گنجور

شمارهٔ ۸۰ - لغز

چیست‌ آن گوهر که درد خسته درمان می‌کند؟
اصلش از خاک است و کار لعل و مرجان می‌کند
قوتش زآبست و خاک‌، اما چو بادی اندرو
در دمی‌، چون کهربا آتش نمایان می‌کند
هست یار آذر و چون پور آزر هر زمان
آتش نمرود را چهرش گلستان می‌کند
هست معشوقی مساعد لیک روزی چندبار
درد هجرش دیدهٔ عشاق گریان می‌کند
وین عجب باشد که آرد تردماغی هجر او
لیک وصلش کام خشک و سینه‌ سوزان می‌کند
هست چون مؤبد قرین آتش و آتشکده
هم‌زبانی لیک با گبر و مسلمان می‌کند
در وفاداری از او ثابت‌قدم‌تر دوست نیست
تا به روز مرگ یاد از عهد و پیمان می‌کند
خانه‌ای دارد که در دالانی و صحنی در آن
بر در آن خانه او خود، کار دربان می‌کند
هرکس از دالان رود در صحن خانه‌، لیک او
چون رود در صحن‌، سر بیرون ز دالان می‌کند
همدم آتش بود وز آتشش تابش بود
لیک چون آتش بر او گیرند افغان می‌کند
نیست او غلیانی و سیگاری و چایی ولی
گه تقاضا چای و گه سیگار و غلیان می‌کند
هست‌ اندر ذات خو‌د خشک‌ و عبوس و زرد و تلخ
لیک قند و نقل و شیرینی فراوان می‌کند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چیست‌ آن گوهر که درد خسته درمان می‌کند؟
اصلش از خاک است و کار لعل و مرجان می‌کند
هوش مصنوعی: چه چیزی وجود دارد که می‌تواند دردهای جانکاه را درمان کند؟ منشأ آن از خاک است، اما به مانند یاقوت و مرجان عمل می‌کند.
قوتش زآبست و خاک‌، اما چو بادی اندرو
در دمی‌، چون کهربا آتش نمایان می‌کند
هوش مصنوعی: قدرت او از آب و خاک نشأت می‌گیرد، اما وقتی بادی به آن وزیده شود، به سرعت مانند کهربا شعله‌ور می‌شود.
هست یار آذر و چون پور آزر هر زمان
آتش نمرود را چهرش گلستان می‌کند
هوش مصنوعی: یار من مانند آذر است و هر زمانی که آتش نمرود شعله‌ور می‌شود، چهره‌اش مانند گلستان می‌درخشد.
هست معشوقی مساعد لیک روزی چندبار
درد هجرش دیدهٔ عشاق گریان می‌کند
هوش مصنوعی: معشوقی وجود دارد که در برخی روزها، دوری او دل عاشقان را به شدت می‌آزارد و آن‌ها را به گریه می‌اندازد.
وین عجب باشد که آرد تردماغی هجر او
لیک وصلش کام خشک و سینه‌ سوزان می‌کند
هوش مصنوعی: عجب این است که جدایی او، دل نازک مرا آزار می‌دهد، در حالی که وصالش فقط خشکی و سینه‌ سوزی برایم به ارمغان می‌آورد.
هست چون مؤبد قرین آتش و آتشکده
هم‌زبانی لیک با گبر و مسلمان می‌کند
هوش مصنوعی: مؤبد، که در کنار آتش و آتشکده قرار دارد، با این حال با هر دو گروه گبر (زرتشتی) و مسلمان صحبت و تعامل می‌کند.
در وفاداری از او ثابت‌قدم‌تر دوست نیست
تا به روز مرگ یاد از عهد و پیمان می‌کند
هوش مصنوعی: هیچ دوستی به اندازه او در وفاداری محکم و استوار نیست، حتی تا لحظه مرگ نیز یاد عهد و پیمانش را فراموش نمی‌کند.
خانه‌ای دارد که در دالانی و صحنی در آن
بر در آن خانه او خود، کار دربان می‌کند
هوش مصنوعی: او در خانه‌ای زندگی می‌کند که دارای دالانی و حیاطی است و خودش در آنجا به عنوان دربان فعالیت می‌کند.
هرکس از دالان رود در صحن خانه‌، لیک او
چون رود در صحن‌، سر بیرون ز دالان می‌کند
هوش مصنوعی: هر کس که از دالان وارد حیاط خانه می‌شود، اما او مثل دیگران نیست که به سادگی در حیاط بماند، بلکه سرش را از دالان بیرون می‌آورد و حال و هوای دیگری دارد.
همدم آتش بود وز آتشش تابش بود
لیک چون آتش بر او گیرند افغان می‌کند
هوش مصنوعی: دوست نزدیک آتش بود و از نور و گرمای آن بهره‌مند می‌شد، اما وقتی که آتش به او آسیب بزند، ناله و فریاد برمی‌آورد.
نیست او غلیانی و سیگاری و چایی ولی
گه تقاضا چای و گه سیگار و غلیان می‌کند
هوش مصنوعی: او نه همیشه خواهان چای و سیگار است و نه به طور مداوم، اما گاهی اوقات تمایل به نوشیدن چای یا کشیدن سیگار پیدا می‌کند.
هست‌ اندر ذات خو‌د خشک‌ و عبوس و زرد و تلخ
لیک قند و نقل و شیرینی فراوان می‌کند
هوش مصنوعی: در حقیقت، درون آن چیزی سخت، سرد و تلخ است، اما ظاهراً شیرینی، خوشمزگی و زیبایی زیادی نشان می‌دهد.