شمارهٔ ۲۶ - غضب شاه
ماندهام در شکنج رنج و تعب
زین بلا وارهان مرا یارب
دلم آمد درین خرابه به جان
جانم آمد درین مغاک به لب
شد چنان سخت زندگی که مدام
شدهام از خدای مرگ طلب
ای دریغا لباس علم و هنر
ای دریغا متاع فضل و ادب
که شد آوردگاه طنز و فسوس
که شد آماجگاه رنج و تَعَب
آه غبنا و اندها که گذشت
عمر در راه مسلک و مذهب
وای دردا و حسرتا که نگشت
زندگی صرف مطعم و مشرب
غم فرزندگان و اهل و عیال
روز عیشم سیه نمود چو شب
با قناعت کجا توان دادن
پاسخ پنج بچهٔ مکتب
بخت بدبین که با چنین حالی
پادشا هم نموده است غضب
من کیم، چیستم، تنی لاغر
ناتوانتر ز تارهای قصب
کیست گنجشک تا عقاب دلیر
به تعصب بر او زند مخلب
نه بلوچم من و نه کرد و نه ترک
نه رئیس لرم نه شیخ عرب
کیستم، شاعری قصیدهسرای
چیستم؟ کاتبی بهار لقب
چیست جرمم که اندرین زندان
درد باید کشید و گرم و کرب
به یکی تنگنای مانده درون
چون به دیوار، در شده مثقب
تنگنایی سه گام در سه به دست
خوابگاهی دو گام درد و وجب
روز، محروم دیدن خورشید
شام، ممنوع رؤیتِ کوکب
از یکی روزنک همی بینم
پارهای ز آسمان به روز و به شب
شب نبینم همی از آن روزن
جز سرِ تیر و جز دُمِ عقرب
تنگ سمجی چو خانهٔ خرگوش
گنده جایی چو آغل ثعلب
چون یکی خنب اوفتاده ستان
همچو آهن بر او دری زخشب
پس پشتش یکی عفن مبرز
مردهریگ هزار دزد جلب
دزد آزاد و اهل خانه به بند
داوری کردنی است سخت عجب
شمارهٔ ۲۵ - ورزش روح: دو چیز افزونی دهد، بر مردم افزونطلبشمارهٔ ۲۷ - در مدح حضرت ختمی مرتبت: ای آفتاب گردون تاری شو و متاب
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ماندهام در شکنج رنج و تعب
زین بلا وارهان مرا یارب
هوش مصنوعی: من در این مشکلات و رنجها گرفتار ماندهام، ای خدا، مرا از این مصیبت رها کن.
دلم آمد درین خرابه به جان
جانم آمد درین مغاک به لب
هوش مصنوعی: دلم برای این ویرانی و خرابی تنگ شده، چرا که جانم در این چاله عمیق به لبم رسیده است.
شد چنان سخت زندگی که مدام
شدهام از خدای مرگ طلب
هوش مصنوعی: زندگی به قدری دشوار شده که پیوسته از خدای مرگ درخواست کمک میکنم.
ای دریغا لباس علم و هنر
ای دریغا متاع فضل و ادب
هوش مصنوعی: آه، افسوس بر لباس دانش و هنر، آه، افسوس بر کالای فضیلت و ادب.
که شد آوردگاه طنز و فسوس
که شد آماجگاه رنج و تَعَب
هوش مصنوعی: جایی که بازیهای طنز آغاز میشود و در آنجا محل رنج و زحمت است.
آه غبنا و اندها که گذشت
عمر در راه مسلک و مذهب
هوش مصنوعی: ای کاش که افسوس نخورم، من که عمری را در مسیر اعتقادات و اصول خود گذراندهام.
وای دردا و حسرتا که نگشت
زندگی صرف مطعم و مشرب
هوش مصنوعی: آه و افسوس که زندگی فقط به خوردن و نوشیدن سپری شد.
غم فرزندگان و اهل و عیال
روز عیشم سیه نمود چو شب
هوش مصنوعی: غم و نگرانی فرزندان و خانوادهام، شادی و خوشیهای روزم را به تیرهگی شب تبدیل کرد.
با قناعت کجا توان دادن
پاسخ پنج بچهٔ مکتب
هوش مصنوعی: با قناعت نمیتوان به سوالات و نیازهای پنج بچه مکتب پاسخ داد.
بخت بدبین که با چنین حالی
پادشا هم نموده است غضب
هوش مصنوعی: سرنوشت نامساعد و بدبختی که حتی پادشاه را هم عصبی و ناراحت کرده است.
من کیم، چیستم، تنی لاغر
ناتوانتر ز تارهای قصب
هوش مصنوعی: من کیستم و چه موجودی هستم؟ فقط بدنی لاغر و ناتوان دارم که از تارهای نازک نی هم ضعیفتر است.
کیست گنجشک تا عقاب دلیر
به تعصب بر او زند مخلب
هوش مصنوعی: چه کسی جرات دارد که با عقابی دلیر و شجاع که به شدت بر او احساس تعلق دارد، رقابت کند؟
نه بلوچم من و نه کرد و نه ترک
نه رئیس لرم نه شیخ عرب
هوش مصنوعی: من نه بلوچ هستم، نه کردی که به آن تعلق داشته باشم، نه ترک، نه رئیس لری، و نه شیخی از عرب.
کیستم، شاعری قصیدهسرای
چیستم؟ کاتبی بهار لقب
هوش مصنوعی: من کیستم؟ شاعری هستم که قصیده مینویسم. مانند کاتبی که بهار را به تصویر میکشد.
چیست جرمم که اندرین زندان
درد باید کشید و گرم و کرب
هوش مصنوعی: هر چه گناه من بوده، چرا باید در این زندان سختی و درد را تحمل کنم و تحت فشار باشم؟
به یکی تنگنای مانده درون
چون به دیوار، در شده مثقب
هوش مصنوعی: در جایی که شخصی به شدت در تنگنا و فشار قرار دارد، احساس میکند که مانند دیواری سوراخ شده، در حال شکستگی و ناامیدی است.
تنگنایی سه گام در سه به دست
خوابگاهی دو گام درد و وجب
هوش مصنوعی: در یک فضای محدود، با سه قدم به جلو بروید و دو قدم در مسیر درد و مشکلات پیش بروید.
روز، محروم دیدن خورشید
شام، ممنوع رؤیتِ کوکب
هوش مصنوعی: روز، فرصتی برای دیدن خورشید نیست و شب، اجازهی مشاهدهی ستارهها هم وجود ندارد.
از یکی روزنک همی بینم
پارهای ز آسمان به روز و به شب
هوش مصنوعی: از یک شکاف کوچک، گاهگاهی قسمتی از آسمان را در روز و شب مشاهده میکنم.
شب نبینم همی از آن روزن
جز سرِ تیر و جز دُمِ عقرب
هوش مصنوعی: در شب، فقط از آن روزنه، سر تیر و دُم عقرب را میبینم.
تنگ سمجی چو خانهٔ خرگوش
گنده جایی چو آغل ثعلب
هوش مصنوعی: فضای کوچک و تنگی مانند خانهٔ خرگوش که به اندازهای بزرگ است که میتواند شبیه آغل روباه باشد.
چون یکی خنب اوفتاده ستان
همچو آهن بر او دری زخشب
هوش مصنوعی: وقتی یکی زمین افتاده، مانند آهنی است که بر روی چوبی قرار گرفته است.
پس پشتش یکی عفن مبرز
مردهریگ هزار دزد جلب
هوش مصنوعی: در نتیجه، پشت این فرد، جنسی به شدت ناخوشایند و بدبو وجود دارد که نشاندهندهی وجود هزاران دزد و نابکار است.
دزد آزاد و اهل خانه به بند
داوری کردنی است سخت عجب
هوش مصنوعی: دزد در آزادی به سر میبرد در حالی که کسانی که در خانه هستند و حق دارند، در حبس عدالت به سر میبرند. این وضعیت بسیار شگفتانگیز است.
حاشیه ها
1398/10/23 15:12
هادی
عالییییییییییی
باز هم شعری بسیار زیبا از شاعری که در کار خویش استاد بوده است
خدایش بیامرزد
1402/10/23 14:12
کژدم
بهار برای نخستین بار در سال ۱۳۰۸ در زمان پادشاهی رضاشاه در پی گزارشهای غیرواقعی ماموران شهربانی به زندان افتاد. قصیدهٔ بالا یادگار آن رویداد است.