شمارهٔ ۲۵۲ - تغزل
ز عشق خوبروبان حصاری
شدم در چنگ رنج و غم حصاری
حصاری شد دلم در سینهٔ تنگ
ز دست تنگ چشمان حصاری
ز هر سو پیش چشمم اندر آید
بتی چینی و ترکی قندهاری
به باری، چند ازینان شکوه رانم
که این خوبی بدیشان داد باری
از اینان با دل من بر، فسون کرد
نگاری چیره بر افسوننگاری
بتی کرده دل جمعی گرفتار
به بند حلقهٔ زلف بخاری
به جایش غمگساری دارم و او
به جای من ندارد غمگساری
ازیرا داده زلف بیقرارش
قرار کار من بر بیقراری
کنون ز اندیشهٔ آن سعتری زلف
شبی دارم به پیش چشم تاری
کجا ناساز گشتی زو مرا کار
اگر بودیش با من سازگاری
بهمن نامهربان گر شد چه حاصل
ز آه و ناله و افغان و زاری
شمارهٔ ۲۵۱ - کل الصیدفی جوفالفرا: چار تن در یک زمان جستند در دوران سریشمارهٔ ۲۵۳ - انقراض قاجاریه: بدرود گفت دولت قاجاری
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز عشق خوبروبان حصاری
شدم در چنگ رنج و غم حصاری
هوش مصنوعی: به خاطر عشق به زیبایانی، در دنیایی از رنج و غم گرفتار شدم و مانند یک حصار محصور شدهام.
حصاری شد دلم در سینهٔ تنگ
ز دست تنگ چشمان حصاری
هوش مصنوعی: دل من مانند یک حصار محکم شده است و این احساس ناشی از تنگی و محدودیت چشمان توست.
ز هر سو پیش چشمم اندر آید
بتی چینی و ترکی قندهاری
هوش مصنوعی: هر طرف که نگاه میکنم، مجسمهای زیبا از چهرههای چینی و دختران قندهاری در جلوی چشمانم نمایان میشود.
به باری، چند ازینان شکوه رانم
که این خوبی بدیشان داد باری
هوش مصنوعی: به هر حال، به چند نفر از اینها شکایت کنم که این خوبی به آنها داده شده است.
از اینان با دل من بر، فسون کرد
نگاری چیره بر افسوننگاری
هوش مصنوعی: از میان آنها، دلی دارم که عاشق شده است به زیبایی که توانسته است در جادوگری بر همه جادوگران پیروز شود.
بتی کرده دل جمعی گرفتار
به بند حلقهٔ زلف بخاری
هوش مصنوعی: دل جمعی از مردم در دام زلفهای بخاری اسیر شده است.
به جایش غمگساری دارم و او
به جای من ندارد غمگساری
هوش مصنوعی: من برای خودم کسی دارم که به دلم آرامش میدهد، اما او کسی را ندارد که به او تسلی بدهد.
ازیرا داده زلف بیقرارش
قرار کار من بر بیقراری
هوش مصنوعی: به خاطر زلف بیقرار او، من هم آرامش ندارم و همیشه در بیقراری به سر میبرم.
کنون ز اندیشهٔ آن سعتری زلف
شبی دارم به پیش چشم تاری
هوش مصنوعی: حال به خاطر فکر کردن به آن زلفهای پریشان، در پیش چشمانم حسی مبهم و تار دارم.
کجا ناساز گشتی زو مرا کار
اگر بودیش با من سازگاری
هوش مصنوعی: کجا نتوانستی با من کنار بیایی، اگر کار تو با من سازگار بود، چه میشد؟
بهمن نامهربان گر شد چه حاصل
ز آه و ناله و افغان و زاری
هوش مصنوعی: اگر به من بیمحبت شوی، آه و ناله و گریه کردن چه فایدهای دارد؟