا بپراکند
صد کان پر از گوهر و صد گنج پر از زر
صد مخزن پیروزه وصد معدن یاکند
صحرا ز گل لعل چو رامشگه پروبز
بستان ز گل سرخ چو آتشگه ریوند
بلبل چو مغان خرده اوستا کند از بر
مرغان دگر زندکنند از بر و پا زند
یک مرغ نیایشگر مهر آمد و فرورد
یک مرغ ستایشگر ارد آمد وپارند
فرورد ز مینو به جهان آمد و آورد
همراه‌، گل سرخ بسی فره و اورند
برگیر می لعل از آن پیش که در باغ
برلعل لب غنچه نهد صبح، شکرخند
صبح ‌است‌ و گلان‌ دیده گمارند به‌ خورشید
چون سوی بت نوش‌لبی‌، شیفته‌ای چند
ما نیز نیایش‌، بر خورشید گزاربم
خوشا که نیایش بر خورشید گزارند
آنگه که برون آید و از اوج بتابد
و آنگاه که پنهان شود اندر پس الوند
زرین شود از تافتنش سینهٔ البرز
چون غیبهٔ زر از بر خفتان و قراگند
چون خیمهٔ زربفت شود باز چو تابد
مهر از شفق مغرب بر کوه دماوند
یا چون رخ ضحاک بدانگه که فریدون
بنمود رخ خویش بدان جادوی دروند
*‌
*‌
شد کشور ایران چو یکی باغ شکفته
از ساحل جیحون همه تا ساحل اروند
مرغان سخن پارسی آغاز نهادند
از بندر شاهی همه تا بارهٔ دربند
هرمزد چنین ملک گرانمایه به ما داد
زردشت بیاراستش از حکمت و از پند
گر فر کیان باز به ما روی نماید
بیرون رود از کشور ما خواری و آفند
وز نیروی هرمزد، درآید به کف ما
آنچ از کف ما رفت به جادویی و ترفند
آباد شود بار دگر کشور دارا
و آراسته گردند و باندام و خوش آیند
آن طاق که شد ساخته بر ساحل دجله
و آن کاخ که شد سوخته در دامن سیوند
هر شهر شود کشور و هر قریه شود شهر
هر سنگ شود گوهر و هر زهر شود قند
دیگر دُر غلطان رسد از خطهٔ بحرین
دیگر زر رویان رسد از کوه سگاوند
از چهرهٔ کان‌ها فتد آن پردهٔ اهمال
چون پردهٔ خجلت ز عذار بت دلبند
بانگ ره آهن ز چپ و راست برآید
چون نعرهٔ دیوان برون تاخته از بند
صد قافله داخل شود از رهگذر روم
صد قافله بیرون رود از رهگذر هند
بندر شود از کشتی چون بیشهٔ انبوه
هر کشتی غرنده‌، چو شیر نر ارغند
از علم و صناعت شود این دوره گرامی
وز مال و بضاعت شود این خطه گرامند
بار دگر افتد به سر این قو‌م کهن را
آن فخر کز اجداد قدیم است پس افکند
آن دیو کجا کارش پیوسته دروغست
از مرز کیان برگسلد بویه و پیوند
دوران جوانمردی و آزادی و رادی
با دید شود چون شود این ملک برومند
ورزنده شود مردم و ورزیده شود خاک
از کوه گشاید ره و بر رود نهد بند
پیشه‌ور و صنعتگر و دهقان و کدیور
ورزشگر و جنگاور و کوشا و قوی زند
پاکیزه و رخشنده شود نفس به تعلیم
چونان که گوارنده شود آب در آوند
گردد ز نکوکاری و دانایی و پاکی
عمرکم ایرانی افزون ز صد و اند
بر کار شود مردم دانشور پرکار
نابود شود این گره لافزن رند
ور زان که نمانم من و آن روز نبینم
این چامه بماناد بدین طرفه پساوند
آن کس که دلش بستهٔ جاهست و زر و مال
از دیده خود بیند، بر خلق خداوند
چون گنده‌دهان کز خرد و فهم ‌به ‌دور است
گویدکه مگر کام همه خلق کندگند
آن کس که دلش بستهٔ فکریست چه داند
فکر دگری چون و خیال دگری چند؟
این خواندن افکار بود کار حکیمان
بقال‌، گزر داند و جزار جگربند
شیبانی اگر خواندی این چامه نگفتی
«‌زردشت گر آتش را بستاید در زند»
این شعر به آیین لبیبی است که فرمود
« گویند نخستین سخن از نامهٔ پازند»

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فروردین آمد، سپس بهمن و اسفند
ای ماه بدین مژده بر آذر فکن اسپند
هوش مصنوعی: فروردین شروع شد و بعد بهمن و اسفند آمدند. ای ماه، با این نوید، بر آتش (آذر) فایده برسان.
ورگویی ما آذر و اسپند نداربم
آن خال سیه چیست برآن چهرهٔ دلبند؟
هوش مصنوعی: اگر بگویی ما آتش و خوشبوکننده نداریم، این لکهٔ سیاه بر چهرهٔ محبوبمان چیست؟
غم‌نیست گر این‌خانه تهی‌از همه کالاست
عشق است و وفا نادره کالای خردمند
هوش مصنوعی: غم و اندوهی نیست اگر این خانه از همه چیز خالی باشد؛ آنچه اهمیت دارد عشق و وفا هستند که در میان افراد عاقل به‌ندرت یافت می‌شوند.
هر جا که تویی از رخ زیبای تو مشکو
لعبتکدهٔ چین بود و سغد سمرقند
هوش مصنوعی: هر جا که تو هستی، زیبایی تو باعث می‌شود که آن مکان به زیبایی‌های چین و سمرقند شبیه باشد.
هرچند گرفتارم، آزادم آزاد
هرچند تهیدستم‌، خرسندم خرسند
هوش مصنوعی: با اینکه در شرایط سختی به سر می‌برم، احساس آزادی می‌کنم. حتی اگر از نظر مالی بی‌پول باشم، اما از زندگی‌ام راضی و خوشحال هستم.
بربسته‌ام از هرچه به جز چهر تو، دیده
بگسسته‌ام از هرچه به جز مهر تو، پیوند
هوش مصنوعی: من از هر چیزی غافل شده‌ام جز چهره تو و از هر نوع محبت دیگری جدا شده‌ام جز عشق تو.
ای روی تو چونان که کنی تعبیه در باغ
یک دسته گل سوری برسروبرومند
هوش مصنوعی: ای چهره‌ات زیباست و مانند گلی در باغ، در دل و جان من نشسته‌ای.
جز یاد تو از نای من آواز نیاید
هرچند نمایند جدا بند من از بند
هوش مصنوعی: جز یاد تو از نای من هیچ صدایی بیرون نمی‌آید، هرچند مرا از بند بکشند و جدا کنند.
گر بر ستخوان‌بندم‌،‌چون‌نی‌مگراز ضعف
یاد تو ز هر بند من آرد شکر و قند
هوش مصنوعی: اگر بر روی تکیه‌گاه بنشینم، مثل نی از یاد تو در هر زنجیر من شیرینی و شکر می‌ریزد.
ما پار ز فروردین جز بند ندیدیم
وان بند بپایید به ما تا مه اسفند
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره می‌کند که از فروردین تا اسفند، تنها به یک قید و بند برخورد کرده‌اند. و این قید و بند تا ماه اسفند همچنان بر پا باقی مانده است. به نوعی می‌توان گفت که این اشاره به گذر زمان و تأثیر آن بر زندگی و احساسات شاعر دارد.
گر پار زبون گشتیم از دمدمهٔ دیو
امسال بیاساییم از لطف خداوند
هوش مصنوعی: اگر در این سال به خاطر افکار شیطانی و وسوسه‌های منفی دچار نگرانی و ناراحتی شده‌ایم، بیایید از رحمت و لطف خداوند آرامش بگیریم.
برخیز و به بستان گذر امروزکه بستان
از لاله و نسرین به بهشتست همانند
هوش مصنوعی: برخیز و امروز به باغ برو که باغ پر از گل‌های زیبایی مثل لاله و نسرین است و بهشتی به نظر می‌رسد.
درکوه تو گفتی که یکی زلزله افتاد
وآنگه ز دل خاک به صحرا بپراکند
هوش مصنوعی: در کوه تو گفتی که یک زلزله رخ داده و سپس زمین در دل کوه به دشت پراکنده شده است.
صد کان پر از گوهر و صد گنج پر از زر
صد مخزن پیروزه وصد معدن یاکند
هوش مصنوعی: صد سنگ پر از جواهر و صد گنجینه پر از طلا، صد مخزن از سنگ‌های رنگی و صد معدن با سنگ‌های قیمتی.
صحرا ز گل لعل چو رامشگه پروبز
بستان ز گل سرخ چو آتشگه ریوند
هوش مصنوعی: دشت پر از گل‌های قرمز مثل جایی برای شادی و خوشی است، و باغ پر از گل‌های سرخ مانند آتشگاه ریوند به نظر می‌رسد.
بلبل چو مغان خرده اوستا کند از بر
مرغان دگر زندکنند از بر و پا زند
هوش مصنوعی: بلبل که مانند مغان عطر و نغمه‌ای می‌سازد، به خاطر غصه‌هایش به دیگر پرندگان حسادت می‌کند و از سر و پا می‌زند.
یک مرغ نیایشگر مهر آمد و فرورد
یک مرغ ستایشگر ارد آمد وپارند
هوش مصنوعی: در بهار، مرغی که دعا و نیایش می‌کند، به باغ می‌آید و همچنین مرغی دیگر که ستایشگر و تحسین‌کننده است، در همان زمان به زمین می‌نشیند و پرواز می‌کند.
فرورد ز مینو به جهان آمد و آورد
همراه‌، گل سرخ بسی فره و اورند
هوش مصنوعی: در آغاز جهان، فروردین از بهشت به زمین آمد و با خود زیبایی‌های فراوانی از جمله گل‌های سرخ را آورد.
برگیر می لعل از آن پیش که در باغ
برلعل لب غنچه نهد صبح، شکرخند
هوش مصنوعی: قبل از اینکه صبحی برسد که گل‌های جوان به لب شکری خود بخندند، می‌خواهم تو شیشه‌ای از شراب قرمز را از باغ برداری.
صبح ‌است‌ و گلان‌ دیده گمارند به‌ خورشید
چون سوی بت نوش‌لبی‌، شیفته‌ای چند
هوش مصنوعی: صبح است و گل‌ها به سوی خورشید رو کرده‌اند، همانطور که عاشقان به سمت معشوقی با لب‌های نوشین می‌روند.
ما نیز نیایش‌، بر خورشید گزاربم
خوشا که نیایش بر خورشید گزارند
هوش مصنوعی: ما هم دعا و نیایش خود را به خورشید تقدیم می‌کنیم، چه زیباست که نیایش را بر این نور درخشان نثار کنیم.
آنگه که برون آید و از اوج بتابد
و آنگاه که پنهان شود اندر پس الوند
هوش مصنوعی: زمانی که از اوج خود پایین بیاید و نمایان شود، و زمانی که در پس کوه الوند پنهان گردد.
زرین شود از تافتنش سینهٔ البرز
چون غیبهٔ زر از بر خفتان و قراگند
هوش مصنوعی: از تابش آفتاب، سینه کوه البرز مانند طلا درخشان می‌شود، به‌طوری که در غیاب زر به خواب قراگند (به معنای یک نوع گلابی) تبدیل می‌شود.
چون خیمهٔ زربفت شود باز چو تابد
مهر از شفق مغرب بر کوه دماوند
هوش مصنوعی: وقتی که خیمه‌ای بافته از زربفت باز می‌شود و خورشید از طرف مغرب بر کوه دماوند می‌تابد، زیبایی و شکوه خاصی ایجاد می‌شود.
یا چون رخ ضحاک بدانگه که فریدون
بنمود رخ خویش بدان جادوی دروند
هوش مصنوعی: شاید مانند چهره ضحاک باشد زمانی که فریدون چهره‌اش را نشان داد و به جادوی درونش اشاره کرد.
*‌
*‌
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که اگر انسان درخت محکم‌تری بسازند، می‌تواند به رشد و شکوفایی بیشتری دست یابد.
شد کشور ایران چو یکی باغ شکفته
از ساحل جیحون همه تا ساحل اروند
هوش مصنوعی: کشور ایران به مانند یک باغ پرگل و زیبا شده است، از ساحل جیحون تا ساحل اروند.
مرغان سخن پارسی آغاز نهادند
از بندر شاهی همه تا بارهٔ دربند
هوش مصنوعی: پرندگان سخن‌گوی پارسی از بندر شاهی شروع به گفتگو کردند و تا به دربند ادامه دادند.
هرمزد چنین ملک گرانمایه به ما داد
زردشت بیاراستش از حکمت و از پند
هوش مصنوعی: خداوند چنین پادشاهی با ارزش و بزرگ را به ما عطا کرد و زرتشت آن را با حکمت و پندها زینت بخشید.
گر فر کیان باز به ما روی نماید
بیرون رود از کشور ما خواری و آفند
هوش مصنوعی: اگر دوباره عظمت کیانیان به ما توجه کند، خفت و ذلت از سرزمین ما بیرون خواهد رفت.
وز نیروی هرمزد، درآید به کف ما
آنچ از کف ما رفت به جادویی و ترفند
هوش مصنوعی: از قدرت الهی، آنچه که از دست ما رفته بود به وسیله هنر و ترفند به دست ما بازمی‌گردد.
آباد شود بار دگر کشور دارا
و آراسته گردند و باندام و خوش آیند
هوش مصنوعی: کشور دوباره رونق می‌گیرد و زیبا و دل‌پسند می‌شود.
آن طاق که شد ساخته بر ساحل دجله
و آن کاخ که شد سوخته در دامن سیوند
هوش مصنوعی: آن طاقی که بر کنار رود دجله بنا شده بود، و آن کاخی که در دامن سیوند ویران شده است، نشان‌دهندهٔ زوال و نابودی زیبایی‌ها و عظمت‌های گذشته است.
هر شهر شود کشور و هر قریه شود شهر
هر سنگ شود گوهر و هر زهر شود قند
هوش مصنوعی: در این جهان، همه چیز می‌تواند به شکلی تغییر کند و بهبود یابد. هر مکان کوچکی می‌تواند به یک منطقه بزرگتر تبدیل شود و هر چیز بی‌ارزش می‌تواند به چیزی ارزشمند بدل شود. حتی آنچه تلخ و unpleasant به نظر می‌رسد، می‌تواند به چیزی شیرین و خوشایند تبدیل شود.
دیگر دُر غلطان رسد از خطهٔ بحرین
دیگر زر رویان رسد از کوه سگاوند
هوش مصنوعی: دیگر نمی‌توان درخشش و زیبایی الماس‌ها را از سرزمین بحرین یا طلا را از کوه‌های سگاوند انتظار داشت.
از چهرهٔ کان‌ها فتد آن پردهٔ اهمال
چون پردهٔ خجلت ز عذار بت دلبند
هوش مصنوعی: وقتی که پردهٔ بی‌تفاوتی از چهرهٔ محبوبان برداشته شود، مانند پردهٔ شرم که از چهرهٔ معشوق برمی‌افتد.
بانگ ره آهن ز چپ و راست برآید
چون نعرهٔ دیوان برون تاخته از بند
هوش مصنوعی: صدای آهنگری از راست و چپ بلند می‌شود، مانند فریاد دیوانی که از بند رها شده و به بیرون می‌آید.
صد قافله داخل شود از رهگذر روم
صد قافله بیرون رود از رهگذر هند
هوش مصنوعی: صد کاروان از مسیر روم وارد می‌شوند و صد کاروان از مسیر هند خارج می‌شوند.
بندر شود از کشتی چون بیشهٔ انبوه
هر کشتی غرنده‌، چو شیر نر ارغند
هوش مصنوعی: کشتی در بندر به مانند جنگل پر درخت است و هر کشتی مانند شیری نر با صدای رعدآسا خود وارد آن می‌شود.
از علم و صناعت شود این دوره گرامی
وز مال و بضاعت شود این خطه گرامند
هوش مصنوعی: این دوران به خاطر علم و هنر ارزشمند است و این سرزمین به خاطر ثروت و دارایی‌اش گرامی و با ارزش می‌شود.
بار دگر افتد به سر این قو‌م کهن را
آن فخر کز اجداد قدیم است پس افکند
هوش مصنوعی: یک بار دیگر این قوم کهن به آن افتخار و ارجمندی دست می‌یابند که از نیاکان قدیمی آنها به ارث رسیده است.
آن دیو کجا کارش پیوسته دروغست
از مرز کیان برگسلد بویه و پیوند
هوش مصنوعی: آن موجود شیطانی که همیشه دروغ می‌گوید، به مرز سرزمین کیان ارتباطی ندارد و از آنجا رانده شده است.
دوران جوانمردی و آزادی و رادی
با دید شود چون شود این ملک برومند
هوش مصنوعی: در زمان جوانمردی و آزادی، اگر این سرزمین پیشرفت کند، همه چیز خوب خواهد شد و زندگی بهتری خواهیم داشت.
ورزنده شود مردم و ورزیده شود خاک
از کوه گشاید ره و بر رود نهد بند
هوش مصنوعی: اگر مردم قوی و توانمند شوند و زمین نیز پرجنب‌وجوش گردد، از دل کوه‌ها راهی باز می‌شود و بر روی رودخانه‌ها بندهایی نصب می‌شود.
پیشه‌ور و صنعتگر و دهقان و کدیور
ورزشگر و جنگاور و کوشا و قوی زند
هوش مصنوعی: صنعتگران، کشاورزان، ورزشکاران، افراد مبارز و کسانی که تلاش می‌کنند و قدرت دارند، همه در حال فعالیت و زندگی‌اند.
پاکیزه و رخشنده شود نفس به تعلیم
چونان که گوارنده شود آب در آوند
هوش مصنوعی: نفس انسان با یادگیری و آموزش، پاک و روشن می‌شود، مثل اینکه آب در ظرف خود گوارا و لذت‌بخش می‌گردد.
گردد ز نکوکاری و دانایی و پاکی
عمرکم ایرانی افزون ز صد و اند
هوش مصنوعی: به خاطر نیکی‌ها، دانایی و پاکی، عمر من به مدت عمر ایرانی‌ها، بیشتر از صد سال خواهد بود.
بر کار شود مردم دانشور پرکار
نابود شود این گره لافزن رند
هوش مصنوعی: اگر مردم دانا و کوشا وارد عمل شوند، آنوقت افراد فریبکار و بی‌عمل به راحتی از بین خواهند رفت.
ور زان که نمانم من و آن روز نبینم
این چامه بماناد بدین طرفه پساوند
هوش مصنوعی: اگر من در آن روز نباشم و آن را نبینم، این شعر با این زیبایی به یادگار خواهد ماند.
آن کس که دلش بستهٔ جاهست و زر و مال
از دیده خود بیند، بر خلق خداوند
هوش مصنوعی: کسی که به مقام و ثروت دنیوی دل بسته است و به آن‌ها اهمیت می‌دهد، در واقع چشمش بر حقیقت و ارزش‌های واقعی مردم بسته است.
چون گنده‌دهان کز خرد و فهم ‌به ‌دور است
گویدکه مگر کام همه خلق کندگند
هوش مصنوعی: کسانی که از عقل و فهم به دورند، ممکن است بگویند که باید به خواسته‌های تمام مردم پاسخ دهند و همه چیز را به هم بریزند.
آن کس که دلش بستهٔ فکریست چه داند
فکر دگری چون و خیال دگری چند؟
هوش مصنوعی: کسی که ذهنش مشغول یک فکر خاص است، چگونه می‌تواند درک کند که دیگران به چه چیزی فکر می‌کنند یا چه خیال‌هایی دارند؟
این خواندن افکار بود کار حکیمان
بقال‌، گزر داند و جزار جگربند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که حکیمان و عالمان با مشاهده و درک جزئیات زندگی مردم و شغل‌های مختلف مانند بقال و جزار، می‌توانند به افکار و احساسات آن‌ها پی‌ ببرند.
شیبانی اگر خواندی این چامه نگفتی
«‌زردشت گر آتش را بستاید در زند»
هوش مصنوعی: اگر شیبانی این شعر را خوانده بود، هرگز نمی‌گفت که زردشت در زند (کتاب زردشتی) آتش را ستایش کرده است.
این شعر به آیین لبیبی است که فرمود
« گویند نخستین سخن از نامهٔ پازند»
هوش مصنوعی: در این بیت به سنتی اشاره شده که در آن گفته شده که اولین کلام از نوشته‌ای به نام «پازند» آغاز می‌شود. به عبارتی، این جمله اشاره به اهمیت و آغاز نهفته در اولین کلمات یک متن دارد و به نوعی بر تأثیر کلام و نوشته‌ها تأکید می‌کند.

حاشیه ها

1395/12/20 01:03
اصلان

این شعر هم آهنگ با شعر ایرج میرزا در توصف نوروز است . ملک الشعراء بهار خیلی به ایرج میرزا علاقه داشت.
بــرخــیـز کـه بــایـد بــه قــدح خــون رز افــگـنـد
کـامـد مـه فــروردیـن، تــا شــد مـه اســفــنـد

1403/11/10 17:02
کوروش بابایی

فکر میکنم در بیت اول کلمه (پس از) درست باشد چرا که ( سپس ) به معنای بعد است. وقتی میگوییم فروردین آمد سپس بهمن و اسفند گویی بهمن و اسفند بعد از فروردین آمده اند.