گنجور

شمارهٔ ۱۹۴ - سردسیر درکه

چون اوج گرفت مهر از سرطان
بگشاد تموز چون شیر دهان
شد خشک به‌ دشت‌ آن‌ سبزهٔ خرد
شد پست به کوه آن برف کلان
شد توت سپید و انگور رسید
وان توت سیاه آمد به دکان
شد گرم هوا شد تفته زمین
زبن بیش به شهر ماندن نتوان
امسال مراست رای درکه
کانجا ز فضول خالی است مکان
با چند رفیق همراز و شفیق
هم نادره‌سنج هم قاعده‌دان
طی شد مه تیر شد نامیه پیر
لیکن درکه است سرسبز و جوان
جایی است نزه باغی است فره
کوهی است بلند آبی است روان
زین خطه بهار بیرون نرود
چه فصل تموز چه فصل خزان
گویی که همی این ناحیه را
بگزیده بهار از جمله جهان
من هم نروم زینجا که نرفت
ادربس نبی از باغ جنان
از لطف هواش گویی که کسی
پاشیده به خاک آب حیوان
سبز است هنوز خوشه به قصیل
وز گندم شهر ما ساخته نان
هم توت سیاه هم توت سپید
پیداست هنوز بر تود بنان
آن توت سپید بر شاخ درخت
چون خیل نجوم برکاهکشان
وان توت سیاه در پیش نظر
چون غالیه‌ها در غالیه‌دان
انبوه درخت هنگام نسیم
چون نیزه‌وران هنگام طعان
باغ از برباغ بر رفته چنانک
از زمردسبز، کان از برکان
دیدم شب دوش کافروخته شمع
می‌سوخت ولی خشکش مژگان
گفتم ز چه رو حیران شده‌ای
رقصی بنمای اشکی بفشان
گفتا که چنان مستم ز هوا
کم بی‌خبر است قالب ز روان
زبنجا بسوی سرچشمهٔ رود
صعب ‌است ‌مسیر،‌ هول‌است مکان
از ریزش کوه غلطیده به زیر
احجار عظیم همچون هرمان
جوزات فتد در زیر قدم
چون برگذری از دوکمران
آن‌هفت غدیر چون هفت صدف
بسد به کنار گوهر به میان
کارا ز فراز ریزد به نشیب
آرام و خموش لرزان و نوان
چون پش سییدکش شانه زنند
از زبر زنخ تا پیش دو ران
بنگرکه چسان ببرید و شکافت
کارای حقیر خارای کلان
زبن تنگ‌دره چون برگذری
زی تنگ بند راهی است نهان
با دید شود اندر سر راه
کانی چو شبه بی‌حد کران
خطی سیه از دو سوی دره
پیوسته بهم همچون دوکمان
این کشور ماست کان زر و نیست
مردی که کشد این نقد ز کان
*
*‌
آن غرش آب کز سنگ سیاه
ریزد به نشیب جوشان و دمان
گوبی که مگر هم‌نعره شدند
در بیشه‌‌‌‌‌ٔ ‌تنگ شیران ژیان
یا از برکوه غلطند به زبر
با غرش رعد صد سنگ گران
در هر قدس تا منبع رود
صد چشمهٔ عذب دارد جریان
زنجیر قلل پیوسته به هم
والبرز عظیم پیدا ز کران
پیچیده بر او چون شارهٔ سبز
انبوه درخت از دیر زمان
البرز شدست گوبی علوی
کز شارهٔ سبز بربسته میان
آن پارهٔ برف بر تیغهٔ کوه
چون سیم سپید بر جزع یمان
*
*
برگشتم از آن کافتاد مرا
از رفعت جای در سر دوران
ناگه بدمید ماه از برکوه
کاهیده ز نور یک نیمهٔ آن
چونان که به رقص پوشیده شود
یک نیمه ز زلف رخسار بتان
بی‌رود و سرود بی‌جام شراب
منزلگه ماست چون کورستان
یارب بفرست یارب بفرست
مولی برسان مولی برسان
زان شیشهٔ می زان تیشهٔ غم
زان بیشه‌ٔ حال زان ریشهٔ جان
ای چرخ مرا بی‌باده مخواه
وای دوست مرا بی‌بوسه ممان
نی‌نی نه رواست‌می بهر چراست
می بیخ هواست می اصل هوان
می خانه کن‌است‌دانش‌فکن‌است
آسیب تن است وآزار روان
خنیاگر ماست این بلبل مست
نوشین می ماست این آب روان
از جلوهٔ کوه شو مست که هست
هر منظره‌اش فردوس‌نشان
بنگرکه چسان شد مست هزار
بی‌نشاهٔ می بی کیف دخان
گر از ره طبع سرمست شوی
ز آسیب خمار نفتی به زیان
این پند من است هرچند بود
مشکل به عمل آسان به زبان
گر ز امر منش سر بر نزدی
مردم نشدی مقهور غمان
غم چیره به‌خلق زان شد که نمود
بهمان ز سفه تقلید فلان
اقلیم و هوا پوشاک و غذا
اصلی‌ست درست درسی‌ست روان‌
بیمار شوی گر از ره جهل
در جده خوری قوت همدان
وآن را که به طبع رد کرد منش
گر قصد کنی بد بینی از آن
پر فتنه مشو بر صنع بشر
کاین گفت چنین و آن کرد چنان
کز صنع بشر بازست و دراز
بر فرق زمین دست حدثان
دردا که بشر شد سخرهٔ نفس
وز علم نهاد دامی به جهان
ازطبع و منش برگشت و فتاد
از راه یقین در بند کمان
شد علم فزون لیکن بنکاست
نز بخل بخیل نز جبن جبان
جنگی که پریر گیتی بگرفت
ناداده کسی در دهر نشان
نه برده چنو این پشت زمین
نه دیده چنو این چرخ کیان
آن خون که بریخت این نیمهٔ قرن
هرگز بنریخت در چند قران
ایراک ز علم ثروت طلبند
نه لذت روح نه رامش جان

اطلاعات

وزن: مستفعلتن مستفعلتن
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون اوج گرفت مهر از سرطان
بگشاد تموز چون شیر دهان
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید از برج سرطان بالا می‌رود، ماه تیر به طور کامل و پرشور آغاز می‌شود، مانند شیری که دهانش را باز می‌کند.
شد خشک به‌ دشت‌ آن‌ سبزهٔ خرد
شد پست به کوه آن برف کلان
هوش مصنوعی: در دشت، سبزه‌های کوچک خشک شده‌اند و برف‌های زیادی که بر روی کوه‌ها نشسته بودند، اکنون در حال کاهش هستند.
شد توت سپید و انگور رسید
وان توت سیاه آمد به دکان
هوش مصنوعی: توت سفید به بار آمده و انگور هم رسیده است، در حالی که توت سیاه هم به مغازه آمده است.
شد گرم هوا شد تفته زمین
زبن بیش به شهر ماندن نتوان
هوش مصنوعی: هوا گرم شد و زمین داغ گشت، در این شرایط دیگر نمی‌توان در شهر ماند.
امسال مراست رای درکه
کانجا ز فضول خالی است مکان
هوش مصنوعی: امسال، تصمیم من این است که به درکه بروم، زیرا اینجا محلی است که از حوادث بی‌خود و مزاحمت‌ها خالی است.
با چند رفیق همراز و شفیق
هم نادره‌سنج هم قاعده‌دان
هوش مصنوعی: من چند دوست نزدیک و همراز دارم که همگی با انصاف و دانش هستند.
طی شد مه تیر شد نامیه پیر
لیکن درکه است سرسبز و جوان
هوش مصنوعی: زمان به سرعت سپری می‌شود و بچه‌ها به بزرگسالی می‌رسند، اما در دل جوانی و شادابی وجود دارد که همیشه تازه و سرسبز می‌ماند.
جایی است نزه باغی است فره
کوهی است بلند آبی است روان
هوش مصنوعی: محلی وجود دارد که باغی زیبا، کوه‌هایی بلند و آب‌های روان در آن به چشم می‌خورند.
زین خطه بهار بیرون نرود
چه فصل تموز چه فصل خزان
هوش مصنوعی: از این دیار بهار هرگز بیرون نمی‌رود، چه در تابستان چه در پاییز.
گویی که همی این ناحیه را
بگزیده بهار از جمله جهان
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که بهار این منطقه را از میان تمام عالم انتخاب کرده است.
من هم نروم زینجا که نرفت
ادربس نبی از باغ جنان
هوش مصنوعی: من نیز از این مکان خارج نمی‌شوم، چون پیامبر ادریس هم از باغ بهشت خارج نشد.
از لطف هواش گویی که کسی
پاشیده به خاک آب حیوان
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که زیبایی و لطافت او مانند این است که کسی آب حیات را بر زمین پاشیده باشد، به طوری که زندگی و نشاط را در فضا پخش کرده است.
سبز است هنوز خوشه به قصیل
وز گندم شهر ما ساخته نان
هوش مصنوعی: خوشه‌های گندم در خوشه‌زاری هنوز سبز هستند و از گندم‌های شهر ما نان تهیه می‌شود.
هم توت سیاه هم توت سپید
پیداست هنوز بر تود بنان
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که هر دو نوع توت، سیاه و سفید، هنوز بر روی دست تو نمایان است.
آن توت سپید بر شاخ درخت
چون خیل نجوم برکاهکشان
هوش مصنوعی: آن توت سفید که بر شاخه درخت نشسته، مانند انبوه ستارگان در آسمان شب است.
وان توت سیاه در پیش نظر
چون غالیه‌ها در غالیه‌دان
هوش مصنوعی: توت سیاهی که در جلوی چشم می‌افتد، مانند گلابی است که در ظرفی زیبا و زینتی قرار دارد.
انبوه درخت هنگام نسیم
چون نیزه‌وران هنگام طعان
هوش مصنوعی: درختان انبوه در زمان وزش نسیم به شکلی حرکت می‌کنند که گویی جنگجویانی در حال آماده شدن برای حمله هستند.
باغ از برباغ بر رفته چنانک
از زمردسبز، کان از برکان
هوش مصنوعی: باغ به شکلی زیبا و با طراوت مانند زمرد سبز به نظر می‌رسد، گویی هر چیزی که در آن است به شکلی درخشان و شگفت‌انگیز جلوه می‌کند.
دیدم شب دوش کافروخته شمع
می‌سوخت ولی خشکش مژگان
هوش مصنوعی: شب گذشته، شاهد بودم که کافری که شمعی در دست داشت، در حال سوختن بود، اما چشمانش بدون اشک بودند.
گفتم ز چه رو حیران شده‌ای
رقصی بنمای اشکی بفشان
هوش مصنوعی: از تو پرسیدم چرا در حیرتی، بیا و رقصی بکن و اشکی بریز.
گفتا که چنان مستم ز هوا
کم بی‌خبر است قالب ز روان
هوش مصنوعی: گفت که من چنان غرق در شادی و سرخوشی هستم که از وجودم خبر ندارم؛ جسم من به حالتی درآمده که از روح و جانم بی‌خبر است.
زبنجا بسوی سرچشمهٔ رود
صعب ‌است ‌مسیر،‌ هول‌است مکان
هوش مصنوعی: مسیر به سوی منبع رودخانه سخت و دشوار است، و این مکان ترسناک و تهدیدآمیز به نظر می‌رسد.
از ریزش کوه غلطیده به زیر
احجار عظیم همچون هرمان
هوش مصنوعی: بر اثر سقوط کوه، سنگ‌های بزرگ به زیر افتاده‌اند و وضعیتی شبیه به هرمان به وجود آمده است.
جوزات فتد در زیر قدم
چون برگذری از دوکمران
هوش مصنوعی: وقتی از کنار دو حاکم بگذری، گویی که جواهرات در زیر پا می‌افتند.
آن‌هفت غدیر چون هفت صدف
بسد به کنار گوهر به میان
هوش مصنوعی: هفت غدیر مانند هفت صدف هستند که در کنار هم قرار گرفته‌اند و درون آن‌ها گوهرهایی گرانبها وجود دارد.
کارا ز فراز ریزد به نشیب
آرام و خموش لرزان و نوان
هوش مصنوعی: کارها از بالا به پایین به آرامی و بدون سر و صدا انجام می‌شوند، در حالی که ممکن است در حالتی نوسانی یا لرزان باشند.
چون پش سییدکش شانه زنند
از زبر زنخ تا پیش دو ران
هوش مصنوعی: زمانی که پرم را شانه می‌زنند، از بالای گردن تا انتهای دمی که در دو طرف بدن کشیده شده است.
بنگرکه چسان ببرید و شکافت
کارای حقیر خارای کلان
هوش مصنوعی: به این موضوع توجه کن که چگونه مشکلات کوچک و ناچیز گاهی اوقات می‌توانند تأثیرات عمیق و گسترده‌ای داشته باشند.
زبن تنگ‌دره چون برگذری
زی تنگ بند راهی است نهان
هوش مصنوعی: زمانی که از دره‌ای تنگ عبور می‌کنی، در آنجا راهی پنهان وجود دارد که به تنگی بند آب می‌ماند.
با دید شود اندر سر راه
کانی چو شبه بی‌حد کران
هوش مصنوعی: با نگاه کردن به مسیر پیش رو، مانند ماهی که در آسمان بی‌پایان می‌درخشد، همه چیز روشن می‌شود.
خطی سیه از دو سوی دره
پیوسته بهم همچون دوکمان
هوش مصنوعی: در این تصویر، دو سوی دره به شکل یک خط تیره و سیاه به هم متصل شده‌اند، و این منظر مانند دو کمان به هم تنیده است.
این کشور ماست کان زر و نیست
مردی که کشد این نقد ز کان
هوش مصنوعی: این سرزمین ما سرشار از ثروت و منابع غنی است، اما هیچ‌کس نیست که بتواند این دارایی‌ها را استخراج و بهره‌برداری کند.
*
*‌
هوش مصنوعی: این شعر به بیان و توصیف احساسات و تجربیات عمیق انسانی می‌پردازد. در اینجا، شاعر به زیبایی نوعی رابطه یا وضعیت خاص را به تصویر می‌کشد، که می‌تواند شامل عشق، شادی یا حتی اندوه باشد. حس و حالی که در این کلمات نهفته است، ممکن است نشان‌دهنده‌ی تعهد، انتظار یا ناامیدی باشد. در کل، این بیان احساسات و حس‌های درونی ما را به شکلی زیبا و هنری به تصویر می‌کشد.
آن غرش آب کز سنگ سیاه
ریزد به نشیب جوشان و دمان
هوش مصنوعی: آن صدای خروش آب که از سنگ سیاه پایین می‌ریزد، در حالی که در حال جوشیدن و غلیان است.
گوبی که مگر هم‌نعره شدند
در بیشه‌‌‌‌‌ٔ ‌تنگ شیران ژیان
هوش مصنوعی: گویی که وقتی در جنگل‌های تنگ شیران در کنار یکدیگر فریاد زدند، صدایشان به هم پیوسته و هماهنگ شد.
یا از برکوه غلطند به زبر
با غرش رعد صد سنگ گران
هوش مصنوعی: یا بر فراز کوه‌ها با صدای رعد، سنگ‌های سنگینی به حرکت درمی‌آیند.
در هر قدس تا منبع رود
صد چشمهٔ عذب دارد جریان
هوش مصنوعی: در هر سرزمینی که رودخانه‌ای روان است، صدها چشمهٔ زلال و شیرین وجود دارد که به آن جریان می‌بخشد.
زنجیر قلل پیوسته به هم
والبرز عظیم پیدا ز کران
هوش مصنوعی: زنجیری که قله‌های کوه‌های بلند را به هم متصل می‌کند، به وضوح از لبه افق دیده می‌شود.
پیچیده بر او چون شارهٔ سبز
انبوه درخت از دیر زمان
هوش مصنوعی: او همچون شاخ و برگ سبز درختی است که مدت زمان طولانی به دور او پیچیده شده است.
البرز شدست گوبی علوی
کز شارهٔ سبز بربسته میان
هوش مصنوعی: البرز، کوهی بزرگ و زیبایی است که به خاطر پوشش سبز و گیاهانش، دلربا و جذاب به نظر می‌رسد.
آن پارهٔ برف بر تیغهٔ کوه
چون سیم سپید بر جزع یمان
هوش مصنوعی: آن تکه برف که روی قلهٔ کوه نشسته، به مانند رشته‌ای نقره‌ای بر دامن یمن جلوه‌گری می‌کند.
برگشتم از آن کافتاد مرا
از رفعت جای در سر دوران
هوش مصنوعی: من از آنجا برگشتم که مرا از بلندی و موقعیت خودم در اوج زندگی دور کرد.
ناگه بدمید ماه از برکوه
کاهیده ز نور یک نیمهٔ آن
هوش مصنوعی: ناگهان ماه در آسمان پیدا شد و نورش را بر کوه‌ها افکند، در حالی که نیمی از آن نور کم شده بود.
چونان که به رقص پوشیده شود
یک نیمه ز زلف رخسار بتان
هوش مصنوعی: مانند اینکه بخشی از زلف چهره معشوقان به آرامی و زیبایی در حین رقص پنهان می‌شود.
بی‌رود و سرود بی‌جام شراب
منزلگه ماست چون کورستان
هوش مصنوعی: منزلگاه ما مکانی است که نه نهر و نه سرودی دارد و نه جام شرابی، مانند سرزمین کوران.
یارب بفرست یارب بفرست
مولی برسان مولی برسان
هوش مصنوعی: ای پروردگار، به من یاری عطا کن و دست مولای من را به من برسان.
زان شیشهٔ می زان تیشهٔ غم
زان بیشه‌ٔ حال زان ریشهٔ جان
هوش مصنوعی: از آن شیشهٔ شراب، از آن تیشهٔ اندوه، از آن جنگل احوال، و از آن ریشهٔ زندگی.
ای چرخ مرا بی‌باده مخواه
وای دوست مرا بی‌بوسه ممان
هوش مصنوعی: ای دوران، مرا بدون شراب نخواه، و ای دوست، مرا بدون بوسه نخواه.
نی‌نی نه رواست‌می بهر چراست
می بیخ هواست می اصل هوان
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که ناامیدی برای انسانی که به دنبال حقیقت است، جایز نیست. نوشیدن شراب یا جذب لذت‌های زودگذر نمی‌تواند به حقیقت وجود کمک کند؛ بلکه انسان باید در جستجوی عمق و بنیان زندگی باشد.
می خانه کن‌است‌دانش‌فکن‌است
آسیب تن است وآزار روان
هوش مصنوعی: میخانه محلی است که در آن علم و دانش می‌تواند تسلی‌بخش باشد. اما آسیب‌های جسم و دردهایی که به روح ما لطمه می‌زند نیز وجود دارد.
خنیاگر ماست این بلبل مست
نوشین می ماست این آب روان
هوش مصنوعی: این بلبل شاداب و خوشخوان، مانند یک هنرمند نوازنده است که در شادی و سرمستی، آهنگ می‌زند. نوشیدنی خوشمزه ما، همانند آب زلال و جاری، روح تازه‌ای به ما می‌بخشد.
از جلوهٔ کوه شو مست که هست
هر منظره‌اش فردوس‌نشان
هوش مصنوعی: از زیبایی کوه لذت ببر، زیرا هر منظره‌ای که از آن دیده می‌شود، شبیه به بهشت است.
بنگرکه چسان شد مست هزار
بی‌نشاهٔ می بی کیف دخان
هوش مصنوعی: بنگر که چگونه هزاران شخص بی‌خبر از دنیا، به خاطر نوشیدن شراب مست شده‌اند و در حالی که خود را نمی‌شناسند، شاد و خوشحال به نظر می‌رسند.
گر از ره طبع سرمست شوی
ز آسیب خمار نفتی به زیان
هوش مصنوعی: اگر به خاطر طبیعت خود شاد و سرمست شوی، مراقب باش که از آسیب‌های ناشی از تونس و مستی دوری کنی، چون این می‌تواند به زیان تو باشد.
این پند من است هرچند بود
مشکل به عمل آسان به زبان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هرچند دادن نصیحت و انجام عمل درست ممکن است کار دشواری باشد، اما بیان آن به زبان و توضیحش آسان‌تر از عملی کردنش است.
گر ز امر منش سر بر نزدی
مردم نشدی مقهور غمان
هوش مصنوعی: اگر از دستور من سرپیچی کنی، مردم به تو مسلط نمی‌شوند و تو تحت تأثیر غم‌ها قرار نخواهی گرفت.
غم چیره به‌خلق زان شد که نمود
بهمان ز سفه تقلید فلان
هوش مصنوعی: غم و اندوه بر مردم چیره شد، زیرا که آن‌ها به خاطر نادانی و تقلید از دیگران، به اشتباه افتادند.
اقلیم و هوا پوشاک و غذا
اصلی‌ست درست درسی‌ست روان‌
هوش مصنوعی: آب و هوا، نوع پوشاک و غذا از چیزهای اساسی و به‌جاست که باید توجه ویژه‌ای به آن داشت.
بیمار شوی گر از ره جهل
در جده خوری قوت همدان
هوش مصنوعی: اگر از روی نادانی در مسیر نادرست قدم بگذاری، حتی اگر بهترین غذایی هم بخوری، باز هم بیمار خواهی شد.
وآن را که به طبع رد کرد منش
گر قصد کنی بد بینی از آن
هوش مصنوعی: اگر کسی چیزی را به طور طبیعی نپذیرد، هنگامی که قصد کنجکاوی و تحقیق درباره‌اش را داشته باشی، ممکن است دیدگاه منفی از آن به دست بیاوری.
پر فتنه مشو بر صنع بشر
کاین گفت چنین و آن کرد چنان
هوش مصنوعی: به جنجال و فتنه دامن نزن چونکه انسان‌ها این‌گونه گفتند و آن‌گونه عمل کردند.
کز صنع بشر بازست و دراز
بر فرق زمین دست حدثان
هوش مصنوعی: این بیت می‌گوید که آنچه که بر سر زمین وجود دارد، حاصل تلاش و خلاقیت انسان است و به‌طور طبیعی و با گذشت زمان شکل گرفته است. این نشانه‌هایی از کارپذیری و تحولی است که در طول زمان به وقوع پیوسته و بر روی زمین تأثیرگذار بوده است.
دردا که بشر شد سخرهٔ نفس
وز علم نهاد دامی به جهان
هوش مصنوعی: آه! چقدر تأسف‌آور است که انسان به وسیله‌ی خواسته‌های نفسانی‌اش اسیر شده و علم، دام‌هایی در این دنیا برای او به وجود آورده است.
ازطبع و منش برگشت و فتاد
از راه یقین در بند کمان
هوش مصنوعی: از خلق و روح خود فاصله گرفت و در دام بی‌تردید گرفتار شد.
شد علم فزون لیکن بنکاست
نز بخل بخیل نز جبن جبان
هوش مصنوعی: فهم و دانش زیاد شده، اما نه تنها این علم به خاطر حرام‌خواری افراد بخل‌ورز افزایش نیافته، بلکه ترس و cowardice نیز نمی‌تواند مانع رشد آن شود.
جنگی که پریر گیتی بگرفت
ناداده کسی در دهر نشان
هوش مصنوعی: جنگی که پریر (فرشته) جهان را در بر گرفت، هیچ کس در دنیا نشانی از آن نداشت.
نه برده چنو این پشت زمین
نه دیده چنو این چرخ کیان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هیچ کس به اندازه من از رازهای زمین و آسمان آگاهی ندارد و من تجربیات و بینش‌هایی دارم که دیگران از آن بی‌بهره‌اند.
آن خون که بریخت این نیمهٔ قرن
هرگز بنریخت در چند قران
هوش مصنوعی: خونی که در این نیمهٔ قرن ریخته شده، هرگز به پای چند سکه نمی‌ارزد.
ایراک ز علم ثروت طلبند
نه لذت روح نه رامش جان
هوش مصنوعی: ایران از دانش به‌دنبال财富 است، نه خوشی روح و نه آرامش جان.