گنجور

شمارهٔ ۲۵ - ورزش روح

دو چیز افزونی دهد، بر مردم افزون‌طلب
سرمایهٔ عقل و خرد، پیرایهٔ علم و ادب
علم است دیهیم علا، عقل است کنج اعتلا
العلم تاج للفتی‌، والعقل طوق من ذهب
هست ار ز میراث‌ پدر، عقل غریزیت ای پسر
تکمیل آن واجب شمر، باری به عقل مکتسب
عقل غریزی بی‌ممد، بی‌ورزش و تعلیم و جد
هرچند باشد مستعد، کردد به غفلت محتجب
عاقل فتد از کاهلی‌، در ورطهٔ لایعقلی
جاهل شود دانا، ولی با ورزش و جهد و تعب
ورزش کند تن را قوی روح و خرد را مستوی
مر نفس‌ها را معنوی‌، مر فکرها را منتخب
*‌
*
در عیدگاه رومیان‌، مردی ضعیف و ناتوان
افتاد از بادی دمان برخاست غوغا و شغب
مرد از جماعت شد خجل‌، زان ناتوانی منفعل
بر ورزش تن داد دل‌، بگشاد بازو بست لب
چون عید شد سال دگرشد عیدگه پر شور و شر
مردم دوان در یکدگر، بهر تماشایی عجب
گردونه‌ای آمد دوان بر چار گامیش جوان
وز پی جوانی پهلوان‌، زیبا رخ و دیبا سلب
بگرفت چرخ واپسین و افشرد زانو بر زمین
چون‌ جسته‌ شیری‌ از کمین‌ بر پشت‌ نخجیر از غضب
برکاشت اندر عیدگه مر گاومیشان را ز ره
پس داشت گردون را نگه با زور پولادین عصب
زان پس به گردون شد سوار آن آزمودهٔ نغزکار
از انفعال سال پار، آورد عذری بلعجب
گفتا منم آن ناتوان‌، کافتادم از باد دمان
دفع تعنت را میان‌، بستم به ورزش روز و شب
این سعی و این زحمت مرا برهاند از آن رنج و بلا
عیش است بعد از ابتلا شادیست از بعدکرب
زان گفته مردان و زنان جستند از جا کف ‌زنان
وان پهلوان و همگنان رفتند با ساز و طرب
*‌
*‌
چون غیرت انگیزد همی اسباب‌ها خیزد همی
پیش امل ریزد همی از هر بن مویی سبب
غیرت به جز جنبش مدان کز وی حرارت شد عیان
بیرون‌ز جنبش‌نیست‌جان‌زان‌شد روان‌جان‌را لقب
جنبش کن ار مرد رهی وز ورزش جان اگهی
جان را ده از جنبش بهی تا وارهی‌از تاب و تب
ای تن ز ورزش بارور وز ورزش جان بیخبر
جان‌را ز ورزش بخش فر کاین واجبست آن مستحب
در ورزش تن بارها آسان شدت دشوارها
در ورزش جان خارها آرند از بهرت رطب
خواندی که افکند آن فلان سجاده بر آب روان
این ورزش جانست هان السعی فیه قد وجب
شد بر پلنگ آن یک س‌رار اندرکفش پیچنده مار
آن مار تازانهٔ سوار، آن دد هیون مرد رب
این پیش جان‌ها اندکست این از هزار آیت یکست
این بهر ارباب شکست از باغ معنی یک خشب
زین وانمودن‌ها برآ، زی نانمودن‌ها گرا
کان کس که داندکیمیا، پنهان کند ز اهل طلب
زان کیمیای مردمی کان هست اصل بی‌غمی
دریاب تا سطح زمی‌، پیشت شود کان ذهب
وانگه برآی از بیخ و بن وزکیش و آیین کهن
اصل و نسب بدرود کن، وز کف بنه جاه و حسب
با حکمت و عقل گزین‌، ماهیت اشیا ببین
چون چیره گشتی بر زمین زی آسمان بر کن قبب
چون بگذری از سبع‌ها، وز ماوراء طبع‌ها
بینی تلال و ربع‌ها، زآثار یار منتخب
*
*‌
درکش بهار اینجا عنان‌، کز حملهٔ رویین‌تنان
چون رستمت زاری کنان بینم همه تن پرثقب
برگرد زی اصل سخن عذر آور از فصل سخن
تا خود گه وصل سخن از وصل برخوانی خطب
مخلوق را بینی مصر، اندر ضلال مستمر
نه تن ز ورزش مقتدر، نه جان ز تمرین منقلب
نابوده یک‌ساعت مقیم‌، اندر صراط مستقیم
امات غیرتشان عقیم‌، آباء همتشان عزب
اینجا وفا و شرم کو، یک یار با آذرم کو
یک شعله آه گرم کو، کز وی شود جان ملتهب
قومی پلید وکینه‌جو، تردامن و بی‌آبرو
جمله قبیح و زشت خو یکسر وقیح و بی‌ادب
بدفطرت و ناکس همه از بد نکرده بس همه
مدخولشان ازپس همه پیش اوفتاده زین سبب
زین سفلگان محتشم بی‌دولتان محترم
در زحمتم اندر عجم چون بوالعلا اندر عرب
زین بی‌هنر حساد من‌، کیرد خموشی داد من
کز آسمان فریاد من بگذشت و خاموش است لب
با حاسد ار پنجه زنی آن مرده را زنده کنی
در آتش ار چوب افکنی افزون شود او را لهب
به کز لهیب خوی بد، بدخوی خاکستر شود
خود خویش‌ را خامش کند زآتش ‌چو‌ برگیری‌ حطب
ذوق آورد آثار من‌، لذت دهد گفتار من
مستی دهد اشعار من‌، مانندهٔ آب عنب
در رنجم از چندین هنر، مانند طاوسان نر
تن فدیهٔ مقبول پر، جان برخی رنگین ذنب
زین همرهان مفتری چون یوسفم من متفری
هستم ازین گرگان بری کز آهوان دارم نسب
با سفله نستیزم همی وز دون بپرهیزم همی
زین قوم بگریزم همی چون مصطفی از بولهب
اصل تناسب شد یقین زیراک در هر سرزمین
هست آن‌مناسب جاگزین وان‌نامناسب مرتهب
در جایگاه طوطیان‌، ننهد نعامه آشیان
وانجا که خسبد ماکیان، کبک دری ننهد خشب
بازیده‌ام شطرنج تو، هستم به هر بازی جلو
فخر است و استبقا گرو عز است و استغنا ندب
زین رو هیاهوها شود انگیخته غوغا شود
بر قصد من برپا شود هنگامه و جنگ و جلب
مستفعلن‌، مستفعلن‌، مستفعلن‌، مستفعلن
«‌یارب‌چه‌بودآن‌تیرگی‌وآن‌راه‌دور و نیمشب‌»

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دو چیز افزونی دهد، بر مردم افزون‌طلب
سرمایهٔ عقل و خرد، پیرایهٔ علم و ادب
هوش مصنوعی: دو چیز می‌تواند به انسان‌های همیشه خواهان بیشتر، کمک کند: یکی سرمایه عقل و خرد و دیگری زینت و آراستگی علم و ادب.
علم است دیهیم علا، عقل است کنج اعتلا
العلم تاج للفتی‌، والعقل طوق من ذهب
هوش مصنوعی: علم مانند تاجی با ارزش است که بر سر فردی با فضیلت قرار دارد، و عقل همچون گردن‌بند طلاست که زینت‌بخش اوست.
هست ار ز میراث‌ پدر، عقل غریزیت ای پسر
تکمیل آن واجب شمر، باری به عقل مکتسب
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است از پدر خود میراثی داشته باشی، اما ای پسر، لازم است که عقل و خرد خود را توسعه دهی و به آن توجه ویژه‌ای داشته باشی.
عقل غریزی بی‌ممد، بی‌ورزش و تعلیم و جد
هرچند باشد مستعد، کردد به غفلت محتجب
هوش مصنوعی: عقل طبیعی و ذاتی انسان، بدون آموزش، تمرین و تلاش، حتی اگر در ابتدا پتانسیل و استعداد داشته باشد، در غفلت و پنهانی می‌ماند.
عاقل فتد از کاهلی‌، در ورطهٔ لایعقلی
جاهل شود دانا، ولی با ورزش و جهد و تعب
هوش مصنوعی: انسان‌های عاقل به خاطر بی‌توجهی و تنبلی دچار بلا و ندانم‌کاری می‌شوند، در حالی که فرد جاهل می‌تواند با تلاش و زحمت و تمرین، به دانایی دست پیدا کند.
ورزش کند تن را قوی روح و خرد را مستوی
مر نفس‌ها را معنوی‌، مر فکرها را منتخب
هوش مصنوعی: اگر انسان به ورزش بپردازد، بدنش قوی و روح و عقلش متعادل خواهد شد. همچنین نفس‌های او معنوی و افکارش برگزیده و نیک خواهند شد.
*‌
*
هوش مصنوعی: این شعر به بیان نوعی وابستگی یا عشق اشاره دارد، که در آن فرد به دیگری احساس نزدیکی می‌کند و احساس می‌کند که آن شخص برای او بسیار مهم است. این احساس ممکن است به شدت درون‌گرایانه و عمیق باشد، و گویی که زندگی فرد به وجود آن دیگری وابسته است.
در عیدگاه رومیان‌، مردی ضعیف و ناتوان
افتاد از بادی دمان برخاست غوغا و شغب
هوش مصنوعی: در روز عید رومی‌ها، مردی ضعیف و ناتوان به زمین افتاد. با وزش بادی، ناگهان آشوب و هیاهویی به راه افتاد.
مرد از جماعت شد خجل‌، زان ناتوانی منفعل
بر ورزش تن داد دل‌، بگشاد بازو بست لب
هوش مصنوعی: مرد از جمع مردم خجالت کشید و به دلیل ناتوانی‌اش، تسلیم شد. با وجود این، دلش را قوی کرد و دست‌هایش را گشود و سکوت کرد.
چون عید شد سال دگرشد عیدگه پر شور و شر
مردم دوان در یکدگر، بهر تماشایی عجب
هوش مصنوعی: زمانی که عید فرامی‌رسد، دوباره جشن و شادی در میان مردم آغاز می‌شود. آنها با نشاط و شور و شوق به سمت یکدیگر می‌دوند تا این مراسم را تماشا کنند و از آن لذت ببرند.
گردونه‌ای آمد دوان بر چار گامیش جوان
وز پی جوانی پهلوان‌، زیبا رخ و دیبا سلب
هوش مصنوعی: یک دوربین سریع و چابک بر چهار پایش جوانی را به تصویر می‌کشد و در پی آن، جوانی قهرمان با چهره‌ای زیبا و پوششی دلربا نمایان می‌شود.
بگرفت چرخ واپسین و افشرد زانو بر زمین
چون‌ جسته‌ شیری‌ از کمین‌ بر پشت‌ نخجیر از غضب
هوش مصنوعی: آسمان به حالت عصبانی قوس کرده و بر زمین فشار می‌آورد، مانند شیری که از کمین خود بیرون می‌جهد و بر پشت شکارش می‌نشیند.
برکاشت اندر عیدگه مر گاومیشان را ز ره
پس داشت گردون را نگه با زور پولادین عصب
هوش مصنوعی: در زمان عید، گاوان مردم را برداشتند و گردون (آسمان) با قدرتی قوی مانند پولاد به آنها نظاره کرد.
زان پس به گردون شد سوار آن آزمودهٔ نغزکار
از انفعال سال پار، آورد عذری بلعجب
هوش مصنوعی: پس از آن، آن هنرمند با تجربه به آسمان‌ها رفت و به خاطر مشکل عجیبی که در سال گذشته داشت، دلیلی جدید و شگفت‌آور آورد.
گفتا منم آن ناتوان‌، کافتادم از باد دمان
دفع تعنت را میان‌، بستم به ورزش روز و شب
هوش مصنوعی: او می‌گوید که من ناتوان هستم و در اثر باد، در زمانی کوتاه به زمین افتادم. برای مقابله با سختی‌ها و مشکلات، روز و شب تلاش کرده‌ام.
این سعی و این زحمت مرا برهاند از آن رنج و بلا
عیش است بعد از ابتلا شادیست از بعدکرب
هوش مصنوعی: این تلاش و کوشش من را از رنج و سختی نجات می‌دهد، زندگی پس از تجربه‌های تلخ، خوشایند و شاداب است.
زان گفته مردان و زنان جستند از جا کف ‌زنان
وان پهلوان و همگنان رفتند با ساز و طرب
هوش مصنوعی: به خاطر سخنان مردان و زنان، همه از جا برخاستند و با شادی و سرور، آن جوانمرد و همراهانش، به همراه ساز و آواز، رفتند.
*‌
*‌
هوش مصنوعی: به زیبایی می‌توان گفت که عشق واقعی در دل‌ها زنده است و هیچ کس نمی‌تواند آن را از بین ببرد.
چون غیرت انگیزد همی اسباب‌ها خیزد همی
پیش امل ریزد همی از هر بن مویی سبب
هوش مصنوعی: وقتی غیرت و اراده انسان تحریک می‌شود، تمام شرایط و عوامل به حرکت درمی‌آیند و از هر جزئی، علت و دلیلی برای پیشرفت به وجود می‌آید.
غیرت به جز جنبش مدان کز وی حرارت شد عیان
بیرون‌ز جنبش‌نیست‌جان‌زان‌شد روان‌جان‌را لقب
هوش مصنوعی: غیرت فقط با اقدام و حرکت به نمایش در می‌آید و اگر حرارت و شوری در آن وجود داشته باشد، مشخص می‌شود. جان انسان هم از همین حرکت و فعالیت است که از آن لقب و ویژگی خاصی می‌گیرد.
جنبش کن ار مرد رهی وز ورزش جان اگهی
جان را ده از جنبش بهی تا وارهی‌از تاب و تب
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به مقصد برسی، حرکت کن و از انرژی و فعالیت جانت آگاه باش. با این جنبش و تلاش، جانت را به خوشی و سرزندگی برسان تا از بی‌تابی و احساسات ناآرام فاصله بگیری.
ای تن ز ورزش بارور وز ورزش جان بیخبر
جان‌را ز ورزش بخش فر کاین واجبست آن مستحب
هوش مصنوعی: ای بدن، از ورزش بهره‌برده‌ای و از ورزش جان نیز بی‌خبر هستی. جانت را از ورزش جانی بهره‌مند کن، زیرا این لازم است و آن دیگری مستحب، یعنی پسندیده است.
در ورزش تن بارها آسان شدت دشوارها
در ورزش جان خارها آرند از بهرت رطب
هوش مصنوعی: در ورزش بدنی، بارها با آسانی برطرف می‌شوند، اما در ورزش روحی، مشکلات سختی را به همراه دارد. از طرفی، تو می‌توانی از میوه‌های خوب و خوشمزه‌تری بهره‌مند شوی.
خواندی که افکند آن فلان سجاده بر آب روان
این ورزش جانست هان السعی فیه قد وجب
هوش مصنوعی: شما گفتید که آن شخص سجاده‌اش را بر روی آب روان انداخت. این کار نشان‌دهنده‌ی تلاش در مسیر انجام کارهای معنوی و روحانی است، و باید بدانید که در این تلاش، مسئولیت و وظیفه‌ای بر عهده شما قرار دارد.
شد بر پلنگ آن یک س‌رار اندرکفش پیچنده مار
آن مار تازانهٔ سوار، آن دد هیون مرد رب
هوش مصنوعی: در این بیت، به توصیف جنگ و نبردی می‌پردازد که در آن پلنگی به دام افتاده و در کنار آن، ماری پیچیده است. این مار به مانند سوار بر روی پلنگ نشسته و نشان‌دهنده‌ی خطر و تهدیدی است که در این وضعیت وجود دارد. این تصویر، فضای پرتنش و دشواری را به تصویر می‌کشد که در آن قهرمانی با موانع و دشمنان مواجه است.
این پیش جان‌ها اندکست این از هزار آیت یکست
این بهر ارباب شکست از باغ معنی یک خشب
هوش مصنوعی: این دنیا برای روح‌ها چیز کمی است و از هزاران نشانه، فقط یکی از آن‌هاست. این نشانه به خاطر اربابان درهم‌شکسته، مانند میوه‌ای از باغ معناست.
زین وانمودن‌ها برآ، زی نانمودن‌ها گرا
کان کس که داندکیمیا، پنهان کند ز اهل طلب
هوش مصنوعی: از این حقه‌بازی‌ها و تظاهر کردن دست بردار، زیرا کسی که حقیقت را می‌داند، آن را از دیگران پنهان می‌کند و به اهل جستجو نشان نمی‌دهد.
زان کیمیای مردمی کان هست اصل بی‌غمی
دریاب تا سطح زمی‌، پیشت شود کان ذهب
هوش مصنوعی: از آن جادوی انسانی که باعث بی‌نداری و آرامش روح است، بهره‌مند شو تا بتوانی به‌جای گِل و خاک، طلا به دستانت بیفتد.
وانگه برآی از بیخ و بن وزکیش و آیین کهن
اصل و نسب بدرود کن، وز کف بنه جاه و حسب
هوش مصنوعی: سپس از ریشه و بنیاد خود برخیز و با چیزهایی که به آن وابسته‌ای و آیین‌های گذشته خود خداحافظی کن و از غرور مقام و نسب خود دل بکن.
با حکمت و عقل گزین‌، ماهیت اشیا ببین
چون چیره گشتی بر زمین زی آسمان بر کن قبب
هوش مصنوعی: با استفاده از دانایی و عقل، ماهیت واقعی اشیاء را درک کن. زمانی که بر زمین تسلط پیدا کردی، به آسمان فکر کن و جاه‌طلبی‌های بزرگ‌تری داشته باش.
چون بگذری از سبع‌ها، وز ماوراء طبع‌ها
بینی تلال و ربع‌ها، زآثار یار منتخب
هوش مصنوعی: وقتی از موجودات وحشی و خطرناک بگذری و به فرای طبیعت برسی، در آنجا درخشش و زیبایی‌هایی را می‌بینی که نشانی از معشوق منتخب دارد.
*
*‌
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی بیانگر احساسات عمیق و تجربه‌های انسانی است. شاعر در آن به زیبایی و ظرافت احساسات، عشق یا دوستی اشاره دارد و می‌تواند به بحث‌های عمیق‌تری از زندگی، ارتباطات و تأثیرات آن‌ها بر روح و روان انسان پرداخته باشد. در واقع، این بیت به ما یادآوری می‌کند که احساسات و ارتباطات انسانی چه نقشی در زندگی ما دارند.
درکش بهار اینجا عنان‌، کز حملهٔ رویین‌تنان
چون رستمت زاری کنان بینم همه تن پرثقب
هوش مصنوعی: بهار اینجا نمایان است، زیرا از حملهٔ جنگجویان بی‌رحم، مانندیرشد زاری می‌کنم و همه جا را پر از زخم و جراحت می‌بینم.
برگرد زی اصل سخن عذر آور از فصل سخن
تا خود گه وصل سخن از وصل برخوانی خطب
هوش مصنوعی: به اصل موضوع برگرد و از توضیحات اضافی پرهیز کن، زیرا تنها در لحظه اتصال به سخن می‌توانی درک صحیحی از آن داشته باشی.
مخلوق را بینی مصر، اندر ضلال مستمر
نه تن ز ورزش مقتدر، نه جان ز تمرین منقلب
هوش مصنوعی: انسان‌ها را در این جهان می‌بینی که دائما در گمراهی و سردرگمی به سر می‌برند. نه اینکه فقط جسم آن‌ها تحت تاثیر قدرت‌های بیرونی قرار بگیرد، بلکه روح و جان آن‌ها نیز بر اثر تمرین و تجارب مختلف دچار تغییر و تحول نمی‌شود.
نابوده یک‌ساعت مقیم‌، اندر صراط مستقیم
امات غیرتشان عقیم‌، آباء همتشان عزب
هوش مصنوعی: یک ساعت در مسیر درست زندگی کردن، بهتر از آن است که عمر طولانی داشته باشیم بدون هدف و تلاش. کسانی که غیرت و همت کافی ندارند، نمی‌توانند به جایی برسند و نیاکانشان نیز در این زمینه موفق نبوده‌اند.
اینجا وفا و شرم کو، یک یار با آذرم کو
یک شعله آه گرم کو، کز وی شود جان ملتهب
هوش مصنوعی: در اینجا چه وفا و شرمی وجود دارد؟ کجا می‌توانم یاری وفادار و آتشینی پیدا کنم که جانم را به تپش درآورد؟
قومی پلید وکینه‌جو، تردامن و بی‌آبرو
جمله قبیح و زشت خو یکسر وقیح و بی‌ادب
هوش مصنوعی: ضرورتا، جامعه‌ای که در آن افراد با کینه و نفرت زندگی می‌کنند، افرادی بی‌نوا و نادان هستند. تمام رفتارهایشان ناپسند و زشت است و ادب و وقار از آنان دور است.
بدفطرت و ناکس همه از بد نکرده بس همه
مدخولشان ازپس همه پیش اوفتاده زین سبب
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که افراد بی‌فطرت و ناپاک، به خاطر کارهای بدی که انجام داده‌اند، همواره در وضعیتی نامساعد قرار دارند و به همین دلیل به دنبال جبران و پیشرفت هستند اما در نهایت به آنچه که خواسته‌اند نمی‌رسند و همیشه در مذمت و نگران پیشرفت دیگران هستند.
زین سفلگان محتشم بی‌دولتان محترم
در زحمتم اندر عجم چون بوالعلا اندر عرب
هوش مصنوعی: من در میان مردم حقیر و بی‌مقدار به‌سر می‌برم و در عذابی هستم، همان‌طور که بوالعلا در میان عرب‌ها احساس درد و رنج می‌کرد.
زین بی‌هنر حساد من‌، کیرد خموشی داد من
کز آسمان فریاد من بگذشت و خاموش است لب
هوش مصنوعی: از حسادت بی‌فایده‌ام ، صدای من که از آسمان می‌گذرد، بی‌جواب و ساکت مانده است.
با حاسد ار پنجه زنی آن مرده را زنده کنی
در آتش ار چوب افکنی افزون شود او را لهب
هوش مصنوعی: اگر با حسود درگیر شوی، حتی اگر بخواهی او را از بین ببری و دوباره جان ببخشی، خودت نیز در درد و آتش او گرفتار خواهی شد و برای او فقط آتش بیشتری فراهم کرده‌ای.
به کز لهیب خوی بد، بدخوی خاکستر شود
خود خویش‌ را خامش کند زآتش ‌چو‌ برگیری‌ حطب
هوش مصنوعی: وقتی سرشت بد خود را تحت تأثیر آتش خشم و کینه قرار دهی، سرانجام از این آتش خاکستر می‌شوی و باید یاد بگیری که احساسات منفی‌ات را کنار بگذاری. اگر بخواهی از این آتش دور شوی و به آرامش برسی، باید عوامل مخرب را از زندگی‌ات دور کنی.
ذوق آورد آثار من‌، لذت دهد گفتار من
مستی دهد اشعار من‌، مانندهٔ آب عنب
هوش مصنوعی: آثار من شادی‌آفرین است و سخنانم لذت‌بخش. اشعار من مانند شراب، باعث سرخوشی و شادابی می‌شود.
در رنجم از چندین هنر، مانند طاوسان نر
تن فدیهٔ مقبول پر، جان برخی رنگین ذنب
هوش مصنوعی: من در رنج و عذاب هستم از هنرهای مختلف، مانند طاووس‌ها که برای جلب توجه و پسند دیگران، خود را به نمایش می‌گذارند. برخی از این هنرها مثل دم رنگین طاووس، جذاب و زیبا هستند.
زین همرهان مفتری چون یوسفم من متفری
هستم ازین گرگان بری کز آهوان دارم نسب
هوش مصنوعی: من با این همراهان دروغگو مانند یوسف هستم و از این گرگ‌ها دوری می‌کنم، زیرا نسب من به آهوان می‌رسد.
با سفله نستیزم همی وز دون بپرهیزم همی
زین قوم بگریزم همی چون مصطفی از بولهب
هوش مصنوعی: من با افراد پست و بی‌ارزش سر و کار ندارم؛ از آن‌ها دوری می‌کنم و از این جمعیت فرار می‌کنم، همانطور که پیامبر اسلام از ابولهب دوری کرد.
اصل تناسب شد یقین زیراک در هر سرزمین
هست آن‌مناسب جاگزین وان‌نامناسب مرتهب
هوش مصنوعی: تناسب و هماهنگی در هر مکانی وجود دارد، به‌طوری‌که در هر سرزمین، چیزهایی که مناسب هستند در جای خود قرار می‌گیرند و چیزهایی که نامناسب‌اند، دور و جدا می‌شوند.
در جایگاه طوطیان‌، ننهد نعامه آشیان
وانجا که خسبد ماکیان، کبک دری ننهد خشب
هوش مصنوعی: در جایی که طوطی‌ها زندگی می‌کنند، پرنده‌هایی چون نعمت و خوشبختی جا نمی‌گیرند و در جایی که ماکیان استراحت می‌کنند، کبک دری نمی‌تواند آرام بگیرد.
بازیده‌ام شطرنج تو، هستم به هر بازی جلو
فخر است و استبقا گرو عز است و استغنا ندب
هوش مصنوعی: من به تماشای بازی شطرنج تو نشسته‌ام و در هر بازی که می‌کنم، احساس برتری و استقلال دارم. این بازی برای من نشانه‌ای از عزت و بی‌نیازی است.
زین رو هیاهوها شود انگیخته غوغا شود
بر قصد من برپا شود هنگامه و جنگ و جلب
هوش مصنوعی: به همین خاطر، هیاهو و شلوغی به پا می‌شود، و برای هدف من، شور و جنگ و جلب توجه به وجود می‌آید.
مستفعلن‌، مستفعلن‌، مستفعلن‌، مستفعلن
«‌یارب‌چه‌بودآن‌تیرگی‌وآن‌راه‌دور و نیمشب‌»
هوش مصنوعی: ای پروردگار، آن تیرگی و آن راه دور در نیمه شب چه بود؟

حاشیه ها

1392/04/21 00:07
امین کیخا

تمرین به فارسی می شده است مروسش ، و البته فعل ان مروسیدن است و لغت ممارست از ان بنیاد شده است ، جالب اینکه مروسیدن تباه شده است و مورد بی لطفی فارسی زبانان است .