شمارهٔ ۲۲۵ - در مدح مظفرالدین شاه
ایا نسیم صبا ای برید کار آگاه
ز طوس جانب ری این زمان بپیما راه
ببر پیامی از چاکران درگه قدس
به آستان ملک شهریار کار آگاه
بهین شهنشه والاتبار ملکستان
خدایگان سلاطین مظفرالدین شاه
شه مبارکفال و مه همایونفر
خدیو چرخ برین خسرو ستاره سپاه
ز دست معدلتش پای ظلم شد در بند
ز پای تختگهش دست جور شد کوتاه
ز جود، بارش نیسان به گاه پاداشن
ز خشم، آتش سوزان به وقت پادافراه
شهنشهی که به هر صبح و شام شمس و قمر
به پیش درگه او بر زمین نهند جباه
شهی که روز به درگاه او غلام سپید
مهی که شام به خرگاه او کنیز سیاه
گرفته صیت جلالش چو مهر عالمتاب
ز حد شام و حلب تا به قندهار و هراه
سموم خشمش در هر زمین که میبِوَزَد
بدل به آتش سوزان کند به خصم، سپاه
ریاضِ مُلکش از خرمی بُوَد چو بهشت
در آن بهشت ز داد و دهش دمیده گیاه
خدایگانا ای آنکه اختر شرفت
فراز خیمهٔ خورشید برزده خرگاه
خدای عز و جل ذوالجلال و الاکرام
نیافریده به گیتی شبیهت از اشباه
صبوری آنکه چهل سال بد ثناگستر
به ظل مرحمتت جان و تن بدش به رفاه
کنون نهاد ز روی رضا سر تسلیم
به آستان رضا روح من سواه فداه
به غیر مدح تو اندوخته ندارد هیچ
همی ز مدح تو زنده است نامش در افواه
به یادگار به جا مانده است از او پسری
که بحر مدح ترا میکند به ذوق شناه
امیدش آنکه ز الطاف شه شود دلشاد
که سوی اوست امیدش ز بعد لطف اله
خدایگانا امروز بر تو ارزانی است
به فر یزدان، اقبال و دولت دلخواه
اگر به سائل، دست تو بحر و کان بخشد
هنوز نبود جود تو زین کرم آگاه
به یُمنِ دولت، از روزگار باج بگیر
ز فر شوکت، از آسمان خراج بخواه
هماره تا که بلند است، چرخ باد بلند
ز دشمن تو به چرخ بلند ناله و آه
همیشه باد ز دست، تو پای خصم به بند
هماره باد به پیش تو پشت خصم دوتاه
همیشه بادا روی محب تو چون شید
هماره بادا رنگ عدوی تو چون کاه
شمارهٔ ۲۲۴ - دماوندیه اول: ای کوه سپیدسر، درخشان شوشمارهٔ ۲۲۶ - ماجرای زمستان: دوش چون برشد آن درفش سیاه
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ایا نسیم صبا ای برید کار آگاه
ز طوس جانب ری این زمان بپیما راه
هوش مصنوعی: ای نسیم صبحگاهی، ای فرستادهی کاردان از طوس به سمت ری، لطفاً در این لحظه این راه را بپیمایید.
ببر پیامی از چاکران درگه قدس
به آستان ملک شهریار کار آگاه
هوش مصنوعی: پیام افرادی از درگاه مقدس به درگاه پادشاه دانا منتقل کن.
بهین شهنشه والاتبار ملکستان
خدایگان سلاطین مظفرالدین شاه
هوش مصنوعی: بهترین پادشاه و بزرگترین حکمران در سرزمینهای پادشاهی، ملکالسلطان مظفرالدین شاه است.
شه مبارکفال و مه همایونفر
خدیو چرخ برین خسرو ستاره سپاه
هوش مصنوعی: پادشاه خوشبخت و خوش شانسی که مثل ماه درخشان است، فرمانروای آسمان و سرور ستارهها در میدان نبرد است.
ز دست معدلتش پای ظلم شد در بند
ز پای تختگهش دست جور شد کوتاه
هوش مصنوعی: به خاطر انصاف و عدلی که داشت، پای ظلم و ستم از او دور شد و قدرت ظلم نتوانست به او برسد.
ز جود، بارش نیسان به گاه پاداشن
ز خشم، آتش سوزان به وقت پادافراه
هوش مصنوعی: از طریق بخشش، در بهار باران رحمت و پاداش نازل میشود، و از روی خشم، آتش سوزانی در زمان کیفر به وجود میآید.
شهنشهی که به هر صبح و شام شمس و قمر
به پیش درگه او بر زمین نهند جباه
هوش مصنوعی: سلطانی که هر صبح و شب، خورشید و ماه را بر درگاه او میگذارند.
شهی که روز به درگاه او غلام سپید
مهی که شام به خرگاه او کنیز سیاه
هوش مصنوعی: سلطانی که در روز، مردانش را به خدمت میپذیرد و شبها کنیزانی با پوست تیره در خدمت دارد.
گرفته صیت جلالش چو مهر عالمتاب
ز حد شام و حلب تا به قندهار و هراه
هوش مصنوعی: نام و شهرت جلال او چنان درخشان و گسترده است که مانند خورشید در آسمان، از مرزهای شام و حلب تا قندهار و هرات را در بر گرفته است.
سموم خشمش در هر زمین که میبِوَزَد
بدل به آتش سوزان کند به خصم، سپاه
هوش مصنوعی: خشم او به حدی است که هر جایی که بوزد، به دشمنانش آتش میزند و به آنها آسیب میزند.
ریاضِ مُلکش از خرمی بُوَد چو بهشت
در آن بهشت ز داد و دهش دمیده گیاه
هوش مصنوعی: سرزمین پادشاهی او به خاطر سرسبزی و زیباییاش شبیه به بهشت است و در این بهشت، برکت و نعمت به وفور وجود دارد.
خدایگانا ای آنکه اختر شرفت
فراز خیمهٔ خورشید برزده خرگاه
هوش مصنوعی: ای خداوندی که ستارهٔ شرافتت در بالای خیمهٔ خورشید درخشان است، در چادرگاه خود افراشتهای.
خدای عز و جل ذوالجلال و الاکرام
نیافریده به گیتی شبیهت از اشباه
هوش مصنوعی: خداوند پرقدر و باعظمت، در این دنیا موجودی شبیه به خودشان نیافریده است.
صبوری آنکه چهل سال بد ثناگستر
به ظل مرحمتت جان و تن بدش به رفاه
هوش مصنوعی: صبوری کسی است که چهل سال تحت سایه رحمت تو زندگی کرده و جان و تنش به راحتی سپری شده است.
کنون نهاد ز روی رضا سر تسلیم
به آستان رضا روح من سواه فداه
هوش مصنوعی: حال که با میل و رضا سر تسلیم را به درگاه رضا میگذارم، روح من غیر از او را فدای او میکنم.
به غیر مدح تو اندوخته ندارد هیچ
همی ز مدح تو زنده است نامش در افواه
هوش مصنوعی: جز ستایش تو هیچ چیز دیگری در دل نیست. تنها به برکت ستایش توست که نامش در زبانها زنده مانده است.
به یادگار به جا مانده است از او پسری
که بحر مدح ترا میکند به ذوق شناه
هوش مصنوعی: یادگاری از او باقی مانده، پسری که به زیبایی و ذوق تو را ستایش میکند.
امیدش آنکه ز الطاف شه شود دلشاد
که سوی اوست امیدش ز بعد لطف اله
هوش مصنوعی: امید او این است که با لطف و مهربانی شاه، دلش شاد و خوشحال شود، چرا که امید او از بعد الهی و رحمت خداوند است.
خدایگانا امروز بر تو ارزانی است
به فر یزدان، اقبال و دولت دلخواه
هوش مصنوعی: امروز برای تو، ای خدای بزرگ، خوشبختی و سعادت برکتیافتهای است که از جانب خداوند و قدرت او به تو ارزانی شده است.
اگر به سائل، دست تو بحر و کان بخشد
هنوز نبود جود تو زین کرم آگاه
هوش مصنوعی: اگر به کسی که نیازمند است، کمک کنی و تمام ثروت و امکاناتت را به او بدهی، باز هم دست generosity و بخشش تو به اندازهی پایداری و بزرگی نیست که از آن آگاه باشی.
به یُمنِ دولت، از روزگار باج بگیر
ز فر شوکت، از آسمان خراج بخواه
هوش مصنوعی: با استفاده از قدرت و سعادت خود، از روزگار بهرهبرداری کن و از شکوه و عظمت خود، از آسمان طلب کن.
هماره تا که بلند است، چرخ باد بلند
ز دشمن تو به چرخ بلند ناله و آه
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که دنیا یا سرنوشت به شدت تغییر میکند، غم و اندوه تو نیز از سوی دشمنان تو به آسمان بلند میرسد.
همیشه باد ز دست، تو پای خصم به بند
هماره باد به پیش تو پشت خصم دوتاه
هوش مصنوعی: همیشه بادی که از دست میکشم، تو را به جلو میبرد و دشمن را به عقب میزند.
همیشه بادا روی محب تو چون شید
هماره بادا رنگ عدوی تو چون کاه
هوش مصنوعی: همواره باید چهره محبوب تو مانند شمع درخشان باشد و همیشه رنگ دشمنی تو مانند کاه بیارزش باشد.
حاشیه ها
1402/10/23 10:12
کژدم
مظفرالدینشاه پس از پذیرش مشروطیت در دل ملیگرایان و مشروطهخواهان جای گرفت و نویسندگان و شاعران به ستایش او برخاستند. بهار نیز این قصیده را در سال ۱۲۸۲ پس از درگذشت پدرش به شاه سرود.
بهار در یادداشتهای خود درباره این قصیده چنین نوشته است: «این قصیده در سن هجدهسالگی بلافاصله پس از فوت مرحوم صبوری ملکالشعرا پدرم گفته شد و به تهران ارسال گشت و مرحوم مظفرالدینشاه یکصد تومان صله و فرمان ملکالشعرایی آستانهٔ قدس رضوی را برایم فرستاد.»