گنجور

شمارهٔ ۵۲ - ضیمران

ضیمرانی در بن بید معلق جا گرفت
پنجهٔ نازک به خاک افشرد و کم کم پا گرفت
سایهٔ بید معلق هر طرف پیرامنش
پرده پیش پرتو مهر جهان‌آرا گرفت
شاخ نیلوفر چو کرمی سر ز جا برکرد و گفت
وای من کز ضعف نتوانم دمی بالا گرفت
تابش خورشید را دید از ورای شاخ و گفت 
کاش بتوانستمی یک لحظه جای آنجا گرفت
گرچه از فیض حضورش جفت حرمانیم لیک
لطف او خواهد همی از دور دست ما گرفت
دید پیرامون خود خار و خسی انبوه و گفت
در میان این رقیبان چون توان مأوا گرفت
دیو نومیدی ز ناگه سر به گوشش برد و گفت
جهد کم کن کاین جهان مهر از ضعیفان واگرفت
ظلمت نومیدی و ضعف تن و فقدان نور
سرش زیر افکند و لرزان ساقش استرخا گرفت
روز دیگر تافت بر وی لکه‌ای از آفتاب
وآن تن دل‌مرده را بازو مسیح‌آسا گرفت
یاس را آواره کرد افرشتهٔ عشق و امید
قوتی دیگر ز فیض نور جان‌افزا گرفت
با چنین همت گیاهان را به زیر پا گذاشت
لیک نتوانست از آن حد خویشتن بالا گرفت
با همه ضعف و زبونی سرفرازی کرد و باز
سایهٔ بید قوی‌ دستی به زیر پا گرفت
اندر آن حسرت برآورد از سر گُرم و گداز
آتشین آهی که دودش دامن صحرا گرفت
گفت اگر بگذارمی این سقف و بینم فیض نور
صنعتی سازم که با صیتش توان دنیا گرفت
از قضا لطف نسیم آن نالهٔ جانسوز را
برد سوی بید و در قلب رئوفش جا گرفت
رشته‌ای یکتا فرو آویخت زان زلف دراز
ضیمران با هر دو دست آن رشتهٔ یکتا گرفت
از شعف بگرفت همچون جان شیرینش به بر
وندر او پیچید و راه مقصد اعلا گرفت
یک دو روزی بیش‌وکم خود را بدان بالا کشید
گشت والا زان کز اول خویش را والا گرفت
تا نپنداری که چون بالا گرفت از لطف بید
آن محبت را فراموش کرد و استغنا گرفت
ضیمران چون یافت خود را در فروغ آفتاب
خدمت استاد را اندیشه‌ای شیوا گرفت
بر مثال تاج رنگین بر سر طاووس نر
تارک زیباش را در حلهٔ دیبا گرفت
غنچه‌ها آورد و گل‌ها بشکفید از هر کنار
شاخسار بید را در زیوری زیبا گرفت
طره و جعد و بناگوش زمردگونش را
در بساکی‌ خرم از پیروزه و مینا گرفت
منظرش از دور، دامان دل دانا کشید
جلوه‌اش زاعجاب‌، راه دیدهٔ بینا گرفت
ضیمران خندان که مهر ناصحی مشفق گزید
بیدبن خرم که دست مقبلی دانا گرفت
آن یکی زان پایمردی زینتی وافر فزود
وین دگر زان پاسداری رتبتی علیا گرفت
هرکسی کاز دور آن اکلیل گل را دید گفت
لوحش‌الله کاین شجر تاج از گل رعنا گرفت
بود از نیلوفری با آن ضعیفی شش صفت
وان شش آمد کارگر چون بختش استعلا گرفت
جنبش و صبر و لیاقت، همت و عشق و امید
و اتفاقی خوش که دستش عروةالوثقی گرفت
خدمت مخلوق کن بی‌مزد و بی‌منت‌، بهار
ای خوش آن بینا که روزی دست نابینا گرفت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ضیمرانی در بن بید معلق جا گرفت
پنجهٔ نازک به خاک افشرد و کم کم پا گرفت
هوش مصنوعی: درختچه‌ای نازک و ظریف در زیر درخت بید به ثبات رسید و ریشه‌هایش را در خاک محکم کرد و به تدریج قوی‌تر شد.
سایهٔ بید معلق هر طرف پیرامنش
پرده پیش پرتو مهر جهان‌آرا گرفت
هوش مصنوعی: سایهٔ درخت بید به گونه‌ای معلق و پراکنده در اطرافش قرار دارد و مانند پرده‌ای نور خورشید را که دنیا را زیبا می‌کند، می‌پوشاند.
شاخ نیلوفر چو کرمی سر ز جا برکرد و گفت
وای من کز ضعف نتوانم دمی بالا گرفت
هوش مصنوعی: شاخ نیلوفر مانند کرمی از جایش بلند شد و گفت: ای وای! من از ضعف نمی‌توانم لحظه‌ای بالا بروم.
تابش خورشید را دید از ورای شاخ و گفت 
کاش بتوانستمی یک لحظه جای آنجا گرفت
هوش مصنوعی: از پشت شاخه‌ها، تابش نور خورشید را مشاهده می‌کند و آرزو می‌کند ای کاش می‌توانست به جای آن لحظه‌ای بایستد و آن را تجربه کند.
گرچه از فیض حضورش جفت حرمانیم لیک
لطف او خواهد همی از دور دست ما گرفت
هوش مصنوعی: هرچند که از نعمت حضور او محرومیم، اما مهربانی‌اش با ما از دور هم ادامه دارد و ما را در برمی‌گیرد.
دید پیرامون خود خار و خسی انبوه و گفت
در میان این رقیبان چون توان مأوا گرفت
هوش مصنوعی: او در اطراف خود پر از علف و خار می‌بیند و با خود می‌اندیشد که در میان این رقبای فراوان چطور می‌تواند جایگاهی پیدا کند.
دیو نومیدی ز ناگه سر به گوشش برد و گفت
جهد کم کن کاین جهان مهر از ضعیفان واگرفت
هوش مصنوعی: دیو ناامیدی ناگهان به تلاش افتاد و گفت که کمتر تلاش کن، چرا که این دنیا محبت و محبت‌ورزی را از ضعیفان گرفته است.
ظلمت نومیدی و ضعف تن و فقدان نور
سرش زیر افکند و لرزان ساقش استرخا گرفت
هوش مصنوعی: شخصی در تاریکی ناامیدی و ضعف جسمی خود قرار گرفته و به خاطر فقدان نور و روشنی، سرش را بالا نمی‌آورد و پاهایش نیز به شدت لرزان و ضعیف شده‌اند.
روز دیگر تافت بر وی لکه‌ای از آفتاب
وآن تن دل‌مرده را بازو مسیح‌آسا گرفت
هوش مصنوعی: روز دیگری، تابش آفتاب بر او افتاد و دوباره جان تازه‌ای به آن بدن خسته و دل‌مرده بخشید، مانند اینکه مسیح (ع) او را زنده کرد.
یاس را آواره کرد افرشتهٔ عشق و امید
قوتی دیگر ز فیض نور جان‌افزا گرفت
هوش مصنوعی: محبت و امید، یاس را به حیرانی و بی‌قراری انداخت و نیرویی دیگر از نور جان‌بخش الهی دریافت کرد.
با چنین همت گیاهان را به زیر پا گذاشت
لیک نتوانست از آن حد خویشتن بالا گرفت
هوش مصنوعی: با این عزم و اراده، گیاهان را زیر پا گذاشت، اما نتوانست از محدودیت‌های خود فراتر رود.
با همه ضعف و زبونی سرفرازی کرد و باز
سایهٔ بید قوی‌ دستی به زیر پا گرفت
هوش مصنوعی: با وجود تمام ضعف و ناتوانی‌اش، با افتخار ایستاد و بار دیگر سایه‌ای پرقدرت را زیر پا گذاشت.
اندر آن حسرت برآورد از سر گُرم و گداز
آتشین آهی که دودش دامن صحرا گرفت
هوش مصنوعی: در آنجا، با حسرتی عمیق، از دل آتشین و پرشور خود آهی برمی‌خیزد که دود آن، دامن صحرا را در بر می‌گیرد.
گفت اگر بگذارمی این سقف و بینم فیض نور
صنعتی سازم که با صیتش توان دنیا گرفت
هوش مصنوعی: گفت اگر این سقف را کنار بزنم و نور زیبای حقیقت را ببینم، می‌توانم دستاوردی بزرگ خلق کنم که با شهرت آن، دنیا را به دست بیاورم.
از قضا لطف نسیم آن نالهٔ جانسوز را
برد سوی بید و در قلب رئوفش جا گرفت
هوش مصنوعی: نسیم خوشبختانه ناله‌ای دل‌سوز را به سوی درخت بید برد و در دل مهربانش جا گرفت.
رشته‌ای یکتا فرو آویخت زان زلف دراز
ضیمران با هر دو دست آن رشتهٔ یکتا گرفت
هوش مصنوعی: یک رشته منحصر به فرد به خاطر موهای بلند و زیبای او آویزان شده است و با هر دو دست، آن رشته را در دست می‌گیرد.
از شعف بگرفت همچون جان شیرینش به بر
وندر او پیچید و راه مقصد اعلا گرفت
هوش مصنوعی: از خوشحالی، چون جان شیرینش را در آغوش گرفت و به دور او پیچید و به سمت هدف عالی‌تری روانه شد.
یک دو روزی بیش‌وکم خود را بدان بالا کشید
گشت والا زان کز اول خویش را والا گرفت
هوش مصنوعی: مدت کوتاهی طول کشید تا انسان خود را به مقام و جایگاهی بالا برساند، زیرا او از ابتدا ارزش خود را شناخت و به مقام والایی دست یافت.
تا نپنداری که چون بالا گرفت از لطف بید
آن محبت را فراموش کرد و استغنا گرفت
هوش مصنوعی: تا نگوئی که وقتی نعمت و محبت بر او زیاد شد، آن را فراموش کرده و خود را بی‌نیاز دانست.
ضیمران چون یافت خود را در فروغ آفتاب
خدمت استاد را اندیشه‌ای شیوا گرفت
هوش مصنوعی: ضیمران وقتی خودش را در نور آفتاب مشاهده کرد، به یاد خدمت استاد افتاد و اندیشه‌ای روشن و زیبا به ذهنش خطور کرد.
بر مثال تاج رنگین بر سر طاووس نر
تارک زیباش را در حلهٔ دیبا گرفت
هوش مصنوعی: مانند تاجی رنگارنگ که بر سر طاووس نر قرار دارد، زیباترین بخش سر او را در پارچه‌ای نرم و مجلل پوشانده‌اند.
غنچه‌ها آورد و گل‌ها بشکفید از هر کنار
شاخسار بید را در زیوری زیبا گرفت
هوش مصنوعی: غنچه‌ها به وجود آمدند و گل‌ها از هر طرف شاخسار بید شکفتند و در زیور و زیبایی فراوان قرار گرفتند.
طره و جعد و بناگوش زمردگونش را
در بساکی‌ خرم از پیروزه و مینا گرفت
هوش مصنوعی: موهای تابدار و گوش‌های زیبا و سبز او را در دامن مخملی رنگی از آبی و سبز گرفتند.
منظرش از دور، دامان دل دانا کشید
جلوه‌اش زاعجاب‌، راه دیدهٔ بینا گرفت
هوش مصنوعی: چهره‌اش از دور به دل عاقل جلب توجه کرده و زیبایی‌اش از شگفتی‌ها، چشم بینا را به خود جذب کرده است.
ضیمران خندان که مهر ناصحی مشفق گزید
بیدبن خرم که دست مقبلی دانا گرفت
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به افرادی اشاره می‌کند که با شادی و خوشحالی زندگی می‌کنند و تحت نظر یک مشاور دلسوز و مهربان هستند. همچنین به فردی خرم و خوشبین اشاره می‌شود که با دانایی و آگاهی از چیزهایی که به او کمک می‌کند، دست یاری گشوده است.
آن یکی زان پایمردی زینتی وافر فزود
وین دگر زان پاسداری رتبتی علیا گرفت
هوش مصنوعی: یکی از آن‌ها به خاطر شجاعت و مردانگی‌اش به زیور و زینت افزوده شده، و دیگری به خاطر حفظ مقام و رتبه‌اش، عزت و اعتبار بالایی پیدا کرده است.
هرکسی کاز دور آن اکلیل گل را دید گفت
لوحش‌الله کاین شجر تاج از گل رعنا گرفت
هوش مصنوعی: هر کسی که از دور آن گل زیبای را ببیند، می‌گوید حقاً که این درخت تاج زیبایی از گل زیبا گرفته است.
بود از نیلوفری با آن ضعیفی شش صفت
وان شش آمد کارگر چون بختش استعلا گرفت
هوش مصنوعی: با وجود ضعفی که نیلوفر آبی دارد، دارای شش ویژگی است و این شش ویژگی می‌تواند برای او سودمند باشد، زیرا بخت و سرنوشتش به خوبی پیش می‌رود.
جنبش و صبر و لیاقت، همت و عشق و امید
و اتفاقی خوش که دستش عروةالوثقی گرفت
هوش مصنوعی: حرکت، صبر و شایستگی، اراده، عشق و امید، و یک تحول خوشایند که به آن زنجیره‌ای مستحکم و مطمئن وصل شده است.
خدمت مخلوق کن بی‌مزد و بی‌منت‌، بهار
ای خوش آن بینا که روزی دست نابینا گرفت
هوش مصنوعی: با خدمت به دیگران و انجام کارهای نیک بی‌هیچ توقع و انتظار، مانند اینکه در فصل بهار فردی بینا دست فردی نابینا را می‌گیرد و به او کمک می‌کند، می‌توان به معنای واقعی انسانیت دست یافت.

خوانش ها

شمارهٔ ۵۲ - ضیمران به خوانش م. کریمی

حاشیه ها

1392/10/19 13:01
حامد

با درود وسپاس از ایجاد این سایت خوب
در مصرع اول بیت چهارم به نظر می رسد _را_ زائد باشد.لطفاً بررسی فرمائید.باتشکر

1392/10/19 13:01
حامد

در مصرع اول بیت 26 واژه ی زبنتی آمده است واز قرار معلوم زینتی باید باشدوبا سپاس فراوان

1392/11/08 12:02
ودود

در مصرع اول بیت چهارم به نظر می رسد
"از ورای شاخ گفت و تابش خورشید را دید"
باید به
"تابش خورشید را دید از ورای شاخ و گفت"
اصلاح شود

1394/06/27 11:08
آرش غنی زاده

با تشکر وقدر دانی از زحمات دوستان فرهیخته که چنین مهمی را فراهم کردند . علاوه بر جابجایی کلماتی که در مصرع اول بیت چهارم دیده می شود و صحیح این است که بخوانیم . تابش خورشید را دید از ورای شاخ و گفت . بیتی از این شعر نیز از قلم افتاده است .
بید پای ضیمران شد ، ضیمران رخسار بید
زین تعاون گیتی آمنا و صدقنا گرفت .

1394/06/27 11:08
آرش غنی زاده

اشتباه دیگر در این بیت است .
تا نپنداری که چون بالاگرفت از لطف بید
آن محبت را فراموش کرد و استغناگرفت
فراموش در وزن سکته ایجاد می کند و باید فرامُش باشد .

1394/06/27 11:08
آرش غنی زاده

و دیگر آنچه که می توانم گفت آنکه در بیت
هرکسی کاز دور آن اکلیل گل را دید گفت
لوحش‌الله کاین شجر تاج ازگل رعناگرفت
بنده جایی دیده ام که به جای کلمه ی تاج ، باج آمده است که به نظر زیباتر و برازنده تر می نماید .
درود و سپاس .

1399/03/28 16:05
مینو کریمی

بیت هفتم دیو نو میدی ز ناگه...: بنظرم درست تر است بگوییم "دید نومیدی به ناگه.."

1399/03/28 16:05
مینو کریمی

در بیت 28 "بود ازنیلوفری با آن ضعیفی شش صفت" این مصرع خیلی روان نیست من یادم می آید که در کتاب درسی به این صورت بود "بود در آن ضیمران با آن ضعیفی شش صفت" که خیلی روان تر بنظر می رسد.

1399/03/28 16:05
مینو کریمی

در بیت 28 مصرع اول "بود ازنیلوفری با آن ضعیفی شش صفت " خیلی روان نیست. یادم می آید که در کتاب درسی به این صورت می خواندیم " بود در آن ضیمران با آن ضعیفی شش صفت "

1399/03/28 16:05
مینو کریمی

در بیت 23 مصرع اول "طره و جعد و بناگوش زمردگونش را" روان نیست. در کتاب درس به این صورت بود " طره جعد و بناگوش زمردگون بید"