گنجور

شمارهٔ ۲۲۸ - تغزل

منصور باد لشکر آن چشم کینه‌خواه
پیوسته باد دولت آن ابروی سیاه
عشقش سپه کشید به تاراج صبر من
آن گه که شب ز مشرق بیرون کشد سپاه
رنجه شدم ز هجر به ارمان وصل او
غرقه شدم به بحر به امید آشناه
جانم دژم شد از غم آن نرگس دژم
پشتم دوتا شد از خم آن سنبل دوتاه
این درد و این بلا به من از چشم من رسید
جشمم گناه کرد و دلم سوخت بی گناه
ای دل مرا بحل کن وی دیده خون گری
چندان که راه بازشناسی همی ز چاه
بر قد سروقدان کمترکنی نظر
بر روی خوبرویان کمترکنی نگاه
ای دل تو نیز بی گنهی نیستی از آنک
از دیدن نخستین بیرون شدی ز راه
گیرم که دیده پیش تو آورد صورتی
چون صدهزار زهره و چون صدهزار ماه
گر علتیت نیست چرا در زمان بری
در حلقه‌های زلفش نشناخته پناه
ای دل کنون بنال در این بستگی و رنج
اینست حد آنکه ندارد ادب نگاه
چون‌بنده گشت جاهل وخودکام وبی‌ادب
او را ادب کنند به زندان پادشاه

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منصور باد لشکر آن چشم کینه‌خواه
پیوسته باد دولت آن ابروی سیاه
هوش مصنوعی: چشمان کینه‌جو همچون لشکری است که همواره باعث بدبختی و مشکل می‌شود، و ابروی سیاه او نمادی از سلطه و قدرت است.
عشقش سپه کشید به تاراج صبر من
آن گه که شب ز مشرق بیرون کشد سپاه
هوش مصنوعی: عشق او با تمام قدرت به جان و دل من حمله‌ور شد، زمانی که شب به تدریج از سمت شرق بیرون می‌آید و نیروهای خود را به حرکت درمی‌آورد.
رنجه شدم ز هجر به ارمان وصل او
غرقه شدم به بحر به امید آشناه
هوش مصنوعی: به خاطر جدایی از او دچار رنج و عذاب شدم و به امید دیدار و وصال او، در عمق دریا غرق شدم.
جانم دژم شد از غم آن نرگس دژم
پشتم دوتا شد از خم آن سنبل دوتاه
هوش مصنوعی: جانم از غم آن نرگس غمگین، به شدت ناراحت شده است و از قله‌ی قد بلند آن سنبل، بار دوگانی بر دوش من افتاده است.
این درد و این بلا به من از چشم من رسید
جشمم گناه کرد و دلم سوخت بی گناه
هوش مصنوعی: این درد و رنجی که به من رسید، از جانب خودم به وجود آمد. چشمان من گناه کرده‌اند و دل من بدون اینکه تقصیری داشته باشد، به درد آمده است.
ای دل مرا بحل کن وی دیده خون گری
چندان که راه بازشناسی همی ز چاه
هوش مصنوعی: ای دل، اینکه تو مرا از این دردها راحت کنی و ای چشمانم، چرا اینقدر گریه می‌کنی؟ به اندازه‌ای که نمی‌توانم از این چاه تاریکی که در آن به سر می‌برم، بیرون بیایم.
بر قد سروقدان کمترکنی نظر
بر روی خوبرویان کمترکنی نگاه
هوش مصنوعی: وقتی به قامت بلند و زیبای دیگران نگاه می‌کنی، توجه کمتری به چهره‌های زیبا می‌کنی.
ای دل تو نیز بی گنهی نیستی از آنک
از دیدن نخستین بیرون شدی ز راه
هوش مصنوعی: ای دل، تو هم بی‌گناه نیستی، زیرا به خاطر دیدن اولین بار از راه خود خارج شدی.
گیرم که دیده پیش تو آورد صورتی
چون صدهزار زهره و چون صدهزار ماه
هوش مصنوعی: اگر فرض کنیم که چهره‌ای زیبا و دلربا در برابر تو قرار بگیرد که به اندازه‌ی هزاران زهرا و هزاران ماه زیبا باشد، باز هم تنها ظاهری از زیبایی است و به عمق عشق و احساسات نمی‌رسد.
گر علتیت نیست چرا در زمان بری
در حلقه‌های زلفش نشناخته پناه
هوش مصنوعی: اگر دلیلی برای وجودت نیست، پس چرا در زمان به دام زلف او گرفتار شده‌ای و به او پناه آورده‌ای؟
ای دل کنون بنال در این بستگی و رنج
اینست حد آنکه ندارد ادب نگاه
هوش مصنوعی: ای دل، اکنون از این وابستگی و دردش شکایت کن، زیرا این وضعیت، نهایت بی‌ادبی و ناچیزی را نشان می‌دهد.
چون‌بنده گشت جاهل وخودکام وبی‌ادب
او را ادب کنند به زندان پادشاه
هوش مصنوعی: زمانی که فردی به جهل و خودخواهی دچار شود و بی‌ادب گردد، باید او را به‌طور مناسب از قید و بندهای آزادی‌اش جدا کنند و به زندان پادشاه ببرند تا ادب بیاموزد.