گنجور

شمارهٔ ۲۹ - گله از وزیر فرهنگ

وزیر فرهنگ ای جسم فضل و جان ادب
کز اصطناع تو معمور شد جهان ادب
ز زخم حادثه‌، لطف تو شد حصار هنر
به ‌جاه و مرتبه‌، عهد تو شد ضمان ادب
ز نیروی خردت سبز، مرغزار علوم
ز رشحهٔ هنرت تازه‌، بوستان ادب
تو را سزد که کنی خانهٔ ادب آباد
که از سلالهٔ فضلی و خاندان ادب
شگفت نیست که نیروی رفته باز آید
ز اهتمام تو در جسم ناتوان ادب
تو نیک دانی در کشوری که مردم آن
همی ندارند از صد یکی نشان ادب
اگر ز اهل ادب قدر دانیئی نشود
بر او فتد ز پی و پایه خان و مان ادب
عنایت تو اگر دیده‌بانئی نکند
ز عجز دود برآید ز دودمان ادب
مرا تو نیک‌شناسی که بوده‌ام یک عمر
به نظم و نثر در این خانه قهرمان ادب
ز گوشه‌های جهان بانگ زه به گوش رسد
چو من به کلک هنر برکشم کمان ادب
به کار علم و ادب رنج برده‌ام سی سال
ولی نخورده‌ام البته هیچ نان ادب
پی اطاعت شه نک قریب ده سال است
که جای کرده‌ام اندر پس دکان ادب
بلی چو یافت شهنشاه پهلوی که بود
به طبع بنده دفین گنج شایگان ادب
مثال داد که از کار مجلس شورا
کناره گیرد و پوید به شارسان ادب
ز لطف خسرو ایران زمین بهار اینک
شد از مغاک سیاست بر آسمان ادب
به اوستادی دارالمعلمین لختی
به جد و جهد کمر بست بر میان ادب
از آن سپس پی تصحیح نامه‌های کهن
ز کلک من به ره افتاد کاروان ادب
کتاب مجمل و تاربخ سیستان هر یک
چو تاج گشت مکلل به بهرمان ادب
هم از جوامع عوفی وترجمهٔ طبری‌
نهاد کلک من آثار جاودان ادب
چهار دور به شورای عالی فرهنگ
نثار کرد رهی نقد رایگان ادب
چهار سال به دانشسرای عالی نیز
نهاد سر ز ارادت بر آستان ادب
تو واقفی که در این قرن چون بهار نداشت
کسی به لفظ دری قوت بیان ادب
چه ‌مایه خون‌جگرخورد تا که گشت امروز
به دهر شهره علی‌رغم دشمنان ادب
به نظم و نثر دری فالق و به تازی چیر
به پهلوی و اوستاست پهلوان ادب
به ‌صرف و نحو و معانی و اشتقاق لغات
جز او که باشد امروزه ترجمان ادب
به‌ شرق و غرب، سخن‌های من به تحفه برند
کجا برند ازبن ملک ارمغان ادب
ز علم سبک‌شناسی کسی نبود آگاه
شد این علوم ز من شهره در جهان ادب
نگاه کن به مقالات من که هریک هست
به فن پرورش اجتماع‌، جان ادب
بود یکی ز صد آثار من (‌تطور نثر)
که کس نیافت چنین گوهری ز کان ادب
رواست گر فضلایش به سینه نصب کنند
که هست تازه‌ترین گل ز گلستان ادب
کسی که خلق به استادیش یقین دارند
ز جور قانون افتاده در گمان ادب
ز بی‌اساسی قانون دکتری گردید
بهار دانشم آشفته زین خزان ادب
جزای آن که به سالی معین اندرکار
نبوده‌ام‌، ز کفم شد برون عنان ادب
کسی که فخر به شاگردی بهار نمود
شد اوستاد و برآمد به نردبان ادب
ببین به کار تقاعد که خنجر ستمش
درید چرم و برآمد به استخوان ادب
بهار ماند به مزدوری ار چه داشت به کف
هزار مرسله از گوهر گران ادب
کنون به ذلت مزدوربم رها نکنند
دربغ و درد که کس نیست پشتوان ادب
به‌سال شانزده افزوده گشت ساعت درس
به مدرسی که نشینند دکتران ادب
بماند اجرت درس علاوه تا امسال
که با ستارهٔ کیوان بود قران ادب
تو واقفی که بباید، به‌ساعتی زبن درس
هزار غوص به دریای بیکران ادب
ولی چه سودکه ننهد مدیر باز نشست
میان بی‌ادبی فرقی و میان ادب
به هر که شعر تراشد ادیب نتوان گفت
که بس فراخ بود عرصهٔ جهان ادب
بسی مکانت و بسیار منزلت باید
کراست قلب و زبان‌، منزل و مکان ادب
روا مدار که گردد ذلیل هر دجال
کسی که هست به‌حق صاحب‌الزمان ادب

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وزیر فرهنگ ای جسم فضل و جان ادب
کز اصطناع تو معمور شد جهان ادب
هوش مصنوعی: ای وزیر فرهنگ، تو تجسم دانش و روح ادب هستی، که به واسطه وجود تو، جهان ادب رونق یافته است.
ز زخم حادثه‌، لطف تو شد حصار هنر
به ‌جاه و مرتبه‌، عهد تو شد ضمان ادب
هوش مصنوعی: از آسیب‌ها و مشکلات زندگی، مهر و محبت تو باعث شد که هنر به یک دژ و پناهگاه تبدیل شود. همچنین، تعهد و وفای تو باعث شد که ادب و احترام به عنوان یک تضمین برای مقام و جایگاه بالا حفظ شود.
ز نیروی خردت سبز، مرغزار علوم
ز رشحهٔ هنرت تازه‌، بوستان ادب
هوش مصنوعی: نیروی فکر و خرد تو، مانند سبزه‌ای سرسبز، زمین علم و دانش را آباد کرده است و آثار هنری تو، به مانند قطره‌ای که بر گل‌زار ادبیات می‌افشاند، این بوستان را تازه و شکوفا می‌کند.
تو را سزد که کنی خانهٔ ادب آباد
که از سلالهٔ فضلی و خاندان ادب
هوش مصنوعی: شایسته است که خانه‌ای با ادب و فرهنگ بسازی، زیرا تو از نسل فضیلتی و خانواده‌ای با شأن و شخصیت برجسته هستی.
شگفت نیست که نیروی رفته باز آید
ز اهتمام تو در جسم ناتوان ادب
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد که با تلاش و اراده تو، نیرویی که از دست رفته دوباره به جسم ناتوان برگردد.
تو نیک دانی در کشوری که مردم آن
همی ندارند از صد یکی نشان ادب
هوش مصنوعی: تو خود می‌دانی که در کشوری که مردم آن به سختی یک نفر از صد نفر آداب و شرافت را رعایت می‌کنند، چه حالتی حاکم است.
اگر ز اهل ادب قدر دانیئی نشود
بر او فتد ز پی و پایه خان و مان ادب
هوش مصنوعی: اگر به شایستگی اهل ادب را بشناسند و قدر آنها را ندانند، این مسئله می‌تواند بر اساس بنیاد و اساس تربیت و منزلت اجتماعی آنها تأثیر منفی بگذارد.
عنایت تو اگر دیده‌بانئی نکند
ز عجز دود برآید ز دودمان ادب
هوش مصنوعی: اگر لطف و توجه تو به ما نرسد و از وجود تو بی‌بهره بمانیم، از درماندگی و ناتوانی، تنها غم و اندوهی که در دل داریم مانند دودی برمی‌خیزد و نشانه‌ای از شکست هنر و ادب ما خواهد بود.
مرا تو نیک‌شناسی که بوده‌ام یک عمر
به نظم و نثر در این خانه قهرمان ادب
هوش مصنوعی: تو به خوبی مرا می‌شناسی، چرا که من سال‌ها در این حوزه ادبیات، چه در شعر و چه در نثر، فعالیت کرده‌ام و در این راه به عنوان یک شخصیت برجسته شناخته می‌شوم.
ز گوشه‌های جهان بانگ زه به گوش رسد
چو من به کلک هنر برکشم کمان ادب
هوش مصنوعی: از زوایای مختلف دنیا صدای موسیقی به گوش می‌رسد، زمانی که من با قلم خلاقیتم، به شیوه‌ای محترمانه و با ادب، کار را آغاز کنم.
به کار علم و ادب رنج برده‌ام سی سال
ولی نخورده‌ام البته هیچ نان ادب
هوش مصنوعی: من سی سال در زمینه علم و ادب زحمت کشیده‌ام، اما هیچ سودی از آن به دست نیاورده‌ام.
پی اطاعت شه نک قریب ده سال است
که جای کرده‌ام اندر پس دکان ادب
هوش مصنوعی: به مدت نزدیک به ده سال است که به دنبال فرمانبرداری از پادشاه، در پناه و گوشه‌ای از دکان ادب نشسته‌ام.
بلی چو یافت شهنشاه پهلوی که بود
به طبع بنده دفین گنج شایگان ادب
هوش مصنوعی: به درستی زمانی که پادشاه راستین و بزرگوار، به ویژگی‌های درونی و ذاتی من پی برد، متوجه شد که من دارای گنجینه‌ای از ادب و زیبایی‌های معنوی هستم.
مثال داد که از کار مجلس شورا
کناره گیرد و پوید به شارسان ادب
هوش مصنوعی: به دیگران مثال زد که بهتر است از فعالیت‌های مجلس شورا فاصله بگیرند و به تربیت و پرورش ادب بپردازند.
ز لطف خسرو ایران زمین بهار اینک
شد از مغاک سیاست بر آسمان ادب
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و زیبایی‌های پادشاه ایران، بهار اکنون از عمق تاریکی‌های سیاست به آسمان ادب و فرهنگ رسیده است.
به اوستادی دارالمعلمین لختی
به جد و جهد کمر بست بر میان ادب
هوش مصنوعی: مدت کوتاهی در میان جمعی از دانش‌آموزان به طور جدی و با جدیت به آموزش و پرورش پرداخت.
از آن سپس پی تصحیح نامه‌های کهن
ز کلک من به ره افتاد کاروان ادب
هوش مصنوعی: پس از آنکه نامه‌های قدیمی را تصحیح کردم، کاروان ادب از قلم من به راه افتاد.
کتاب مجمل و تاربخ سیستان هر یک
چو تاج گشت مکلل به بهرمان ادب
هوش مصنوعی: کتاب مجمل و تاریخ سیستان هر یک مانند یک تاج قیمتی زینت یافته به لحاظ ادبیات است.
هم از جوامع عوفی وترجمهٔ طبری‌
نهاد کلک من آثار جاودان ادب
هوش مصنوعی: من با تأثیر از آثار ادب و نوشتجات عوفی و ترجمهٔ طبری، قلم خود را به نگارش آثار ماندگار در ادبیات مشغول کرده‌ام.
چهار دور به شورای عالی فرهنگ
نثار کرد رهی نقد رایگان ادب
هوش مصنوعی: رهی، چهار بار به شورای عالی فرهنگ، پشتیبانی و انتقاد رایگان در زمینه ادب تقدیم کرده است.
چهار سال به دانشسرای عالی نیز
نهاد سر ز ارادت بر آستان ادب
هوش مصنوعی: او چهار سال در دانشسرای عالی با نهایت ارادت و احترام، به یادگیری و تحصیل علم پرداخت.
تو واقفی که در این قرن چون بهار نداشت
کسی به لفظ دری قوت بیان ادب
هوش مصنوعی: در این زمان هیچ‌کس مانند بهار در ادب و بیان توانایی ندارد و تو خود می‌دانی که این موضوع چقدر واضح است.
چه ‌مایه خون‌جگرخورد تا که گشت امروز
به دهر شهره علی‌رغم دشمنان ادب
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی با تلاش و رنج بسیار، به شهرت و موفقیت در جامعه دست یافته است، حتی اگر دشمنانش در مسیر او کارشکنی کرده و مخالفت کنند. این فرد با وجود تمام موانع و سختی‌ها، توانسته است در عرصه ادب و هنر شناخته شده و مورد توجه قرار گیرد.
به نظم و نثر دری فالق و به تازی چیر
به پهلوی و اوستاست پهلوان ادب
هوش مصنوعی: این بیت درباره هنر و زیبایی ادبیات صحبت می‌کند. شاعر به مهارت در نوشتن به زبان‌های مختلف اشاره دارد و بر اهمیت ادبیات در فرهنگ و ادب تأکید می‌کند. او به قدرت و بزرگی نویسندگانی که در این زمینه تخصص دارند، احترام می‌گذارد و آنها را پهلوانان عرصه‌ی ادب می‌داند.
به ‌صرف و نحو و معانی و اشتقاق لغات
جز او که باشد امروزه ترجمان ادب
هوش مصنوعی: جز او هیچ‌کس نمی‌تواند به خوبی معنی و قواعد زبان و واژه‌های ادبی را بیان کند.
به‌ شرق و غرب، سخن‌های من به تحفه برند
کجا برند ازبن ملک ارمغان ادب
هوش مصنوعی: سخن‌های من به شرق و غرب می‌رود و به عنوان هدیه‌ای ارزشمند به آنجا منتقل می‌شود. از سرزمین ادب و هنر، این کلمات به فرزانگی می‌بخشند و به دنیا منتقل می‌شوند.
ز علم سبک‌شناسی کسی نبود آگاه
شد این علوم ز من شهره در جهان ادب
هوش مصنوعی: هیچ کس در هنر و سبک‌شناسی به اندازه من آگاه نیست، زیرا این دانش‌ها از من به دیگران در جهان ادب شناخته شده‌اند.
نگاه کن به مقالات من که هریک هست
به فن پرورش اجتماع‌، جان ادب
هوش مصنوعی: به نوشته‌های من توجه کن که هرکدام به نحوی در پرورش جامعه و ارتقاء فرهنگ تأثیرگذار هستند.
بود یکی ز صد آثار من (‌تطور نثر)
که کس نیافت چنین گوهری ز کان ادب
هوش مصنوعی: در میان صدها نشانه‌ای که از من وجود دارد، یکی هست که هیچ‌کس نتوانسته از عمق ادب چنین گوهری پیدا کند.
رواست گر فضلایش به سینه نصب کنند
که هست تازه‌ترین گل ز گلستان ادب
هوش مصنوعی: اگر کسی علم و فضیلت او را در دل بگنجاند، این کار درست است، زیرا او همچون تازه‌ترین گل از باغ دانش و ادب است.
کسی که خلق به استادیش یقین دارند
ز جور قانون افتاده در گمان ادب
هوش مصنوعی: کسی که مردم به دانش و مهارت او اطمینان دارند، به خاطر ستمگری‌های قانونی در دلش نسبت به ادب و فرهنگ شک و تردید دارد.
ز بی‌اساسی قانون دکتری گردید
بهار دانشم آشفته زین خزان ادب
هوش مصنوعی: به دلیل ناپایداری و بی‌اساس بودن اصول علمی، فصل بهار علم و دانش من به سبب ناکامی‌های ادب و فرهنگ به شدت آشفته و پریشان شده است.
جزای آن که به سالی معین اندرکار
نبوده‌ام‌، ز کفم شد برون عنان ادب
هوش مصنوعی: از آن زمان که در یک سال مشخص کار نکرده‌ام، کنترل ادب از دستم رفته است.
کسی که فخر به شاگردی بهار نمود
شد اوستاد و برآمد به نردبان ادب
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر شاگردی از بهار (بهار، شاعر معروف) به خود می‌بالید، اکنون به مقام استادی رسیده و در مسیر ادب و فرهنگ به درجات بالایی دست یافته است.
ببین به کار تقاعد که خنجر ستمش
درید چرم و برآمد به استخوان ادب
هوش مصنوعی: به کار فرسوده و بی‌رحم که ظلم و ستم آن در عمق دل و روح انسان نفوذ کرده و پیامدهای شدیدش، آثاری عمیق و سخت بر جا گذاشته است.
بهار ماند به مزدوری ار چه داشت به کف
هزار مرسله از گوهر گران ادب
هوش مصنوعی: بهار اگرچه در دستش هزاران گل و زیور گرانبها دارد، همچنان به کارگری و خدمت مشغول است.
کنون به ذلت مزدوربم رها نکنند
دربغ و درد که کس نیست پشتوان ادب
هوش مصنوعی: حال به حالت ذلت و خواری دچار شده‌ام و کسی مرا ترک نمی‌کند. در این شرایط سخت و ناراحت‌کننده، هیچ‌کس از ادب و شرافت من حمایت نمی‌کند.
به‌سال شانزده افزوده گشت ساعت درس
به مدرسی که نشینند دکتران ادب
هوش مصنوعی: در سال شانزده، زمان درسی برای دانش‌آموزان در مدرسه‌ای مشخص فراهم شد که در آن دکتران و استادان علوم انسانی حضور داشته باشند و به تدریس بپردازند.
بماند اجرت درس علاوه تا امسال
که با ستارهٔ کیوان بود قران ادب
هوش مصنوعی: اجرت درس باقی بماند تا امسال که قرآن ادب به همراه ستارهٔ کیوان است.
تو واقفی که بباید، به‌ساعتی زبن درس
هزار غوص به دریای بیکران ادب
هوش مصنوعی: تو می‌دانی که باید در زمانی خاص، از دهان خود درسی عمیق و ارزشمند همچون هزاران دریاست را به دنیای وسیع ادب عرضه کنی.
ولی چه سودکه ننهد مدیر باز نشست
میان بی‌ادبی فرقی و میان ادب
هوش مصنوعی: اما چه فایده‌ای دارد که مدیر از کار کنار برود در حالی که خود به بی‌ادبی و ادب هیچ تفاوتی نمی‌گذارد؟
به هر که شعر تراشد ادیب نتوان گفت
که بس فراخ بود عرصهٔ جهان ادب
هوش مصنوعی: به هر کسی که شعر می‌نویسد نمی‌توان گفت ادیب است، زیرا دنیای ادبیات بسیار وسیع و گسترش‌یافته است.
بسی مکانت و بسیار منزلت باید
کراست قلب و زبان‌، منزل و مکان ادب
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد، مقام و منزلت بالایی دارند، اما آنکه باید به او احترام گذاشت، کسی است که دل و زبان او مملو از ادب باشد.
روا مدار که گردد ذلیل هر دجال
کسی که هست به‌حق صاحب‌الزمان ادب
هوش مصنوعی: اجازه نده که هر فرد فریبکاری به حقارت بیفتد، هرکسی که به درستی و با معرفت با صاحب‌الزمان رفتار کند.