گنجور

شمارهٔ ۲۲۶ - ماجرای زمستان

دوش چون برشد آن درفش سیاه
گشت پیدا طلایهٔ دی‌ماه
تیره ابری برآمد از بر کوه
که بپوشید پرده بر رخ ماه
وان قنادیل زر فرو مردند
از بر این فراشته خرگاه
بادی از مرز شهریار دمید
که به پیل دمنده بستی راه
بازگشتی ز بیم بادبزان
به کمان گیر چشم‌، تیر نگاه
سوز سرما گذشتی از روزن
راست چون نوک سوزن از دیباه
بر مثال زبان مار، به کام
بفسردی کس ار کشیدی آه
برف روشن میانهٔ شب تار
چون بهم درشده ثواب وگناه
حال‌ازینگونه بود شب همه شب
تا به هنگام بامداد پگاه
برفی افتاد پاک و روشن لیک
روز ما جمله تیره کرد وتباه
من ازاین برف قصه‌ای دارم
قصه‌ای غم‌فزای و شادی کاه
دوش چون برف بر زمین افتاد
برشد از خانه بانک واویلاه
کودکان جمله در خروش و نفیر
هریک اندر عزای کفش وکلاه
پسران در غریو و هایاهوی
دختران در خروش و واها واه
لرز لرزان ز تف برف‌، چنان
که بلرزد ز باد تند، گیاه
همه گرد آمدند در بر من
همچو عشاق گرد مهرگیاه
که زمستان رسید وبرف نشست
خیز و پیرایه ده به حجره وگاه
گرد کن توشهٔ زمستانی
از ره وام یا ز دیگر راه
من ز خجلت فکنده سر در ییش
که چه بود این بلیهٔ بیگاه
روزمن شد سیه زبرف سپید
وزکفم شد برون سپید وسیاه
همه اسباب خانه نزد جهود
به گروگان شدست خواه نخواه
وزگرانی چنان شدست ارزاق
که کند پشت خانه‌دار دوتاه
بتر از جمله کاروان زغال
دیرگاهیست نارسیده ز راه
نیست موجود حبه‌ای در شهر
گویی ازکوره اوفتاده به چاه
وز بهای کلاه وکفش مپرس
همچنان ز ارزش قمیص و قباه
آنچه را ارز بود ده‌، شد صد
وانچه را بود پنج‌، شد پنجاه
هرکه اندوخته ندارد سیم
گو بیندوز رنج باد افراه
فرصت جمع سیم و زر بنداد
کار درس وکتاب‌، اینت گناه
عمر من‌، حرفت ادب طی کرد
نگذرانیده ساعتی به رفاه
لاجرم حرفت ادب بگرفت
پس یک عمر، دامنم ناگاه
ازپی پاس فضل ونفس عزیز
نشدم معتکف به هر درگاه
بندگی را نیافتم قدری
تا ز آزادگی شدم آگاه
خدمت خلق بوده پیشهٔ من
با وفا و خلوص بی‌اکراه
کردهٔ من مرا بست دلیل
گفتهٔ من مرا بسست گواه
با چنین حال و با چنین اندوه
چکنم لا اله الا الله‌؟
چکنم‌؟ شکر، کایزد ذوالمن
شرف و عز من بداشت نگاه
پایگاهم فراترست‌، ار هست
جایگاهم فروتر از اشباه
جاه دیدم که بد به چشم خرد
چاه صد بار بهتر از آن جاه
نام من هست در زمانه بلند
چه غم ار هست بام من کوتاه
به کریمان نبرده‌ام حاجت
وز لئیمان نبوده‌ام نان‌خواه
زان کسان نیستم که در برشان
قدر نام نکو کم است ازکاه
نه از آن مردمم که نشناسند
بجز از خلق و دلق و راندن باه
کاین سفیهان شوند عرضهٔ قهر
چون کند میر عقل‌، عرض سپاه
به تله ازکمر فتند آخر
کاز کمر در تله فتد روباه
زان گروهم که دیری از پس مرگ
نامشان زنده است در افواه
وین بشرزادگان کوچک را
هم گرسنه نماند خواهد اله
*‌
*‌
بط نرگفت با بط ماده
جوجگان را بدار نیک نگاه
زانکه دربا بدست و توفنده
سوده بر هرکرانه ابر، جباه
گفت ماده که بچهٔ بط را
نیست جز ابر و بحر دایه و داه
غم طفلان مخورکه روز نخست
بچه بط کند به بحر شناه
این قصیده جواب زینبی است
«‌ای خداوند آن قبای سیاه‌»

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش چون برشد آن درفش سیاه
گشت پیدا طلایهٔ دی‌ماه
هوش مصنوعی: دیشب وقتی پرچم سیاه بالا رفت، نشانه‌ای از دی‌ماه آشکار شد.
تیره ابری برآمد از بر کوه
که بپوشید پرده بر رخ ماه
هوش مصنوعی: ابر تیره‌ای از بالای کوه بالا آمد و چهره ماه را پوشاند.
وان قنادیل زر فرو مردند
از بر این فراشته خرگاه
هوش مصنوعی: چراغ‌های طلایی که در این مکان زیبا روشن بودند، خاموش شدند و جلوه‌ی این تالار را تحت تأثیر قرار دادند.
بادی از مرز شهریار دمید
که به پیل دمنده بستی راه
هوش مصنوعی: باد از سمت پادشاه وزیدن گرفت و راه را بر فیل‌هایی که در حال دمیدن بودند، بست.
بازگشتی ز بیم بادبزان
به کمان گیر چشم‌، تیر نگاه
هوش مصنوعی: نگاه تو مانند تیری است که از کمان جان من رها می‌شود، در حالی که از ترس بادبان‌داران به سوی تو بازمی‌گردم.
سوز سرما گذشتی از روزن
راست چون نوک سوزن از دیباه
هوش مصنوعی: سوز سرما را از روزنه‌ای باریک عبور کردی، درست مانند اینکه نوک سوزنی از لایه‌ای نازک عبور کند.
بر مثال زبان مار، به کام
بفسردی کس ار کشیدی آه
هوش مصنوعی: اگر مانند زبان مار به کسی آسیب بزنید، باید بدانید که ممکن است دیگران نیز تحت تأثیر قرار بگیرند و رنج ببرند.
برف روشن میانهٔ شب تار
چون بهم درشده ثواب وگناه
هوش مصنوعی: برف در دل شب تاریک مانند بذرهای خوبی و بدی در هم آمیخته است.
حال‌ازینگونه بود شب همه شب
تا به هنگام بامداد پگاه
هوش مصنوعی: شب به همین شکل ادامه داشت تا صبح زود.
برفی افتاد پاک و روشن لیک
روز ما جمله تیره کرد وتباه
هوش مصنوعی: برف تازه‌ای بر زمین نشسته است که سفید و زیباست، اما روزهای ما را کاملاً تیره و ویران کرده است.
من ازاین برف قصه‌ای دارم
قصه‌ای غم‌فزای و شادی کاه
هوش مصنوعی: من داستانی درباره این برف دارم، داستانی که پر از غم و شادی است.
دوش چون برف بر زمین افتاد
برشد از خانه بانک واویلاه
هوش مصنوعی: دیشب، برف بر زمین نشسته بود و با صدای بلندی از خانه‌ای، فریاد واویلا بلند شد.
کودکان جمله در خروش و نفیر
هریک اندر عزای کفش وکلاه
هوش مصنوعی: کودکان همه در شوروغوغا هستند و هر کدام به نوعی به سوگ کفش و کلاه خود نشسته‌اند.
پسران در غریو و هایاهوی
دختران در خروش و واها واه
هوش مصنوعی: پسرها در حال سر و صدا و شلوغی هستند و دختران در حال فریاد و ناله‌اند.
لرز لرزان ز تف برف‌، چنان
که بلرزد ز باد تند، گیاه
هوش مصنوعی: برف به آرامی در اثر گرمای خورشید ذوب می‌شود، همانطور که گیاه به باد تند واکنش نشان می‌دهد و می‌لرزد.
همه گرد آمدند در بر من
همچو عشاق گرد مهرگیاه
هوش مصنوعی: همه دور من جمع شده‌اند مانند عاشقانی که دور گل مهرگیاه جمع می‌شوند.
که زمستان رسید وبرف نشست
خیز و پیرایه ده به حجره وگاه
هوش مصنوعی: زمستان آمد و برف روی زمین نشست، برخیز و دکوراسیون را برای اتاق و مکانت آماده کن.
گرد کن توشهٔ زمستانی
از ره وام یا ز دیگر راه
هوش مصنوعی: برای روزهای سرد زمستان، خود را آماده کن و منابع و نیازهای لازم را از این راه یا از راهی دیگر جمع‌آوری کن.
من ز خجلت فکنده سر در ییش
که چه بود این بلیهٔ بیگاه
هوش مصنوعی: من به خاطر شرم و خجالت سرم را پایین انداختم، که این مصیبت ناگهانی چه بود.
روزمن شد سیه زبرف سپید
وزکفم شد برون سپید وسیاه
هوش مصنوعی: روز من به خاطر برف سفید، تاریک شده و دستانم نیز به خاطر این برف، هم سفید و هم سیاه به نظر می‌آیند.
همه اسباب خانه نزد جهود
به گروگان شدست خواه نخواه
هوش مصنوعی: تمام وسایل خانه در دست یهودی به امانت گذاشته شده و این وضعیت اجتناب‌ناپذیر است.
وزگرانی چنان شدست ارزاق
که کند پشت خانه‌دار دوتاه
هوش مصنوعی: به دلیل سنگینی و گرانی کالاها، وضعیت معیشتی خانه‌داران به شدت دشوار شده است.
بتر از جمله کاروان زغال
دیرگاهیست نارسیده ز راه
هوش مصنوعی: بهتر از همه کاروان‌ها، زغال است که مدت زیادی است از راه نرسیده است.
نیست موجود حبه‌ای در شهر
گویی ازکوره اوفتاده به چاه
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که در این شهر هیچ چیز باارزشی پیدا نمی‌شود، انگار همه چیز از یک جا دور شده و به جاهای تنگ و سخت افتاده است.
وز بهای کلاه وکفش مپرس
همچنان ز ارزش قمیص و قباه
هوش مصنوعی: از قیمت کلاه و کفش نپرس، زیرا ارزش پیراهن و لباس نیز مهم‌تر است.
آنچه را ارز بود ده‌، شد صد
وانچه را بود پنج‌، شد پنجاه
هوش مصنوعی: آن چیزی که ارزشش ده بود، اکنون صد ارزش دارد و آنچه که پنج ارزش داشت، حالا پنجاه ارزش یافته است.
هرکه اندوخته ندارد سیم
گو بیندوز رنج باد افراه
هوش مصنوعی: هر کسی که دارایی و ثروتی ندارد، بهتر است که برای به دست آوردن آن تلاش کند و زحماتش را به کار بگیرد.
فرصت جمع سیم و زر بنداد
کار درس وکتاب‌، اینت گناه
هوش مصنوعی: فرصتی که برای جمع‌آوری پول و ثروت فراهم شده، موجب غفلت از درس و تحصیل شده است و این، خطای بزرگی است.
عمر من‌، حرفت ادب طی کرد
نگذرانیده ساعتی به رفاه
هوش مصنوعی: عمر من، با حرف‌های تو به آرامش و ادب گذرانده شده و حتی یک ساعت هم بی‌خود نگذرانده‌ام.
لاجرم حرفت ادب بگرفت
پس یک عمر، دامنم ناگاه
هوش مصنوعی: بی‌تردید کلام تو تأثیرات خاصی بر من گذاشت، به طوری که ناگهان دامان زندگی‌ام تحت تأثیر قرار گرفت.
ازپی پاس فضل ونفس عزیز
نشدم معتکف به هر درگاه
هوش مصنوعی: من به دنبال کسب علم و ارزش‌های شخصی‌ام، هرگز به درگاه کسی نرفته‌ام و وابسته نشده‌ام.
بندگی را نیافتم قدری
تا ز آزادگی شدم آگاه
هوش مصنوعی: من بندگی را نیافتم که بفهمم چه اندازه از آزادی آگاه شدم.
خدمت خلق بوده پیشهٔ من
با وفا و خلوص بی‌اکراه
هوش مصنوعی: من همواره به خدمت‌رسانی به مردم پرداخته‌ام و این کار را با صداقت و بدون هیچ اجباری انجام می‌دهم.
کردهٔ من مرا بست دلیل
گفتهٔ من مرا بسست گواه
هوش مصنوعی: عمل و رفتاری که از من سر زده، نشان‌دهندهٔ حرف‌هایم است و خود گواهی بر آنچه که گفته‌ام می‌باشد.
با چنین حال و با چنین اندوه
چکنم لا اله الا الله‌؟
هوش مصنوعی: با این وضعیت و با این همه غم چه کاری از دستم برمی‌آید؟ فقط می‌توانم بگویم که هیچ معبودی جز خدا نیست.
چکنم‌؟ شکر، کایزد ذوالمن
شرف و عز من بداشت نگاه
هوش مصنوعی: چه کنم؟ شکر که خداوند بزرگ و باعظمت به من کرامت و عزت عطا کرده و همیشه بر من نظر دارد.
پایگاهم فراترست‌، ار هست
جایگاهم فروتر از اشباه
هوش مصنوعی: من از نظر موقعیت و جایگاه خود برتری دارم، حتی اگر در ظاهر پایین‌تر از دیگران باشم.
جاه دیدم که بد به چشم خرد
چاه صد بار بهتر از آن جاه
هوش مصنوعی: در نظر من، مقام و مقام‌داری که به چشم خردان ناپسند می‌آید، به اندازه‌ای بدتر است که به جای آن، صد بار زندگی در چاه را ترجیح می‌دهم.
نام من هست در زمانه بلند
چه غم ار هست بام من کوتاه
هوش مصنوعی: در این دنیا نام من مشهور و شناخته شده است، پس چه اهمیتی دارد اگر جایگاه من پایین‌تر از دیگران باشد؟
به کریمان نبرده‌ام حاجت
وز لئیمان نبوده‌ام نان‌خواه
هوش مصنوعی: من از بخشش‌ و مهربانی کریمان چیزی نخواسته‌ام و از آدم‌های پست و ناسپاس نیز درخواستی نکرده‌ام.
زان کسان نیستم که در برشان
قدر نام نکو کم است ازکاه
هوش مصنوعی: من از آن دسته افرادی نیستم که در کنارشان ارزش نام نیک کوچکتر از کاه باشد.
نه از آن مردمم که نشناسند
بجز از خلق و دلق و راندن باه
هوش مصنوعی: من جز آن دسته از مردم نیستم که تنها به ظاهر و لباس و بهبود اوضاع روزمره دل‌خوش باشند و شناخته شوند.
کاین سفیهان شوند عرضهٔ قهر
چون کند میر عقل‌، عرض سپاه
هوش مصنوعی: این افراد نادان در برابر غضب و خشم به نمایش در می‌آیند، مانند سپاهی که وقتی فرمانده‌اش (عقل) وارد میدان می‌شود، خود را نشان می‌دهد.
به تله ازکمر فتند آخر
کاز کمر در تله فتد روباه
هوش مصنوعی: در نهایت، اگر کسی بر اثر ضعف یا ناقص بودن خود در دام بیفتد، آن که او را به دام انداخته هم دچار مشکل خواهد شد.
زان گروهم که دیری از پس مرگ
نامشان زنده است در افواه
هوش مصنوعی: از گروهی هستم که حتی پس از مرگ، نامشان هنوز در سخن‌ها زنده است.
وین بشرزادگان کوچک را
هم گرسنه نماند خواهد اله
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که خداوند به خوبی حال و روز انسان‌های کوچک و نیازمند را درک می‌کند و هیچ‌کدام از آن‌ها را گرسنه و بی‌نان نخواهد گذاشت.
*‌
*‌
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به این موضوع اشاره دارد که انسان‌ها در مقابل مشکلات و چالش‌ها باید قوی و مقاوم باشند و از سختی‌ها سرسختی نشان دهند. همچنین به این نکته اشاره می‌کند که نباید در برابر ناامیدی تسلیم شد و همواره باید به جلو حرکت کرد.
بط نرگفت با بط ماده
جوجگان را بدار نیک نگاه
هوش مصنوعی: بط نر به بط ماده گفت که جوجه‌ها را با دقت و مهربانی تماشا کن.
زانکه دربا بدست و توفنده
سوده بر هرکرانه ابر، جباه
هوش مصنوعی: به این خاطر که دریا به دست آمده و در حال نوسان است، بر هر سو ابرها مانند جامه‌ای شگفت پراکنده شده‌اند.
گفت ماده که بچهٔ بط را
نیست جز ابر و بحر دایه و داه
هوش مصنوعی: ماده‌اک، که به بچه‌اش اشاره دارد، می‌گوید که برای بزرگ شدن و پرورش بچه‌اش تنها به ابر و دریا نیاز دارد. به این معنی که برای رشد و زندگی، این موجود کوچک به کمک طبیعت و منابع آبی و هوایی وابسته است.
غم طفلان مخورکه روز نخست
بچه بط کند به بحر شناه
هوش مصنوعی: نگران آینده‌ی کودکانت نباش، زیرا روز اول آنها در دریا شیرینی و لذت را تجربه خواهند کرد.
این قصیده جواب زینبی است
«‌ای خداوند آن قبای سیاه‌»
هوش مصنوعی: این شعر پاسخی است به یک داستان یا موضوع خاص که در آن به شخصی به نام زینب اشاره شده است و به نوعی با دعا و درخواست از خداوند در ارتباط است. در این متن به لباس سیاهی که به نوعی نماد غم و اندوه است، اشاره شده که نشان‌دهنده احساسات عمیق و معنوی است. به طور کلی، این شعر تلاشی برای بیان درد و اندوه و همچنین امید به کمک الهی است.