گنجور

شمارهٔ ۲۶۳ - خواطر و آراء

ز تقوی عمر ضایع شد، خوشا مستی و خودکامی
دل از شهرت به تنگ آمد زهی رندی و گمنامی
به آزادی و گمنامی و خودکامی برم حسرت
که فردوس است آزادی و گمنامی و خودکامی
ز عمر نوح کاندر محنت طوفان به پایان شد
به کیش من مبارک‌تر بود یک لحظه پدرامی
بگفتا رو به رفتار خوش و نیکو مرو از ره
که بر لوح نیت بستند نقش نیک فرجامی
بزرگان را بکندی طعنه کم زن کاختر گردون
به گامی طی کند قوسی ز گردون را به آرامی
حقیقت پیشه را یک عمر بدنامی موافقتر
که شهرت پیشه را یک لحظه تشویش نکونامی
بسا رشکا که از اندیشهٔ راحت برد هردم
به یک سرگشتهٔ گمنام یک سرکردهٔ نامی
جهان را پختگی بر نوجوانان می‌کند کوته
که طولانی کند بر شاخ‌، عمر میوه را خامی
ز بازوی توانا و دل آسودهٔ محکم
به صد علامه دارد فخر، یک برزیگر عامی
ز دانش نخوتی خیزد که با دانا درآمیزد
نبردم من ز دانش کام از این رو غیر ناکامی
سواد و بی‌سوادی نیست شرط زندگی زیرا
دهد یک لنگ بر علامه و بی‌علم‌، حمامی
زمانه کاسب است و نیست کاسب را به علم اندر
نه دشمن کامی حاسد نه مهرانگیزی حامی
به خلق نیک در عالم توانی زندگی کردن
که با خلق نکو رام تو گردد شیر آجامی
به‌جای علم اگر اخلاق بودی درس هر مکتب
به عالم بی‌نشان گشتی غرور و حرص و نمامی
کس ار یک بد کند ز آوازه‌اش صد بد پدید آید
که بر اغراق دارد خوی‌، طبع دانی و سامی
بد یک تن بد یک شهر باشد ز آنکه تا اکنون
دل شیعی کباب است از جفای مردم شامی
مکرر امتحان کردم که بهر زندگی کردن
به است از تندی و آشفتگی‌، نرمی و آرامی
ولی حس قوی جان را کند قربانی نخوت
چنان چون پیش شمشیر نصاری‌، حس‌ اسلامی
*
*
بهارا همتی جو، اختلاطی کن به شعر نو
که رنجیدم ز شعر انوری و عرفی و جامی
مکرر، گر همه قند است‌، خاطر را کند رنجه
ز بادامم بد آید بس که خواندم چشم بادامی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز تقوی عمر ضایع شد، خوشا مستی و خودکامی
دل از شهرت به تنگ آمد زهی رندی و گمنامی
هوش مصنوعی: از تقوا عمر انسان هدر می‌رود، اما خوشا به حال آنانی که مست و خوشبخت‌اند. دل از شهرت و معروفیت خسته شده و به رندی و ناشناسی خوشحال‌اند.
به آزادی و گمنامی و خودکامی برم حسرت
که فردوس است آزادی و گمنامی و خودکامی
هوش مصنوعی: من به آزادی، ناشناختگی و استقلال آرزو می‌کنم، چرا که این حالت‌ها بهشت واقعی هستند.
ز عمر نوح کاندر محنت طوفان به پایان شد
به کیش من مبارک‌تر بود یک لحظه پدرامی
هوش مصنوعی: زمانی که نوح در طول طوفان به سختی‌ها و زحمت‌هایش پایان می‌دهد، برای من یک لحظه از زندگی پدرم بسیار ارزشمندتر و خوش‌آیندتر است.
بگفتا رو به رفتار خوش و نیکو مرو از ره
که بر لوح نیت بستند نقش نیک فرجامی
هوش مصنوعی: او گفت: به سوی رفتار خوب و نیکو برو؛ از راهی که رفته‌ای، منحرف نشو، زیرا بر لوح نیت تو، سرنوشت نیکو حک شده است.
بزرگان را بکندی طعنه کم زن کاختر گردون
به گامی طی کند قوسی ز گردون را به آرامی
هوش مصنوعی: بزرگان را به آرامی و با احتیاط نقد کن، زیرا سرنوشت بزرگتر از آنی است که گاهی اوقات در یک لحظه تغییر کند.
حقیقت پیشه را یک عمر بدنامی موافقتر
که شهرت پیشه را یک لحظه تشویش نکونامی
هوش مصنوعی: حقیقت‌گرا بهتر است که در طول زندگی خود بدنام باشد تا کسی که به شهرت رسیده باشد و در یک زمان کوتاه دچار نگرانی و تردید شود.
بسا رشکا که از اندیشهٔ راحت برد هردم
به یک سرگشتهٔ گمنام یک سرکردهٔ نامی
هوش مصنوعی: بسیاری از افکار نیکو، معمولاً به ما آرامش نمی‌دهند و ما را به سمت آدم‌هایی ناشناخته و بی‌نام می‌برند، در حالی که گاهی یک رهبر مشهور و شناخته‌شده به ما غفلت می‌اندازد.
جهان را پختگی بر نوجوانان می‌کند کوته
که طولانی کند بر شاخ‌، عمر میوه را خامی
هوش مصنوعی: جهان باعث می‌شود که جوانان زودتر به بلوغ برسند، در حالی که عمر درختان میوه‌دار به خاطر ناپختگی برگ‌ها طولانی‌تر می‌شود.
ز بازوی توانا و دل آسودهٔ محکم
به صد علامه دارد فخر، یک برزیگر عامی
هوش مصنوعی: با قدرت و تلاش تو و دل مطمئن و آرامت، حتی یک کشاورز ساده می‌تواند به افتخارهای زیادی دست پیدا کند.
ز دانش نخوتی خیزد که با دانا درآمیزد
نبردم من ز دانش کام از این رو غیر ناکامی
هوش مصنوعی: از علم و دانش، غروری به وجود می‌آید که باعث می‌شود با افراد دانا به نزاع و چالش بپردازیم. من از علم به نتیجه‌ای نرسیدم و به همین دلیل جز ناکامی چیزی نصیبم نشد.
سواد و بی‌سوادی نیست شرط زندگی زیرا
دهد یک لنگ بر علامه و بی‌علم‌، حمامی
هوش مصنوعی: در زندگی، داشتن علم و دانش شرط اصلی نیست؛ زیرا ممکن است فردی با دانشی بالا، در برخی موارد ناتوان باشد و برعکس، کسی که سواد ندارد، ممکن است در کارهای عملی و روزمره موفق‌تر عمل کند.
زمانه کاسب است و نیست کاسب را به علم اندر
نه دشمن کامی حاسد نه مهرانگیزی حامی
هوش مصنوعی: زمانه در حال تجارت و کسب و کار است و در این میان، کسی که علم و آگاهی دارد، به حقیقت می‌تواند از رقبای بدخواه و دوستان فریبکار در امان باشد.
به خلق نیک در عالم توانی زندگی کردن
که با خلق نکو رام تو گردد شیر آجامی
هوش مصنوعی: با خوب‌خلق بودن در دنیا می‌توان زندگی کرد، زیرا با رفتار خوب، حتی موجودات سرکش نیز به آرامش درمی‌آیند.
به‌جای علم اگر اخلاق بودی درس هر مکتب
به عالم بی‌نشان گشتی غرور و حرص و نمامی
هوش مصنوعی: اگر به جای علم، اخلاق در اولویت بود، دیگر هیچ درسی از هیچ مکتبی به عالم بی‌نشان نمی‌رسید. انسان‌ها از غرور، حرص و چاخان خالی می‌شدند.
کس ار یک بد کند ز آوازه‌اش صد بد پدید آید
که بر اغراق دارد خوی‌، طبع دانی و سامی
هوش مصنوعی: اگر کسی یک کار بد انجام دهد، بخشی از شهرت و ویژگی‌های او باعث می‌شود که صدای این بدی بیشتر شنیده شود و از آن، بدی‌های بیشتری به وجود آید. این موضوع به طبع و طبیعت انسان وابسته است.
بد یک تن بد یک شهر باشد ز آنکه تا اکنون
دل شیعی کباب است از جفای مردم شامی
هوش مصنوعی: بدی یک نفر می‌تواند تمام یک شهر را تحت تاثیر قرار دهد، زیرا دل شیعه تا حالا از ظلم و ستم مردم شام ناراحت و سوزان است.
مکرر امتحان کردم که بهر زندگی کردن
به است از تندی و آشفتگی‌، نرمی و آرامی
هوش مصنوعی: بارها تلاش کردم تا بفهمم که زندگی کردن به آرامش و نرمش بیشتر از عصبانی شدن و بی‌تابی اهمیت دارد.
ولی حس قوی جان را کند قربانی نخوت
چنان چون پیش شمشیر نصاری‌، حس‌ اسلامی
هوش مصنوعی: احساس قوی جان انسان به خاطر غرور و pride قربانی می‌شود، مانند روحیه‌ای که در برابر شمشیر مسیحیان قرار می‌گیرد.
بهارا همتی جو، اختلاطی کن به شعر نو
که رنجیدم ز شعر انوری و عرفی و جامی
هوش مصنوعی: بهار را با تلاش و کوشش بپذیر و در شعر نو ویژگی‌های مختلفی را به کار ببر، زیرا از اشعار انوری، عرفی و جامی دلگیر شده‌ام.
مکرر، گر همه قند است‌، خاطر را کند رنجه
ز بادامم بد آید بس که خواندم چشم بادامی
هوش مصنوعی: اگرچه همه چیز شیرین به نظر می‌رسد، اما فکر و دل من از دیدن چشم‌های بادامی زخم خورده و رنجور می‌شود.