گنجور

شمارهٔ ۲۶۲ - به یاد صحبت اخوان و اطاق آفتاب روی تهران

روزگار آشفتگی دارد بسر، کو همدمی
تا ز فیض صحبتش خاطر بیاساید دمی
آتش و ابر و دم و دودست پیدا در افق
کو مقامی امن و جایی محرم و دود و دمی‌؟
از خدا خواهم اطاق قبلی و یاری سه چار
خادمی محرم که خواهد عذر هر نامحرمی
بست مشک‌آلوده جوشان از بر شاخ کهور
به که از کین بر گلوی نیزه بندی پرچمی
خلق را زین‌سو مشرف کن گرت هست آرزو
بی‌تغیر عالمی و بی‌تبدل آدمی
هجر فرهادش به دل هر لحظه خنجر می‌زند
خود گرفتم شد بهار از حفظ صحت رستمی
جای موسی خالی است وآن عصای موسوی
تا که فرعون کسالت را ببلعد در دمی
موسیا ز انوار یزدان یک قبس ما را فرست
چون‌ اناالحق زان همایون شعله بشنیدی همی
ای شبان وادی ایمن چو گشتی بهره‌مند
زان درخت شعله‌ور فکر برادر کن کمی
چون سحرگاهان نهادی سر به محراب نماز
بهر قلب ما فرست از دود آهی مرهمی
یاد لطف صحبت اخوان درخشد در دلم
چون چراغ روشنی در جایگاه مظلمی
بس که خوردم چایی دم ناکشیده در سویس
آبم افتد در دهان از یاد چای پر دمی
وز غم نادیدن همصحبتان محترم
مردمان چشم من بستند حلقهٔ ماتمی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روزگار آشفتگی دارد بسر، کو همدمی
تا ز فیض صحبتش خاطر بیاساید دمی
هوش مصنوعی: زمانه پر از آشفتگی و بی‌نظمی است؛ کاش کسی پیدا شود که با صحبت‌هایش بتواند آرامش و راحتی برایم به ارمغان بیاورد.
آتش و ابر و دم و دودست پیدا در افق
کو مقامی امن و جایی محرم و دود و دمی‌؟
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویرسازی از آتش، ابر، و دود پرداخته و به نظر می‌رسد که در جستجوی مکانی امن و پنهان است. او از دوردست‌ها می‌گوید و به دنبال محلی است که بتواند در آن آرامش یابد و از هیاهوی زندگی دور باشد. این تلاش برای یافتن جایی آرام و پناهگاه، حس نیاز به آرامش و امنیت را منتقل می‌کند.
از خدا خواهم اطاق قبلی و یاری سه چار
خادمی محرم که خواهد عذر هر نامحرمی
هوش مصنوعی: از خدا می‌خواهم که یک اتاق خصوصی به من بدهد و چند خدمتکار نزدیک که در مواقع لازم، به خوبی از من محافظت کنند و اجازه ندهند کسی که به من ارتباط نامناسب دارد، وارد شود.
بست مشک‌آلوده جوشان از بر شاخ کهور
به که از کین بر گلوی نیزه بندی پرچمی
هوش مصنوعی: بست مشکی که در حال جوشیدن است، بر روی شاخه‌های درخت کهور قرار گرفته، به مانند پرچمی که به خاطر کینه‌ای بر گلوی نیزه بسته شده است.
خلق را زین‌سو مشرف کن گرت هست آرزو
بی‌تغیر عالمی و بی‌تبدل آدمی
هوش مصنوعی: مردم را از این طرف به زیبایی آگاه کن، اگر آرزوی داشتن جهانی بدون تغییر و آدمی بدون دگرگونی در دل داری.
هجر فرهادش به دل هر لحظه خنجر می‌زند
خود گرفتم شد بهار از حفظ صحت رستمی
هوش مصنوعی: دلتنگی و دوری از معشوق همچون خنجری در دل می‌زند و احساس می‌کنم که بهار به خاطر حفظ سلامتی رستم، به من نزدیک شده است.
جای موسی خالی است وآن عصای موسوی
تا که فرعون کسالت را ببلعد در دمی
هوش مصنوعی: موسی در اینجا غایب است و عصای او نیز حاضر نیست تا بتواند فرعون را که به کسل و ناتوانی مبتلا شده، تحت تأثیر قرار دهد.
موسیا ز انوار یزدان یک قبس ما را فرست
چون‌ اناالحق زان همایون شعله بشنیدی همی
هوش مصنوعی: موسى از نورهای خداوند بخشی به ما هدیه فرستاد، چون که تو هم از آن شعله‌ی عظیم که به حق‌گویی معروف است، خبر داری.
ای شبان وادی ایمن چو گشتی بهره‌مند
زان درخت شعله‌ور فکر برادر کن کمی
هوش مصنوعی: ای چوپان دره‌ی امن، وقتی از آن درخت پرشعله بهره‌مند شدی، کمی هم به فکر برادر خود باش.
چون سحرگاهان نهادی سر به محراب نماز
بهر قلب ما فرست از دود آهی مرهمی
هوش مصنوعی: مثل اینکه در صبح زود سر را به سجده می‌گذاریم و با دعا و نذر، برای دل‌های ما از دل سوزی‌ها و یادها، آرامشی ارسال می‌کنی.
یاد لطف صحبت اخوان درخشد در دلم
چون چراغ روشنی در جایگاه مظلمی
هوش مصنوعی: خاطره خوب گفت‌وگو با دوستان مانند نوری در دل من می‌درخشد، همان‌طور که چراغی در مکانی تاریک روشنایی می‌بخشد.
بس که خوردم چایی دم ناکشیده در سویس
آبم افتد در دهان از یاد چای پر دمی
هوش مصنوعی: آن‌قدر چای نیم‌دم در سوئیس نوشیدم که حالا حتی وقتی آب هم می‌خورم، طعم چای پر دم در دهانم حس می‌شود.
وز غم نادیدن همصحبتان محترم
مردمان چشم من بستند حلقهٔ ماتمی
هوش مصنوعی: از غم دوری و نادیدن دوستان عزیز، چشمانم را بسته‌ام و در حالت سوگواری به سر می‌برم.