گنجور

شمارهٔ ۲۲۲ - جغد جنگ

فغان ز جغد جنگ و مرغوای او
که تا ابد بریده باد نای او
بریده باد نای او و تا ابد
گسسته و شکسته پر و پای او
ز من بریده یار آشنای من
کزو بریده باد آشنای او
چه باشد از بلای جنگ صعب‌تر
که کس امان نیابد از بلای او
شراب او ز خون مرد رنجبر
وز استخوان کارگر غذای او
همی‌زند صلای مرگ نیست کس
که جان برد ز صدمت صلای او
همی‌دهد ندای خوف و می‌رسد
به هر دلی مهابت ندای او
همی تند چو دیوپای در جهان
به هر طرف کشیده تارهای او
چو خیل مور، گرد پاره شکر
فتد به جان آدمی عنای او
به هر زمین که باد جنگ بر وزد
به حلق‌هاگره شود هوای او
در آن زمان که نای حرب دردمد
زمانه بی‌نوا شود ز نای او
به گوش‌ها خروش تندر اوفتد
ز بانگ توپ و غرش و هرای او
جهان شود چو آسیا و دم به دم
به خون تازه گردد آسیای او
رونده تانک‌، همچو کوه آتشین
هزار گوش کر کند صدای او
همی خزد چو اژدها و درچکد
به هر دلی شرنگ جانگزای او
چو پر بگسترد عقاب آهنین
شکار اوست شهر و روستای او
هزار بیضه هر دمی فرو هلد
اجل دوان چو جوجه از قفای او
کلنگ سان دژ پرنده بنگری
به هندسی صفوف خوشنمای او
چو پاره پاره ابرکافکند همی
تگرگ مرگ، ابر مرگزای او
به هرکرانه دستگاهی آتشین
جحیمی آفریده در فضای او
ز دود و آتش و حریق و زلزله
ز اشک وآه و بانگ های های او
به رزمگه «‌خدای جنگ» بگذرد
چو چشم شیر، لعلگون قبای او
امل‌، جهان ز قعقع سلاح وی
اجل‌، دوان به سایهٔ لوای او
نهان بگرد، مغفر و کلاه وی
به خون کشیده موزه و ردای او
به هر زمین که بگذرد بگسترد
نهیب مرگ و درد، ویل و وای او
دو چشم‌ و گوش‌ دهرْ کور و کر شود
چو برشود نفیر کرنای او
جهانخوران گنجبر به جنگ بر
مسلطند و رنج و ابتلای او
بقای غول جنگ هست درد ما
فنای جنگبارگان دوای او
زغول جنگ وجنگبارگی بتر
سرشت جنگباره و بقای او
الا حذر ز جنگ و جنگبارگی
که آهریمن است مقتدای او
نبینی آنکه ساختند از اتم
تمامتر سلیحی اذکیای او؟
نهیبش ار به کوه خاره بگذرد
شود دوپاره کوه از التقای او
تف سموم او به دشت و در کند
ز جانور تفیده تا گیای او
شود چو شهر لوط‌، شهره بقعتی
کز این سلاح داده شد جزای او
نماند ایچ جانور به جای بر
نه کاخ و کوخ و مردم و سرای او
به ‌ژاپن ‌اندرون ‌یکی دو بمب از آن
فتاد و گشت باژگون بنای او
تو گفتی آنکه دوزخ اندرو دهان
گشاد و دم برون زد اژدهای او
سپس به‌دم فروکشید سر بسر
ز خلق و وحش و طیر و چارپای او
شد آدمی بسان مرغ بابزن
فرسپ خانه گشت گردنای او
بود یقین که زی خراب ره برد
کسی که شد غراب رهنمای او
به خاک مشرق از چه رو زنند ره
جهانخوران غرب و اولیای او
گرفتم آنکه دیگ شد گشاده‌سر
کجاست شرم گربه و حیای او
کسی که در دلش به جز هوای زر
نیافریده بویه‌ای خدای او
رفاه و ایمنی طمع مدار هان
ز کشوری که گشت مبتلای او
به خویشتن هوان و خواری افکند
کسی که در دل افکند هوای او
نهند منت نداده بر سرت
وگر دهند چیست ماجرای او
بنان ارزنت بساز و کن حذر
ز گندم و جو و مس و طلای او
بسان کَه که سوی کَهرُبا رود
رود زر تو سوی کیمیای او
نه دوستیش خواهم و نه دشمنی
نه ترسم از غرور و کبریای او
همه فریب و حیلتست و رهزنی
مخور فریب جاه و اعتلای او
غنای اوست اشک چشم رنجبر
مبین به چشم ساده در غنای او
عطاش را نخواهم و لقاش را
که شوم‌تر لقایش از عطای او
لقای او پلید چون عطای وی
عطای وی کریه چون لقای او
*‌
*‌
کجاست روزگار صلح و ایمنی
شکفته مرز و باغ دلگشای او
کجاست عهد راستی و مردمی
فروغ عشق و تابش ضیای او
کجاست دور یاری و برابری
حیات جاودانی و صفای او
فنای‌ جنگ خواهم از خدا که شد
بقای خلق بسته در فنای او
زهی کبوتر سپید آشتی
که دل برد سرود جانفزای او
رسید وقت آنکه جغد جنگ را
جدا کنند سر به پیش پای او
*‌
*‌
بهار طبع من شگفته شد، چو من
مدیح صلح گفتم و ثنای او
برین چکامه آفرین کند کسی
که پارسی شناسد و بهای او
بدین قصیده برگذشت شعر من
ز بن درید و از اماصحای او
شد اقتدا به اوستاد دامغان
«‌فغان از این غراب بین و وای او»

اطلاعات

وزن: مفاعلن مفاعلن مفاعلن
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فغان ز جغد جنگ و مرغوای او
که تا ابد بریده باد نای او
هوش مصنوعی: ای کاش فریاد و نالهٔ جغد جنگ و صدای آن، تا همیشه و forever خاموش بماند.
بریده باد نای او و تا ابد
گسسته و شکسته پر و پای او
هوش مصنوعی: نای او قطع شده و هیچگاه ترمیم نمی‌شود و پر و پای او همیشه آسیب‌دیده و نابود است.
ز من بریده یار آشنای من
کزو بریده باد آشنای او
هوش مصنوعی: دوست من که از من فاصله گرفته، اکنون دیگر با کسی که از او جدا شده نیز پیوندی ندارد.
چه باشد از بلای جنگ صعب‌تر
که کس امان نیابد از بلای او
هوش مصنوعی: هیچ بلا و مصیبت دیگری دشوارتر از بلا و سختی جنگ وجود ندارد، چرا که هیچ‌کس نمی‌تواند از آن نجات یابد.
شراب او ز خون مرد رنجبر
وز استخوان کارگر غذای او
هوش مصنوعی: شراب او از خون مردی زحمت‌کش و از استخوان کارگران غذایش تهیه شده است.
همی‌زند صلای مرگ نیست کس
که جان برد ز صدمت صلای او
هوش مصنوعی: شاید کسی صدای مرگ را بشنود، اما هیچ‌کس نیست که از درد تو جان بگیرد و نفس او را بشنود.
همی‌دهد ندای خوف و می‌رسد
به هر دلی مهابت ندای او
هوش مصنوعی: ندای ترس به آوای واضحی پیچیده است و این صدا به هر دلی نفوذ می‌کند و آن را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
همی تند چو دیوپای در جهان
به هر طرف کشیده تارهای او
هوش مصنوعی: او همچون دیوی تندرو در جهان، تارهای افکار و تاثیراتش را به هر سو گسترش می‌دهد.
چو خیل مور، گرد پاره شکر
فتد به جان آدمی عنای او
هوش مصنوعی: وقتی گروهی از مورها به دور تکه‌ای شکر جمع می‌شوند، نشان‌دهنده‌ی محبت و لطفی است که به جان انسان می‌افزاید.
به هر زمین که باد جنگ بر وزد
به حلق‌هاگره شود هوای او
هوش مصنوعی: هر جا که طوفان جنگی بر افراز، بر روی زمین، به سختی و به شدت هوای آن سرزمین دگرگون می‌شود.
در آن زمان که نای حرب دردمد
زمانه بی‌نوا شود ز نای او
هوش مصنوعی: در آن هنگام که صدای جنگ به گوش نمی‌رسد و زندگی بی‌صدا و بی‌حس می‌شود، صدای او در دل زمانه طنین‌انداز می‌شود.
به گوش‌ها خروش تندر اوفتد
ز بانگ توپ و غرش و هرای او
هوش مصنوعی: صدای تندر و رعد به گوش‌ها می‌رسد از نوا و صداهای توپ و غرش و هیاهوی او.
جهان شود چو آسیا و دم به دم
به خون تازه گردد آسیای او
هوش مصنوعی: جهان به مانند آسیاب می‌شود و هر لحظه با خون تازه پر می‌شود.
رونده تانک‌، همچو کوه آتشین
هزار گوش کر کند صدای او
هوش مصنوعی: حرکت تانک مانند کوهی از آتش است که صدای مهیبش گوش‌ها را کر می‌کند.
همی خزد چو اژدها و درچکد
به هر دلی شرنگ جانگزای او
هوش مصنوعی: او مانند اژدهایی حرکت می‌کند و زهر خود را در دل‌های مردم می‌ریزد.
چو پر بگسترد عقاب آهنین
شکار اوست شهر و روستای او
هوش مصنوعی: وقتی که عقاب بزرگ و قوی بال‌هایش را باز می‌کند، نشانه‌ای است از اینکه او به شکار می‌رود و شکار او تمام مناطق و روستاها را در بر می‌گیرد.
هزار بیضه هر دمی فرو هلد
اجل دوان چو جوجه از قفای او
هوش مصنوعی: هر لحظه هزاران فرصتی که به دست می‌آوریم، به سرعت از ما دور می‌شوند، مانند جوجه‌ای که به دنبال مرغ از لانه می‌دود.
کلنگ سان دژ پرنده بنگری
به هندسی صفوف خوشنمای او
هوش مصنوعی: اگر به شکل منظم و زیبا صفوف پرندگان در دژ را نگاه کنی، مانند کلنگ سان، تو را مجذوب خواهد کرد.
چو پاره پاره ابرکافکند همی
تگرگ مرگ، ابر مرگزای او
هوش مصنوعی: وقتی که ابرهای تیره و پاره‌پاره به آسمان گسترده می‌شود، باران تگرگ می‌بارد و این تگرگ نشانی از مرگ است؛ ای ابر، تو هم مرگ را به همراه داری.
به هرکرانه دستگاهی آتشین
جحیمی آفریده در فضای او
هوش مصنوعی: در هر سو، موجودی سوزان و جهنمی ایجاد شده که در دل فضا جا گرفته است.
ز دود و آتش و حریق و زلزله
ز اشک وآه و بانگ های های او
هوش مصنوعی: بیت به توصیف و بیان احساسات شدید و درد ناشی از حوادث طبیعی و مصیبت‌ها می‌پردازد. در این جمله، دودی که از آتش برمی‌خیزد و صدای زلزله و همچنین اشک‌ها و ناله‌های ناشی از این وقایع، همه نشان‌دهندهٔ شدت و عمق اندوه و پریشانی هستند. این اشکال مختلف آسیب و رنج انسانی به تصویر کشیده می‌شود و نشان‌دهندهٔ اثرات و تبعات جبران‌ناپذیر این بلایا بر زندگی افراد است.
به رزمگه «‌خدای جنگ» بگذرد
چو چشم شیر، لعلگون قبای او
هوش مصنوعی: چشم‌های شیر مانند، با رنگ سرخ، از کنار میدان جنگ «خدای جنگ» می‌گذرد.
امل‌، جهان ز قعقع سلاح وی
اجل‌، دوان به سایهٔ لوای او
هوش مصنوعی: امید، دنیای حاکم بر سلاح اوست و مرگ در حال دویدن به زیر سایهٔ پرچم اوست.
نهان بگرد، مغفر و کلاه وی
به خون کشیده موزه و ردای او
هوش مصنوعی: به آرامی و با دقت بگرد، زیرا کلاه و زره او به خون آغشته شده و لباسش نیز آلوده است.
به هر زمین که بگذرد بگسترد
نهیب مرگ و درد، ویل و وای او
هوش مصنوعی: در هر جایی که مرگ و درد حضور پیدا کند، غم و اندوه در آنجا گسترش می‌یابد و انسان را دچار مصیبت می‌کند.
دو چشم‌ و گوش‌ دهرْ کور و کر شود
چو برشود نفیر کرنای او
هوش مصنوعی: دو چشم و گوش این دنیا نابینا و ناشنوا می‌شوند وقتی صدای آن کرنا (شیپور) به گوش برسد.
جهانخوران گنجبر به جنگ بر
مسلطند و رنج و ابتلای او
هوش مصنوعی: دنیاپرستان بر گنج‌های بسیار به تسلط رسیده‌اند و در عین حال، با رنج و مشکلاتی دست و پنجه نرم می‌کنند.
بقای غول جنگ هست درد ما
فنای جنگبارگان دوای او
هوش مصنوعی: وجود غول جنگ، مشکل ماست؛ از بین رفتن جنگجویان، درمان این مشکل است.
زغول جنگ وجنگبارگی بتر
سرشت جنگباره و بقای او
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر کسی از ابتدا در محیطی پر از جنگ و مشکلات بزرگ شده باشد، به طور طبیعی درونش به سمت درگیری و جنگجویی تمایل بیشتری پیدا می‌کند و این ویژگی‌ها به نوعی سرنوشت او می‌شود.
الا حذر ز جنگ و جنگبارگی
که آهریمن است مقتدای او
هوش مصنوعی: به خودت هشدار بده از جنگ و درگیری، زیرا که اهریمن پیشوای اوست.
نبینی آنکه ساختند از اتم
تمامتر سلیحی اذکیای او؟
هوش مصنوعی: آیا نمی‌بینی که از ذرات ریزترین و کوچک‌تر از اتم، سلاحی بسیار تند و قوی ساخته‌اند؟
نهیبش ار به کوه خاره بگذرد
شود دوپاره کوه از التقای او
هوش مصنوعی: اگر فریاد او به کوه برخورد کند، کوه به دو نیم می‌شود از برخورد او.
تف سموم او به دشت و در کند
ز جانور تفیده تا گیای او
هوش مصنوعی: بخارهای سوزان او به دشت و صحرا می‌وزد و جانوران را از آن آسیب می‌بیند تا گیاهان نیز تحت تأثیر قرار بگیرند.
شود چو شهر لوط‌، شهره بقعتی
کز این سلاح داده شد جزای او
هوش مصنوعی: وقتی که سرزمین تو به عذاب دچار شود، مانند سرزمین لوط می‌شود و سزا و مکافات این سلاح (جنگ و درگیری) تنها به تو می‌رسد.
نماند ایچ جانور به جای بر
نه کاخ و کوخ و مردم و سرای او
هوش مصنوعی: دیگر هیچ موجودی بر جای نمی‌ماند، نه کاخی باقی می‌ماند و نه کلبه‌ای، و نه مردمی و نه خانه‌ای از او.
به ‌ژاپن ‌اندرون ‌یکی دو بمب از آن
فتاد و گشت باژگون بنای او
هوش مصنوعی: در ژاپن، دو بمب انتحاری افتاد و باعث ویرانی و خرابی شدید این کشور شد.
تو گفتی آنکه دوزخ اندرو دهان
گشاد و دم برون زد اژدهای او
هوش مصنوعی: تو گفتی که آن کس که در دوزخ است، دهانش باز است و اژدها از او بیرون آمده.
سپس به‌دم فروکشید سر بسر
ز خلق و وحش و طیر و چارپای او
هوش مصنوعی: سپس دمی آرام گرفت و همه‌ی جانوران، پرندگان و چهارپایان دور و بر او ساکت شدند.
شد آدمی بسان مرغ بابزن
فرسپ خانه گشت گردنای او
هوش مصنوعی: انسان به مانند پرنده‌ای شده است که در قفس می‌ماند و این وضعیت او را به خانه‌نشینی و بندگی می‌کشاند.
بود یقین که زی خراب ره برد
کسی که شد غراب رهنمای او
هوش مصنوعی: کسی که در راه خرابی قدم گذاشته، واضح است که به سمت نابودی می‌رود و سرنوشتش به دست یک راهنمای نادان خواهد بود.
به خاک مشرق از چه رو زنند ره
جهانخوران غرب و اولیای او
هوش مصنوعی: چرا جهان‌خواران و رهبران آنها به سوی شرق می‌روند؟
گرفتم آنکه دیگ شد گشاده‌سر
کجاست شرم گربه و حیای او
هوش مصنوعی: من به دنبال کسی هستم که در زمان خودش از بی‌پروا بودن و بی‌شرمی اجتناب کند، مانند گربه‌ای که با وجود توانایی‌اش برای شکار، همیشه ملاحظه‌کار و با حیا است.
کسی که در دلش به جز هوای زر
نیافریده بویه‌ای خدای او
هوش مصنوعی: کسی که فقط به فکر ثروت و پول است، خدای او همان زر و زیور است.
رفاه و ایمنی طمع مدار هان
ز کشوری که گشت مبتلای او
هوش مصنوعی: به راحتی و امنیت طمع نکن، ای بنده، از کشوری که گرفتار مشکلات است.
به خویشتن هوان و خواری افکند
کسی که در دل افکند هوای او
هوش مصنوعی: کسی که در دلش آرزوی دیگری را دارد و به آن فکر می‌کند، خود را به ذلت و پستی می‌اندازد.
نهند منت نداده بر سرت
وگر دهند چیست ماجرای او
هوش مصنوعی: اگر بر سرت منت نگذارند و چیزی به تو ندهند، پس دلیل این موضوع چیست؟
بنان ارزنت بساز و کن حذر
ز گندم و جو و مس و طلای او
هوش مصنوعی: دست خود را با هنر و زیبایی بیارای و از چیزهایی مانند گندم، جو، مس و طلا که ممکن است به ضررت تمام شوند، دوری کن.
بسان کَه که سوی کَهرُبا رود
رود زر تو سوی کیمیای او
هوش مصنوعی: مانند اینکه کلید برای رسیدن به طلا به سوی کهربا می‌رود، تو نیز باید به سمت او که همان کیمیا است، بروی.
نه دوستیش خواهم و نه دشمنی
نه ترسم از غرور و کبریای او
هوش مصنوعی: من نه به دوستی او نیاز دارم و نه به دشمنی‌اش، و از بزرگی و خودبزرگ‌بینی‌اش هم نمی‌ترسم.
همه فریب و حیلتست و رهزنی
مخور فریب جاه و اعتلای او
هوش مصنوعی: فریب و نیرنگ همه جا وجود دارد، پس از فریب جذابیت و پیشرفت او دوری کن.
غنای اوست اشک چشم رنجبر
مبین به چشم ساده در غنای او
هوش مصنوعی: اشک‌های چشم کسی که دچار رنج و سختی است، نشان‌دهنده‌ی غنای درونی و ارزش‌های عمیق اوست. با این حال، کسی که ساده‌دل است نمی‌تواند این غنا را مشاهده کند.
عطاش را نخواهم و لقاش را
که شوم‌تر لقایش از عطای او
هوش مصنوعی: من عطای او را نمی‌خواهم و دیدار او را، چون دیدار او از عطایش زیباتر است.
لقای او پلید چون عطای وی
عطای وی کریه چون لقای او
هوش مصنوعی: دیدار او ناپاک است، همان‌طور که بخشش او زشت و ناپسند است.
*‌
*‌
هوش مصنوعی: این یک لحظه جذاب و خاص است که در آن احساسات و تصورات قوی به تصویر کشیده می‌شوند. این لحظه به مانند یک تصویر زنده، دنیای درونی انسان را به نمایش گذاشته و نشان‌دهندهٔ ارتباط عمیق بین فرد و محیط اطرافش است.
کجاست روزگار صلح و ایمنی
شکفته مرز و باغ دلگشای او
هوش مصنوعی: کجا هستند زمان‌های آرامش و امنیت که در آن، مرزها و باغ‌های زیبا شکوفا باشند و دل‌ها شاداب شوند؟
کجاست عهد راستی و مردمی
فروغ عشق و تابش ضیای او
هوش مصنوعی: کجا رفته عهد صداقت و مردانگی؟ کجاست نور عشق و تابش روشنایی او؟
کجاست دور یاری و برابری
حیات جاودانی و صفای او
هوش مصنوعی: کجا رفته‌اند دوستان و برابری؟ کجا است زندگی ابدی و پاکی او؟
فنای‌ جنگ خواهم از خدا که شد
بقای خلق بسته در فنای او
هوش مصنوعی: من از خدا خواهان نابودی جنگ هستم، چرا که وجود مخلوقات بستگی به فنا و زوال او دارد.
زهی کبوتر سپید آشتی
که دل برد سرود جانفزای او
هوش مصنوعی: کبوتری سفید رنگ در آشتی و صلح به پرواز درآمده است و با صدای دلنشینش دل‌ها را می‌رباید.
رسید وقت آنکه جغد جنگ را
جدا کنند سر به پیش پای او
هوش مصنوعی: زمان آن فرارسیده است که جغد، نماد تاریکی و جنگ، سر خود را به خاک مقابل او بسپارد و از آسیب و دلهره رهایی یابد.
*‌
*‌
هوش مصنوعی: شما به طور مداوم و با دقت به یادگیری و به روزرسانی اطلاعات خود ادامه می‌دهید و همیشه آماده‌اید تا به چالش‌ها پاسخ دهید.
بهار طبع من شگفته شد، چو من
مدیح صلح گفتم و ثنای او
هوش مصنوعی: بهار روحم شکوفا شد، وقتی که درباره صلح صحبت کردم و از آن تعریف کردم.
برین چکامه آفرین کند کسی
که پارسی شناسد و بهای او
هوش مصنوعی: کسی که به زبان فارسی آشنا باشد و ارزش آن را بداند، بر این شعر ستایش خواهد کرد.
بدین قصیده برگذشت شعر من
ز بن درید و از اماصحای او
هوش مصنوعی: شعر من با این قصیده به یک سطح جدیدی رسیده است و از همه محدودیت‌ها و موانع گذشته‌اش عبور کرده است.
شد اقتدا به اوستاد دامغان
«‌فغان از این غراب بین و وای او»
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصی اشاره می‌شود که به استاد خود در دامغان اقتدا کرده و از وضعیت فعلی ابراز نگرانی و افسوس می‌کند. او به نوعی به رنج و مشکلاتی که ممکن است بر او و دیگران تحمیل شده، اشاره می‌کند.

حاشیه ها

1388/06/22 20:09
حسین ملحی شجاع

هزاران دورود به روح بلند ملک شعرای بهار
به نظر این کمتری بایستی این شعر در دانشگاه ها تدریس شود

1389/08/20 09:11
منصور محمدزاده

بیت زیر دو بار تکرار شده:
کجاست عهد راستی و مردمی؟
فروغ عشق و تابش ضیای او

1391/02/25 11:04
۵۳

این شعر تقلیدی است از شعر منوچهری با این مطلع:
فغان از این غراب بین و وای او
که در نوا فکندمان نوای او

1393/09/16 17:12
هما

و این شعر منوچهری باز برگرفته از شاعر عرب عتاب بن ورقاء شیبانی است

1393/12/18 11:03

نمیتوان گفت شعر بهار تقلیدی شعر منوچهری است. این شعر به اصطلاح ادبی استقبال است که در همان وزن و قافیه سروده می‌شود و عیب که نیست هنر هم هست.(بهار خودش هم در بیت آخر به آن اشاره کرده است)
حافظ هم در این کار یدطولایی دارد و از غزلهای بسیاری از پیشینیان خود به خصوص سعدی استقبال کرده است و کارش به قدری استادانه بوده که شعرهای قبلی فراموش شده اما شعر حافظ بخاطر ارزش هنری بیشتر جاودانه گردیده است.

1396/07/03 10:10
ســراج

بله همینطور که جناب محمدزاده هم گفتند بیت زیر در این قصیده دو بار تکرار شده است
کجاست عهد راستی و مردمی؟
فروغ عشق و تابش ضیای او

1398/12/11 11:03
سینا

بسیار جای تحسین دارد

1399/01/08 18:04
امید

وزن شعر مفاعلن مفاعلن مفاعلن است نه مفاعیلن مفاعیلن فعولن

1403/11/05 18:02
برمک

در این چکامه این رج ها پارسی بیخته است


فغان ز جغد جنگ و مرغوای او

که تا ابد بریده باد نای او

بریده باد نای او و تا ابد

گسسته و شکسته پر و پای او

ز من بریده یار آشنای من

کزو بریده باد آشنای او

به گوش‌ها خروش تندر اوفتد

ز بانگ توپ و غرش و هرای او

جهان شود چو آسیا و دم به دم

به خون تازه گردد آسیای او

همی خزد چو اژدها و درچکد

به هر دلی شرنگ جانگزای او

چو پاره پاره ابرکافکند همی

تگرگ مرگ، ابر مرگزای او

نماند ایچ جانور به جای بر

نه کاخ و کوخ و مردم و سرای او

تو گفتی آنکه دوزخ اندرو دهان

گشاد و دم برون زد اژدهای او
-

زهی کبوتر سپید آشتی

که دل برد سرود جانفزای او

برین چکامه آفرین کند کسی

که پارسی شناسد و بهای او

برخی واژگان

مرغوا ، مرغوا  از واژه مرغ/مرو همان  شاخه بزرگ  جانوران است که بیشینه انان پرنده اند

 ابد / اپد  ا+پد ، پد/پاد/ پای/پی  سر و پای  دو سوی چیزهاست  و اندامی است در جانوران که تن بر آن استوار است  پیشوند ا در پهلوی به چم نا است  اپد بی پایانی است و اسر بی سری و این دو واژ در پهلوی بسیار امده

۳-  توپ  ، توفان و توفند و توپیدن و تفگ/تفنگ و تف و دف و لاف(موج و سیل)  از ان امده  همچنان توپ واژی قبطی بچم گوی است