گنجور

شمارهٔ ۲۷۴ - نفرین به انگلستان

انگلیسا در جهان بیچاره و رسوا شوی
ز آسیا آواره گردی وز اروپا، پا شوی
چشم‌پوشی با دل صد پاره از سودان و مصر
وز بویر و کاپ، دل برکنده و در وا شوی
باکلاه بام خورده با لباس مندرس
کفش پاره‌، دست خالی‌، سوی امریکا شوی
بگذری از لالی و بیرون شوی از هفت کل
وز غم نفتون روان پرشعله نفت‌آسا شوی
چون که یاد آری ز پالایشگه نفت عراق
دل کنی چون کوره و از دیده خون‌پالا شوی
چون بهٔاد آری ز آبادان وکشتی‌های نفت
موج‌زن از شور دل مانندهٔ دریا شوی
چون کنی یاد از عراق و ساحل اروندرود
قطره‌زن در موج غم که زیر و گه بالا شوی‌
در غم خرماستان بصره وکوت وکویت
سینه‌چاک و بی‌بها چون دانهٔ خرما شوی
سود نابرده هنوز از پنبه‌زاران عراق
زبر سنگ آسمان چون جوزق از هم واشوی
حاصل ملک فلسطین را نخورده چون یهود
خوار و سرگردان به هرجا سخرهٔ دنیا شوی
بگذری فرعون‌وش ازتخت وتاج ملک مصر
غرقه همچون قبطیان در قلزم حمرا شوی
کوه طارق را سپاری با خداوندان خویش
وز جزیرهٔ مالت بیرون یکه وتنها شوی
از عدن بگریزی و بندی نظر از حضر موت
بی‌خبر از العسیر و غافل از صنعا شوی
بگذری از ماوراء اردن و ملک حجاز
فارغ از نجد و قطیف و مسقط و لحسا شوی
خطهٔ بحرین را سازی به ایران مسترد
بی‌نصیب از غوصگاه لؤلؤ لالا شوی
راه بحر احمر و عمان ببندد بر تو خصم
لاجرم بهر فرار از راه افریقا شوی
چون به‌ نومیدی گذر گیری تو از «‌بن‌اسپرانس‌»
زی سیام و برمه و زیلند، ره‌پیما شوی
دشمن آید از قفایت چون سحاب مرگبار
زان سبب گیری طریق برمه وآنجا شوی
قلعهٔ ستوار سنگاپور راگیری حصار
چند روزی برکنار از جنگ و از دعوا شوی
و آخر از بیم هجوم و انتقال اهل هند
جامه‌دان را بسته و یکسر به کانادا شوی
عشق بلع نفت خوزستان و موصل را به گور
برده و آواره از دنیا و مافیها شوی
بگذری از ایرلند و سرکشی ز اسکاتلند
زیر ... و ... ایرلند و عرب دولا شوی
ای که گفتی هست مرز ما کنار رود رن
زود باشد کز کران تایمز ناپیدا شوی
طعمهٔ خود فرض کردی جمله موجودات را
وقت آن آمدکه یکسر طعمهٔ اعدا شوی
اختلاف افکندی و کردی حکومت بر جهان
شد دمی کز اتحاد خصم بی‌ملجا شوی
بودی اندر عقل و دانایی و بینائی مثل
خواست حق تاکور گردی‌، کر شوی‌، کانا شوی
از حیل کالیوه و شیدا نمودی‌ شرق را
گاه آن آمد که خود کالیوه و شیدا شوی
خوردی و بردی تو افریقا و مصر و هند را
خودکنون مانند هند و مصر و افریقا شوی
ساختی از نادرستی کار مردان بزرگ
باش تا خود بر سر این نادرستی‌ها شوی
هرکجا دیدی جوانمردی ‌وطن‌ خواه و غیور
ازمیان بردیش تا خود در جهان آقا شوی
با فریب و خدعه کشتی صاحبان هند را
تا چو طاعون و وبا در هند پابرجا شوی
برکف هرجا برو مردم کشی‌،‌در شرق و غرب
تیغ دادی تا به دست او جهان پیرا شوی
هند و افغان را تهی کردی ز مردان فکور
تا تو خود تنها درآن معموره ملک‌آرا شوی
مانع بسط تمدن گشتی اندر ملک شرق
تا بدین مشتی خرافی صاحب و مولا شوی
هرکجاگنجی نهان‌، یا ثروتی دیدی عیان
حیله‌ها کردی که خود آن گنج را دارا شوی
عهدها کردی و پیمان‌ها به شاهان قجر
کز نهیب قهر روس این ملک را ملجا شوی
چون زمان جنگ پیش آمد کشیدی پای پس
تا به جلب روس نایل‌، از فریب ما شوی
عهد بستی بی‌طرف مانی تو در کار هرات
چون یسندیدی که ناگه بر سر حاشا شوی‌؟
چون به‌پاس‌قول و عهدت جانب افغان شدیم
بهتر آن دیدی که با ما داخل دعوا شوی
مدت یک قرن شد تا تو درین ملک ضعیف
گه نشانی شاه وک سرمایهٔ غوغا شوی
گه کنی تحریک و از پای افکنی میرکبیر
تا پس از او حامی دزدان بی‌پروا شوی
گاه در افکندن شوستر شوی همدست روس
تا در ایران بی‌رقیب انباز هر یغما شوی
آتش جنگ عمومی را نمایی شعله‌ور
قتل ملیون‌ها جوان را علت اولی شوی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

انگلیسا در جهان بیچاره و رسوا شوی
ز آسیا آواره گردی وز اروپا، پا شوی
هوش مصنوعی: انگلیس در دنیا به وضعی بد و رسوا می‌افتد، به طوری که از آسیا پریشان می‌شود و از اروپا هم دور می‌افتد.
چشم‌پوشی با دل صد پاره از سودان و مصر
وز بویر و کاپ، دل برکنده و در وا شوی
هوش مصنوعی: با دل شکسته و زخم‌خورده، از سرزمین‌های دور مانند سودان و مصر و از جاهایی مثل بویر و کاپ، چشم‌پوشی کن و دل خود را رها ساز.
باکلاه بام خورده با لباس مندرس
کفش پاره‌، دست خالی‌، سوی امریکا شوی
هوش مصنوعی: با کلاه بر سر، لباس کهنه و کفش‌های پاره، بدون هیچ سرمایه‌ای عازم امریکا شوی.
بگذری از لالی و بیرون شوی از هفت کل
وز غم نفتون روان پرشعله نفت‌آسا شوی
هوش مصنوعی: از سکوت و خاموشی عبور کن و از محدودیت‌ها خارج شو. با رها کردن غم و اندوه، جانت مانند نفتی که در آتش شعله‌ور می‌شود، پرخروش و پرشور خواهد شد.
چون که یاد آری ز پالایشگه نفت عراق
دل کنی چون کوره و از دیده خون‌پالا شوی
هوش مصنوعی: وقتی به یاد پالایشگاه نفت عراق می‌افتی، باید مانند کوره‌ای که می‌سوزد از دل خود بگذاری و چشمانت را پر از اشک کنی.
چون بهٔاد آری ز آبادان وکشتی‌های نفت
موج‌زن از شور دل مانندهٔ دریا شوی
هوش مصنوعی: وقتی از آبادان برمی‌گردی و کشتی‌های نفتی را می‌بینی که از شوق و احساسات بر روی آب به جنب و جوش هستند، احساساتی شبیه به دریا خواهی داشت.
چون کنی یاد از عراق و ساحل اروندرود
قطره‌زن در موج غم که زیر و گه بالا شوی‌
هوش مصنوعی: زمانی که به یاد عراق و ساحل اروندرود می‌افتی، غم مانند قطره‌ای در موج به تو حمله‌ور می‌شود و تو را به بالا و پایین می‌برد.
در غم خرماستان بصره وکوت وکویت
سینه‌چاک و بی‌بها چون دانهٔ خرما شوی
هوش مصنوعی: در غم خرماستان بصره، دردی عمیق را تجربه کن و مثل دانهٔ خرما به خاطر فقدان و بی‌قیمتی‌ام، سینه‌ات پاره‌پاره شود.
سود نابرده هنوز از پنبه‌زاران عراق
زبر سنگ آسمان چون جوزق از هم واشوی
هوش مصنوعی: هنوز هیچ سودی از مزارع پنبه عراق به دست نیامده، مانند گردو که از زیر سنگ آسمان شکسته می‌شود و پراکنده می‌گردد.
حاصل ملک فلسطین را نخورده چون یهود
خوار و سرگردان به هرجا سخرهٔ دنیا شوی
هوش مصنوعی: به خاطر نداشتن سرزمین فلسطین، مانند یهودیان که آواره و سردرگم هستند، در هر جایی ممکن است در دام دنیا بیفتی.
بگذری فرعون‌وش ازتخت وتاج ملک مصر
غرقه همچون قبطیان در قلزم حمرا شوی
هوش مصنوعی: از تخت و تاج سلطنت خود بگذری و مانند قبطیان در دریا غرق شوی، همچون فرعونی که به سرنوشت شومی دچار شده است.
کوه طارق را سپاری با خداوندان خویش
وز جزیرهٔ مالت بیرون یکه وتنها شوی
هوش مصنوعی: کوه طارق را به همراه دوستانت ترک کن و از جزیره مالت به تنهایی خارج شو.
از عدن بگریزی و بندی نظر از حضر موت
بی‌خبر از العسیر و غافل از صنعا شوی
هوش مصنوعی: از بهشت دوری کن و به مرگ بی‌خبر شوی، در حالی که متوجه سختی‌ها و غفلت از کیش و مکانی که در آن قرار داری، نخواهی بود.
بگذری از ماوراء اردن و ملک حجاز
فارغ از نجد و قطیف و مسقط و لحسا شوی
هوش مصنوعی: اگر از سرزمین‌های دورتر از اردن و قلمرو حجاز بگذری، و از مناطق نجد، قطیف، مسقط و لحسا بی‌نیاز شوی، به آرامش و آزادی دست خواهی یافت.
خطهٔ بحرین را سازی به ایران مسترد
بی‌نصیب از غوصگاه لؤلؤ لالا شوی
هوش مصنوعی: سرزمین بحرین را به ایران برگردان که از گنجینه‌های مروارید بی‌بهره است و همچون خواب لالا شود.
راه بحر احمر و عمان ببندد بر تو خصم
لاجرم بهر فرار از راه افریقا شوی
هوش مصنوعی: اگر دشمن بر تو درهای راه دریای احمر و عمان را ببندد، ناچار برای فرار از دست او به سمت راه آفریقا خواهی رفت.
چون به‌ نومیدی گذر گیری تو از «‌بن‌اسپرانس‌»
زی سیام و برمه و زیلند، ره‌پیما شوی
هوش مصنوعی: اگر در لحظات ناامیدی بتوانی از «بن‌اسپرانس» عبور کنی و به سرزمین‌های سیام، برمه و زیلند بروی، می‌توانی راهواری برای خود پیدا کنی.
دشمن آید از قفایت چون سحاب مرگبار
زان سبب گیری طریق برمه وآنجا شوی
هوش مصنوعی: اگر دشمنی به سوی تو بیاید مانند ابری مرگبار، پس باید راه فرار را پیش بگیری و به مکانی دور بروی.
قلعهٔ ستوار سنگاپور راگیری حصار
چند روزی برکنار از جنگ و از دعوا شوی
هوش مصنوعی: برای مدتی، از جنگ و دعوا دور شو و در قلعهٔ مستحکم سنگاپور آرامش را تجربه کن.
و آخر از بیم هجوم و انتقال اهل هند
جامه‌دان را بسته و یکسر به کانادا شوی
هوش مصنوعی: شخصی به خاطر ترس از حمله و مشکلاتی که ممکن است برای مردم هند پیش بیاید، تصمیم می‌گیرد که هرچه دارد را جمع کند و به کانادا برود.
عشق بلع نفت خوزستان و موصل را به گور
برده و آواره از دنیا و مافیها شوی
هوش مصنوعی: عشق باعث شده است که تو از دنیا و مسائل آن فاصله بگیری و در نهایت، مشکلات و دغدغه‌های زندگی را فراموش کنی.
بگذری از ایرلند و سرکشی ز اسکاتلند
زیر ... و ... ایرلند و عرب دولا شوی
هوش مصنوعی: در سفر خود از ایرلند عبور می‌کنی و از اسکاتلند می‌گذری، در نهایت به جایی می‌رسی که باید دبروی و مذهبی را رعایت کنی. این مسیر نشان‌دهنده یک تغییر و تحول در زندگی شخصی و اجتماعی است که در آن باید به رفتار و مناسبات جدید توجه کنی.
ای که گفتی هست مرز ما کنار رود رن
زود باشد کز کران تایمز ناپیدا شوی
هوش مصنوعی: ای کسی که گفتی مرز ما در کنار رود است، به زودی خواهی دید که از کرانه‌های ناپیدا دور خواهی شد.
طعمهٔ خود فرض کردی جمله موجودات را
وقت آن آمدکه یکسر طعمهٔ اعدا شوی
هوش مصنوعی: تمام موجودات را به عنوان طعمه خود تصور کرده‌ای، اما زمانی خواهد رسید که خودت به طور کامل طعمه دشمنان خواهی شد.
اختلاف افکندی و کردی حکومت بر جهان
شد دمی کز اتحاد خصم بی‌ملجا شوی
هوش مصنوعی: تو باعث شدی که اختلافی بین مردم بیفتد و بر جهان تسلط پیدا کردی، در حالی که اگر با یکدیگر متحد می‌شدید، هیچ دشمنی نمی‌توانست به شما آسیبی برساند.
بودی اندر عقل و دانایی و بینائی مثل
خواست حق تاکور گردی‌، کر شوی‌، کانا شوی
هوش مصنوعی: تو در حضور عقل و دانش و بینش هستی، اما اگر به خواسته‌ی حق توجه نکنی، ممکن است مانند یک کر و نادان شوی و از درک مسائل دور بمانی.
از حیل کالیوه و شیدا نمودی‌ شرق را
گاه آن آمد که خود کالیوه و شیدا شوی
هوش مصنوعی: زمانی رسید که با ترفندها و زیبایی‌های کالیوه و شیدا، قدرت و جذابیت را به شرق نمایش دادی، اما اکنون وقت آن فرا رسیده که خودت به آن زیبایی و دلربایی تبدیل شوی.
خوردی و بردی تو افریقا و مصر و هند را
خودکنون مانند هند و مصر و افریقا شوی
هوش مصنوعی: تو در آفریقا و مصر و هند تجارب و دانش‌هایی به دست آوردی، حالا باید طوری رفتار کنی که مانند آن سرزمین‌ها (هند، مصر و آفریقا) باشی و ویژگی‌های آنها را در خودت به وجود آوری.
ساختی از نادرستی کار مردان بزرگ
باش تا خود بر سر این نادرستی‌ها شوی
هوش مصنوعی: برای دیگران، به وسیله اشتباهات بزرگترها، الگویی بساز که خودت نیز از این اشتباهات درس بگیری.
هرکجا دیدی جوانمردی ‌وطن‌ خواه و غیور
ازمیان بردیش تا خود در جهان آقا شوی
هوش مصنوعی: اگر در جایی جوانمرد و وطن‌دوستی را ببینی که شجاعت و غیرت دارد، بدان که او را از میان برداشتی تا خودت در دنیا مقام و اعتبار پیدا کنی.
با فریب و خدعه کشتی صاحبان هند را
تا چو طاعون و وبا در هند پابرجا شوی
هوش مصنوعی: با نیرنگ و حیله، کشتی‌بانان هندی را به زانو درآور تا اینکه مثل طاعون و وبا در هند باقی بمانی.
برکف هرجا برو مردم کشی‌،‌در شرق و غرب
تیغ دادی تا به دست او جهان پیرا شوی
هوش مصنوعی: هر جا که بروی، مردم را با شمشیر بکش، در شرق و غرب، شمشیر را به دست او بده تا جهان را زیر سلطه‌اش بیاورد.
هند و افغان را تهی کردی ز مردان فکور
تا تو خود تنها درآن معموره ملک‌آرا شوی
هوش مصنوعی: تو مردان فکور هند و افغانستان را از میدان به در کردی تا خودت به تنهایی در آن سرزمین زیبا و آباد به اوج و مقام برسی.
مانع بسط تمدن گشتی اندر ملک شرق
تا بدین مشتی خرافی صاحب و مولا شوی
هوش مصنوعی: تو باعث رکود و عدم پیشرفت تمدن در سرزمین‌های شرقی شدی تا اینکه به دست یک گروه خرافی و بی‌اساس، به مقام و قدرت رسیدی.
هرکجاگنجی نهان‌، یا ثروتی دیدی عیان
حیله‌ها کردی که خود آن گنج را دارا شوی
هوش مصنوعی: هر جا که گنج یا ثروتی پیدا کردی، با تدبیر و نقشه‌های خود تلاش کردی تا آن گنج را به دست بیاوری.
عهدها کردی و پیمان‌ها به شاهان قجر
کز نهیب قهر روس این ملک را ملجا شوی
هوش مصنوعی: تو عهد و پیمان بستی با شاهان قجر تا اینکه از شدت خشم روس، این مرز و بوم به یک پناه‌گاه تبدیل شود.
چون زمان جنگ پیش آمد کشیدی پای پس
تا به جلب روس نایل‌، از فریب ما شوی
هوش مصنوعی: زمانی که جنگ آغاز شد، عقب‌نشینی کردی تا اینکه به هدف خود در مقابل روس‌ها برسی و از نقشه‌ها و حقه‌های ما دور باشی.
عهد بستی بی‌طرف مانی تو در کار هرات
چون یسندیدی که ناگه بر سر حاشا شوی‌؟
هوش مصنوعی: تو در کار هرات بی‌طرفی را پذیرفتی، اما وقتی ناگهان می‌بینی که در آستانه‌ی سرزنش قرار می‌گیری، چه می‌کنی؟
چون به‌پاس‌قول و عهدت جانب افغان شدیم
بهتر آن دیدی که با ما داخل دعوا شوی
هوش مصنوعی: وقتی به خاطر وعده و عهدی که داده بودی، به حمایت افغان‌ها پرداختیم، بهتر دیدی که با ما وارد نزاع شوی.
مدت یک قرن شد تا تو درین ملک ضعیف
گه نشانی شاه وک سرمایهٔ غوغا شوی
هوش مصنوعی: یک قرن گذشته و هنوز در این سرزمین ضعیف، نشانی از شاه و سرمایه‌ای برای شگفتی وجود ندارد.
گه کنی تحریک و از پای افکنی میرکبیر
تا پس از او حامی دزدان بی‌پروا شوی
هوش مصنوعی: گاهی تحریک می‌کنی و دیگران را به زمین می‌زنی تا بعد از آن به حامی بی‌پروا دزدان تبدیل شوی.
گاه در افکندن شوستر شوی همدست روس
تا در ایران بی‌رقیب انباز هر یغما شوی
هوش مصنوعی: گاهی در میدان رقابت، با روس‌ها هم‌پیمان می‌شوی تا در ایران بدون رقیب، شریک هرگونه دزدیدن و غارت باشی.
آتش جنگ عمومی را نمایی شعله‌ور
قتل ملیون‌ها جوان را علت اولی شوی
هوش مصنوعی: فرزند جنگ را به آتش بکشانی و باعث کشته شدن میلیون‌ها جوان شوی.