گنجور

شمارهٔ ۱۹۳ - جزر و مد سعادت

خواندیم در دفاتر و کردیم امتحان
کاز بعد هر غمی بود آسایشی نهان
چون شب تمام گردد روزی شود پدید
چون بگذرد بلیه رفاهی شود عیان
تاربخ روزگار سراسر بخوانده‌ام
زایران و روم و مشرق و مغرب یکان یکان
قرنی‌دو چون گذشت به بدبخت کشوری
پیدا شود ز غیب یکی صاحب‌قران
گوبند هر به الف برآید الف قدی
خود راستست و نیست خم‌ و پیچی اندر آن
چون نقش‌های گنجفه در طالع ملل
پشت هم اوفتاده گهی سود وگه زیان
در هر قمار سود و زیان با تناسب است
وندر حیات جامعه پیداست این نشان
درباست زندگانی اقوام و اندرو
پیوسته جزر و مد سعادت بود عیان
باشد شگفت قصهٔ ایران و مردمش
آری شگفتی آرد هر صفحه‌ای از آن
بهر نمونه رخصت اگر هست بشمرم
تاربخ ملک ایران از عهد باستان
یک روز شد به پنجهٔ کلدانیان اسیر
ایران و «‌بیورسب‌» در آن شد خدایگان
ده قرن خاک ایران در چنگ آن گروه
بگرفت ز اشک خونین‌، رخسار ارغوان
صاحب‌قران ملی ناگه برون شتافت
چون شیر خشمناک ز بازار اصفهان
بربست کاوه یکسره بازارهای شهر
برکف گرفت رایت منصورکاویان
لشکر بسوی پهنهٔ البرز برد و یافت
فرزند آبتین را با طالع جوان
روز دگر ز سطوت افراسیاب ترک
ایران خراب گشت و تهی شد از آب و نان
ناگه رشادت پسر زال زر بداد
از ترکتاز دشمن‌، این ملک را امان
آمد زکوهسار دماوند، کیقباد
شدکشور از قدومش چون روضه جنان
روزی دگر تسلط شورشگران گرفت
از ماد و شوش تا هری و بلخ و خاوران
بیگانگان ز لیدی و مصری و بابلی
بهر خراب ایران گشتند توأمان
هریک ز ناتوانی ایران قوی شدند
دشمن قوی شود چو شود مرد ناتوان
ناگاه گشت « کورش‌» والاگهر پدید
در پارس ریخت طرح یکی دولت جوان
گردنکشان گیتی تسلیم وی شدند
سر بر سپهر سود مهین رایت کیان
جانش اگرچه در ره این مملکت برفت
از او رسید دشمن این مملکت به جان
روز دگر به دعوی شهزادگی‌، نهاد
هرگوشه غاصبی به سر افسر به رایگان
نه تن ز غاصبان و مجوسان ز شش جهت
کوبیده پنج نوبت شاهی به یک زمان
کامد یکی فریشته در پیش «‌داریوش‌»
گفتش برون خرام که هنگام تست هان
سردار نامدار برآمد بر اسب و راند
توسن گه سپیده به میدان امتحان
پیش سپاه‌، شیهه کشید اسب دولتش
یعنی کجاست تاج که اینجاست قهرمان
تاجش به سر نهادند ایرانیان و گشت
ایران چو عهد « کورش‌» دارای عز و شان
شد مملکت منظم وآمد زیمن بخت
از قیروان مسخر او تا به قیروان
شد داستانش نقش به کهسار بیستون
تا بیستون بجاست بجایست داستان
روز دگر ز فتنهٔ اسکندر اوفتاد
دارا و تختگاهش در خاک و خاکدان
اهریمنان فارس به رغم خدایان شتافتند
از مصر و شام و اربل تابلخ و بامیان
یک قرن اشگ ریخت وطن تا که برکشید
اشک بزرگ، رایت شوکت بر آسمان
از شهر «‌اشک‌آباد» آمد برون و راند
بر دفع جیش یونان تا شهر دامغان
یکسو ز خصم شرقی پرداخت باختر
یکسو ز خصم غربی پیراست خوروران‌
زاشکانیان دوباره شد ایران جوان و رفت
آن سوز و سوگواری از یاد مردمان
چون تیغ اردشیر سرافراز، بردرید
در پهنهٔ مصاف‌، جگرگاه اردوان
بر سیرت هخامنشی دولت بخاست
گشت زمانه نو کرد آن کهنه دودمان
ساسانیان شدند یکی دولت بزرگ
نز رومشان تزلزل و نز چینشان زیان
روز دگر ز نیزه گذاران بادیه
جست آتشی به مکمن شیران نیستان
سالی دویست بر سر این آسیای دهر
از خون بیگناهان شد جوی‌ها روان
ناگه به فر ایزدی از بیشه شد پدید
یعقوب لیث‌، شیر بیابان سیستان
آزادی عجم را بنیان نهاد و کرد
سهم عرب برون ز دل قوم آریان
پور وصیف سگزی و بسام خارجی
گفتند شعر پارسی و زنده شد زبان
تا چار قرن‌، خلق خراسان و نیمروز
کردند سعی و تازه شد آثار باستان
افشاند میر نصر، زر و رودکی، سخن
آری سخن ز دل دمد و سیم و زر ز کان
فردوسی آمد و سخن از چرخ برگذاشت
بر طراز پهلوانی و بر یاد پهلوان
آنک به خاندان عجم کرد خدمتی
کان هیچگه نمی‌رود از یاد خاندان
ارجوکه کهنه تربت او نو شودکه هست
دولت جوان و ملک جوان و ملک جوان
وانگه ز تیره‌بختی خوارزمشه‌، نهاد
چنگیز برگلوی وطن تیغ خونفشان
بیش از دو قرن و نیم نیاکان ما شدند
خوار و ذلیل زیر پی ترک و ترکمان
جست از میان تودهٔ خاکستر وطن
ناگاه برق و گشت منور از او زمان
اندر مصاف تاخت سماعیل شاه و یافت
ایران جلال و شوکت رفته به رایگان
وانگه که شد ز سستی آل‌صفی‌، بلند
در زیر تیغ افغان‌، افغان از اصفهان
روسیه تاخت تا طبرستان و اردبیل
ترکیه تاخت از همدان تا به ایروان
محمود سیستانی از سیستان گرفت
تا قاینات و طوس و نشابور و اردکان
آمد برون ز میغ وطن تیغ نادری
وز وی گرفت روشنی این تیره خاکدان
و امروز باز نو شده این دولت کهن
بعد از قیام نادر و جهد کریم‌خان
یک قرن و نیم طی شد کز نسل پارسی
کس را نبود تخت جم و کاخ کی‌، مکان
ایران خراب شد ز دو همسایهٔ قوی
وز بی‌خیالی شه و دربار ناتوان
قانون خراب و ابتر و قانون‌گذار کور
بدتر ز هر دو مجری قانون در آن میان
القصه نیست مردم این ملک را سپس
بعد از خدا پناهی غیر از خدایگان
فرمانده بزرگ رضا شاه پهلوی
شاهی که هست بر همه فرمان او روان
شاها خدای بر گلهٔ خلق‌، مر تو را
چوپان صفت نمود نگهبان و پاسبان
آسایش شبان چه بود؟ خدمت رمه
کز بهرخدمت رمه آمد همی شبان
تفریح خلق در گرو زحمت شه است
دژ بغنود چو باشد بیدار دیده‌بان
اقرار می‌کنم که در این عهد و روزگار
هرگز شهی به از تو نداده است امتحان
چون درفتاد غلغله زآشوب بلشویک
اندر ولایت طبرستان و دیلمان
تهدیدکرد عاصمهٔ ملک را عدو
چون سیل خانه کوب که خیزد ز هرکران
تو با قلیل مایه سپه‌، تاختی به رشت
کرده سپر به پیش اجانب تن و روان
زان بیشه‌های صعب گذشتی به رزمگاه
کانجا پلنگ را نتوان راند با سنان
مرداب‌های موحش و آن سنگلاخ‌ها
بگذاشتی‌، چو تیر که پرگیرد ازکمان
اندر میان دشمن رفتی و آمدند
از هر طرف سپاهی بسته به کین میان
جستی ظفر به یاری تدبیر و تیغ تیز
بر دشمنان خانگی و خصم بی‌امان
کشور ز اهتمام تو یکباره امن گشت
گردنکشان و دزدان گشتند بی‌نشان
جاماسب گفته است به جاماسبنامه در
یاجوجیان ز شرق درآیند ناگهان
هر چیز را خورند و ستانند و بگذرند
همچون ملخ که بگذرد از باغ و بوستان
از بهر دفع آنان بیرون شود یکی
مانند تو از ایران در آخرالزمان
آن قوم را به دریا ریزد ز رزمگاه
وایران دوباره گردد چون‌ عهد باستان
مانندهٔ نیاکان گردد به عهد تو
خوی نژاد ایران با صدق هم‌عنان
جاماسبنامه را تویی اکنون شها گواه
از من به یاد دار و بر این فال خوش بران

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خواندیم در دفاتر و کردیم امتحان
کاز بعد هر غمی بود آسایشی نهان
هوش مصنوعی: ما در یادداشت‌هایمان مطالعه کردیم و آزمونی را گذراندیم، اما پس از هر ناراحتی، آرامشی پنهان وجود داشت.
چون شب تمام گردد روزی شود پدید
چون بگذرد بلیه رفاهی شود عیان
هوش مصنوعی: وقتی شب به پایان می‌رسد، روز روشن می‌شود و زمانی که مشکلات و سختی‌ها سپری شوند، آسایش و آرامش نمایان می‌شود.
تاربخ روزگار سراسر بخوانده‌ام
زایران و روم و مشرق و مغرب یکان یکان
هوش مصنوعی: من تاریخ روزگار را به دقت مطالعه کرده‌ام، از همه جا و همه مناطق، چه زایران، چه روم، و چه شرق و غرب، یکی یکی.
قرنی‌دو چون گذشت به بدبخت کشوری
پیدا شود ز غیب یکی صاحب‌قران
هوش مصنوعی: پس از گذشت یک دوره سخت و بد، در سرزمینی ناشناخته فردی به ظهور خواهد رسید که دارای ویژگی‌های خاص و شگفت انگیز است.
گوبند هر به الف برآید الف قدی
خود راستست و نیست خم‌ و پیچی اندر آن
هوش مصنوعی: هر چیزی در اصل و ماهیت خود، درست و صحیح است و هیچ انحراف یا پیچیدگی در آن وجود ندارد.
چون نقش‌های گنجفه در طالع ملل
پشت هم اوفتاده گهی سود وگه زیان
هوش مصنوعی: هر ملت و قومی در سرنوشت خود مانند بازی ورق، لحظاتی از خوشبختی و کامیابی را تجربه می‌کند و لحظاتی از ناامیدی و زیان.
در هر قمار سود و زیان با تناسب است
وندر حیات جامعه پیداست این نشان
هوش مصنوعی: در هر بازی قمار، برنده و بازنده با هم نسبت دارند و این موضوع در زندگی اجتماعی ما نیز قابل مشاهده است.
درباست زندگانی اقوام و اندرو
پیوسته جزر و مد سعادت بود عیان
هوش مصنوعی: در زندگی و سرنوشت ملت‌ها، همیشه تغییرات و نوساناتی در خوشبختی و کامیابی وجود دارد که به وضوح احساس می‌شود.
باشد شگفت قصهٔ ایران و مردمش
آری شگفتی آرد هر صفحه‌ای از آن
هوش مصنوعی: داستان ایران و مردمش بسیار جالب و متعجب کننده است. هر بخش از این داستان دارای شگفتی‌هایی است که توجه را جلب می‌کند.
بهر نمونه رخصت اگر هست بشمرم
تاربخ ملک ایران از عهد باستان
هوش مصنوعی: اگر اجازه باشد، می‌خواهم تاریخ ایران را از آغازین دوران تا امروز بشمارم و بررسی کنم.
یک روز شد به پنجهٔ کلدانیان اسیر
ایران و «‌بیورسب‌» در آن شد خدایگان
هوش مصنوعی: یک روز، ایران در دست کلدانی‌ها گرفتار شد و «بیورسب» در آن زمان به عنوان فرمانروای بزرگ شناخته می‌شد.
ده قرن خاک ایران در چنگ آن گروه
بگرفت ز اشک خونین‌، رخسار ارغوان
هوش مصنوعی: ده قرن زمین ایران در اختیار آن گروهی افتاد که با اشک‌های خونین، چهره‌ای سرخ و زیبا دارند.
صاحب‌قران ملی ناگه برون شتافت
چون شیر خشمناک ز بازار اصفهان
هوش مصنوعی: ناگهان مردی با ویژگی‌های برجسته و مهم، مانند شیر خشمگینی که از بازار اصفهان خارج می‌شود، ظاهر شد و حواس همه را به خود جلب کرد.
بربست کاوه یکسره بازارهای شهر
برکف گرفت رایت منصورکاویان
هوش مصنوعی: کاوه، با قدرت و عزم راسخ، همه بازارهای شهر را بست و پرچم منصور را برپا کرد.
لشکر بسوی پهنهٔ البرز برد و یافت
فرزند آبتین را با طالع جوان
هوش مصنوعی: لشکری به سوی دشت‌های البرز حرکت کرد و فرزند آبتین را با ویژگی‌های جوانی پیدا کرد.
روز دگر ز سطوت افراسیاب ترک
ایران خراب گشت و تهی شد از آب و نان
هوش مصنوعی: در روز دیگری، به واسطه قدرت و تسلط افراسیاب، سرزمین ایران ویران شد و از آب و نان خالی گشت.
ناگه رشادت پسر زال زر بداد
از ترکتاز دشمن‌، این ملک را امان
هوش مصنوعی: ناگهان شجاعت پسر زال باعث شد که زر (ثروت) به دشمنان داده شود و این سرزمین در امان بماند.
آمد زکوهسار دماوند، کیقباد
شدکشور از قدومش چون روضه جنان
هوش مصنوعی: کیقباد از کوهسار دماوند آمد و با حضورش، کشور مانند باغی زیبا و بهشتی شد.
روزی دگر تسلط شورشگران گرفت
از ماد و شوش تا هری و بلخ و خاوران
هوش مصنوعی: در روزی دیگر، ناآرامی‌ها و شورش‌ها بر مناطق مختلفی از ماد و شوش تا هری و بلخ و خاوران مسلط شد.
بیگانگان ز لیدی و مصری و بابلی
بهر خراب ایران گشتند توأمان
هوش مصنوعی: بیگانگان از سرزمین‌های مختلف مانند لیدی، مصر و بابل به همراه هم، برای ویرانی ایران آمده‌اند.
هریک ز ناتوانی ایران قوی شدند
دشمن قوی شود چو شود مرد ناتوان
هوش مصنوعی: هر کدام از ضعف‌های ایران سبب شد تا دشمن قوی‌تر شود، زیرا وقتی مردی ناتوان باشد، دشمن او نیز قوی خواهد شد.
ناگاه گشت « کورش‌» والاگهر پدید
در پارس ریخت طرح یکی دولت جوان
هوش مصنوعی: ناگهان کوروش، نیکو زاده، در سرزمین پارس ظاهر شد و طرحی برای برپایی یک دولت نوین را آغاز کرد.
گردنکشان گیتی تسلیم وی شدند
سر بر سپهر سود مهین رایت کیان
هوش مصنوعی: زورمندان دنیا تسلیم او شدند و سرهایشان را به دلیل عظمت پرچم شاهی پایین آورده‌اند.
جانش اگرچه در ره این مملکت برفت
از او رسید دشمن این مملکت به جان
هوش مصنوعی: اگرچه جان او در این سرزمین فدا شد، اما دشمن این سرزمین به جان او رسید.
روز دگر به دعوی شهزادگی‌، نهاد
هرگوشه غاصبی به سر افسر به رایگان
هوش مصنوعی: در روز دیگری، به ادعای شاهزادگی، در هر گوشه‌ای کسی بدون پرداخت چیزی تاجی بر سر گذاشته است.
نه تن ز غاصبان و مجوسان ز شش جهت
کوبیده پنج نوبت شاهی به یک زمان
هوش مصنوعی: این بیت به انتقاد از ظلم و ستمی اشاره دارد که از طرف زورگویان و افرادی با گرایش‌های نادرست به جامعه روا داشته می‌شود. شاعر به وضوح اشاره می‌کند که همه‌جا تحت فشار و آزار قرار دارد و این فشارها به اندازه‌ای زیاد است که حتی در یک زمان، بارها بر شاهی‌ای که نماد قدرت و اعتبار است، وارد می‌شود. در اینجا نوعی ناامیدی و بی‌عدالتی بیان شده است که جمعی از مردم را در شرایط سخت قرار داده است.
کامد یکی فریشته در پیش «‌داریوش‌»
گفتش برون خرام که هنگام تست هان
هوش مصنوعی: یک فرشته به «داریوش» نزدیک شد و به او گفت که اکنون زمان خروج و حرکت فرارسیده است.
سردار نامدار برآمد بر اسب و راند
توسن گه سپیده به میدان امتحان
هوش مصنوعی: رئیس شناخته شده‌ای بر روی اسب سوار شد و در میدان آزمون به جلو راند، همان‌طور که صبحگاهان آغاز می‌شود.
پیش سپاه‌، شیهه کشید اسب دولتش
یعنی کجاست تاج که اینجاست قهرمان
هوش مصنوعی: اسب دولت او در برابر لشکر شیهه کشید، انگار می‌پرسد تاج و افتخار کجاست که اینجا قهرمان ایستاده است.
تاجش به سر نهادند ایرانیان و گشت
ایران چو عهد « کورش‌» دارای عز و شان
هوش مصنوعی: ایرانیان تاج را بر سر گذاشتند و ایران مانند زمان کورش، دوباره به عزت و شان خود رسید.
شد مملکت منظم وآمد زیمن بخت
از قیروان مسخر او تا به قیروان
هوش مصنوعی: کشور من به نظم و سامان درآمد، و بخت من از جایی دور به سمت قیران آمد و همه چیز را تحت تسلط خود درآورد.
شد داستانش نقش به کهسار بیستون
تا بیستون بجاست بجایست داستان
هوش مصنوعی: داستان او به مانند نقشی بر کوه‌های بیستون ثبت شده است و جایگاهش در بیستون است، به همان اندازه که داستانش برای همیشه در خاطرها خواهد ماند.
روز دگر ز فتنهٔ اسکندر اوفتاد
دارا و تختگاهش در خاک و خاکدان
هوش مصنوعی: روزی دیگر، بر اثر آشوب‌های اسکندر، دارا و سلطنتش به خاک افتاد و به زیر زمین رفت.
اهریمنان فارس به رغم خدایان شتافتند
از مصر و شام و اربل تابلخ و بامیان
هوش مصنوعی: اهریمنان فارس علی‌رغم خواست خدایان، از سرزمین‌های مصر، شام، اربل، تابلخ و بامیان به سوی هدف خود روانه شدند.
یک قرن اشگ ریخت وطن تا که برکشید
اشک بزرگ، رایت شوکت بر آسمان
هوش مصنوعی: یک قرن مردم برای وطن خود گریه کردند تا اینکه یک بزرگمرد با افتخار پرچم عزت را در آسمان برافراشت.
از شهر «‌اشک‌آباد» آمد برون و راند
بر دفع جیش یونان تا شهر دامغان
هوش مصنوعی: شخصی از شهر اشک‌آباد خارج شد و به سمت یونان حرکت کرد و پس از آن به شهر دامغان رسید.
یکسو ز خصم شرقی پرداخت باختر
یکسو ز خصم غربی پیراست خوروران‌
هوش مصنوعی: در یک سو، دشمن شرقی را شکست داد و در سوی دیگر، دشمن غربی را از هم جدا کرد.
زاشکانیان دوباره شد ایران جوان و رفت
آن سوز و سوگواری از یاد مردمان
هوش مصنوعی: ایران دوباره جوان و پر از زندگی شد و غم و اندوهی که بر دل مردم حاکم بود، به فراموشی سپرده شد.
چون تیغ اردشیر سرافراز، بردرید
در پهنهٔ مصاف‌، جگرگاه اردوان
هوش مصنوعی: اردشیر، همچون تیغی تند و قوی، در میدان جنگ دشمن اردوان را به شدت زخم می‌زند و به او آسیب جدی می‌رساند.
بر سیرت هخامنشی دولت بخاست
گشت زمانه نو کرد آن کهنه دودمان
هوش مصنوعی: در زمانه‌ای جدید، بر اساس ویژگی‌ها و رفتارهای شاهان هخامنشی، یک دولت و حکومت جدید شکل گرفت و تاریخ دوباره تغییر کرد و نسل‌های قبلی را از نو زنده کرد.
ساسانیان شدند یکی دولت بزرگ
نز رومشان تزلزل و نز چینشان زیان
هوش مصنوعی: ساسانیان به یک دولت بزرگ تبدیل شدند، اما از طرف روم با مشکلاتی روبه‌رو شدند و از طرف چین نیز متحمل خسارت شدند.
روز دگر ز نیزه گذاران بادیه
جست آتشی به مکمن شیران نیستان
هوش مصنوعی: در روز دیگری، گروهی از جنگجویان که در بیابانها حرکت می‌کنند، آتشی را در محل زندگی شیران پیدا کردند.
سالی دویست بر سر این آسیای دهر
از خون بیگناهان شد جوی‌ها روان
هوش مصنوعی: در این دنیا سالی دویست بار، از خون بی‌گناهانی که جانشان را از دست داده‌اند، رودها جاری می‌شود.
ناگه به فر ایزدی از بیشه شد پدید
یعقوب لیث‌، شیر بیابان سیستان
هوش مصنوعی: یک‌باره، ناگهان، یعقوب لیث، که به مانند شیر در دل بیابان سیستان است، از جنگل پدیدار شد.
آزادی عجم را بنیان نهاد و کرد
سهم عرب برون ز دل قوم آریان
هوش مصنوعی: آزادی برای مردمان عجم ایجاد شد و سهم عرب‌ها را از دل قوم آریایی خارج کرد.
پور وصیف سگزی و بسام خارجی
گفتند شعر پارسی و زنده شد زبان
هوش مصنوعی: پور وصیف سگزی و بسام خارجی بیان کرده‌اند که شعر فارسی باعث زنده شدن و احیای زبان فارسی شده است.
تا چار قرن‌، خلق خراسان و نیمروز
کردند سعی و تازه شد آثار باستان
هوش مصنوعی: در طول چهار قرن، مردم خراسان و نواحی میانه تلاش کردند و به این ترتیب، نشانه‌های تاریخی و فرهنگی بار دیگر زنده و نمایان شد.
افشاند میر نصر، زر و رودکی، سخن
آری سخن ز دل دمد و سیم و زر ز کان
هوش مصنوعی: میر نصر به خوبی طلا و سخنان دلنشین را بیان می‌کند. در واقع، کلام او به مانند طلا و نقره‌ای است که از دل و جانش سرچشمه می‌گیرد.
فردوسی آمد و سخن از چرخ برگذاشت
بر طراز پهلوانی و بر یاد پهلوان
هوش مصنوعی: فردوسی به شعر و داستان‌سرایی پرداخت و موضوعات را به گونه‌ای مطرح کرد که همواره یاد پهلوانان و روزگارشان در ذهن‌ها حفظ شود.
آنک به خاندان عجم کرد خدمتی
کان هیچگه نمی‌رود از یاد خاندان
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره به خدمات و کمک‌هایی است که به قوم عجم (ایرانیان) انجام شده است و این خدمات به قدری ارزشمند و memorable هستند که هیچ وقت فراموش نخواهند شد. این موضوع نشان‌دهنده‌ی اهمیت و تأثیر این خدمات بر تاریخ و فرهنگ آن قوم است.
ارجوکه کهنه تربت او نو شودکه هست
دولت جوان و ملک جوان و ملک جوان
هوش مصنوعی: امیدوارم که قبر او با گذشت زمان تازه و نو شود، زیرا در اینجا دولت و ملک جوانان وجود دارد.
وانگه ز تیره‌بختی خوارزمشه‌، نهاد
چنگیز برگلوی وطن تیغ خونفشان
هوش مصنوعی: سپس به دلیل بدشانسی خوارزمشاه، چنگیز بر گردن وطنش شمشیر خونین را گذاشت.
بیش از دو قرن و نیم نیاکان ما شدند
خوار و ذلیل زیر پی ترک و ترکمان
هوش مصنوعی: بیش از 250 سال پیش، اجداد ما در زیر سلطه ترک‌ها و ترکمان‌ها به ذلت و خفت افتاده بودند.
جست از میان تودهٔ خاکستر وطن
ناگاه برق و گشت منور از او زمان
هوش مصنوعی: از دل خاکستر وطن، ناگهان نوری درخشید و زمان روشن شد.
اندر مصاف تاخت سماعیل شاه و یافت
ایران جلال و شوکت رفته به رایگان
هوش مصنوعی: در نبردی که سماعیل شاه داشت، ایران به جلال و شکوهی دست یافت که این موفقیت بدون زحمت به دست آمد.
وانگه که شد ز سستی آل‌صفی‌، بلند
در زیر تیغ افغان‌، افغان از اصفهان
هوش مصنوعی: پس از آنکه آل‌صفی به ضعف افتاد، افراد افغان بر سرزمین اصفهان با شمشیرهای خود ایستادگی کردند.
روسیه تاخت تا طبرستان و اردبیل
ترکیه تاخت از همدان تا به ایروان
هوش مصنوعی: روس‌ها به طبرستان و اردبیل حمله کردند و ترکان نیز از همدان به ایروان یورش بردند.
محمود سیستانی از سیستان گرفت
تا قاینات و طوس و نشابور و اردکان
هوش مصنوعی: محمود سیستانی از منطقه سیستان شروع کرد و سرزمین‌های قاینات، طوس، نشابور و اردکان را در بر گرفت.
آمد برون ز میغ وطن تیغ نادری
وز وی گرفت روشنی این تیره خاکدان
هوش مصنوعی: نابغه‌ای به نام نادر از وطن خود بیرون آمد و با شمشیری که داشت، زمین تاریک و بی‌نور را روشن کرد.
و امروز باز نو شده این دولت کهن
بعد از قیام نادر و جهد کریم‌خان
هوش مصنوعی: امروز این حکومت قدیمی دوباره زنده شده است، پس از قیام نادر شاه و تلاش‌های کریم‌خان.
یک قرن و نیم طی شد کز نسل پارسی
کس را نبود تخت جم و کاخ کی‌، مکان
هوش مصنوعی: یک قرن و نیم گذشته است که از نسل پارسیان، کسی دیگر وجود ندارد که دارای تخت و کاخ جمشید باشد، یعنی جایی برای زندگی و سلطنت.
ایران خراب شد ز دو همسایهٔ قوی
وز بی‌خیالی شه و دربار ناتوان
هوش مصنوعی: ایران به خاطر دو همسایهٔ قدرتمند و غفلت و بی‌توجهی شاه و دربارش نابود شد.
قانون خراب و ابتر و قانون‌گذار کور
بدتر ز هر دو مجری قانون در آن میان
هوش مصنوعی: قانون ناقص و ناتمام، و قانون‌گذاران کور و نااهل که از هر دو گروه، مجریان قانون در آن وضعیت بسیار بدتر هستند.
القصه نیست مردم این ملک را سپس
بعد از خدا پناهی غیر از خدایگان
هوش مصنوعی: در نهایت، مردم این سرزمین پس از خداوند، هیچ پناهی جز خداوند بزرگ ندارند.
فرمانده بزرگ رضا شاه پهلوی
شاهی که هست بر همه فرمان او روان
هوش مصنوعی: فرمانده بزرگ رضا شاه پهلوی، که سلطنتش بر تمامی مردم به یک فرمان نیرومند است، تحت تأثیر قدرت و نفوذ او قرار دارند.
شاها خدای بر گلهٔ خلق‌، مر تو را
چوپان صفت نمود نگهبان و پاسبان
هوش مصنوعی: ای شاه، تو مانند چوپانی هستی که محافظ و پاسبان گلهٔ مردم هستی، و خداوند تو را برای این کار انتخاب کرده است.
آسایش شبان چه بود؟ خدمت رمه
کز بهرخدمت رمه آمد همی شبان
هوش مصنوعی: آسایش شبان در حقیقت در خدمت به گله‌اش خلاصه می‌شود، چون او با تلاش و زحمت برای نگهداری و مراقبت از دام‌های خود شب‌ها را سپری می‌کند.
تفریح خلق در گرو زحمت شه است
دژ بغنود چو باشد بیدار دیده‌بان
هوش مصنوعی: تفریح و خوشی مردم به تلاش و زحمات پادشاه وابسته است. اگر نگهبان بیدار و هوشیار باشد، دژ و قلعه از خواب و بی‌تحرکی دور خواهد ماند.
اقرار می‌کنم که در این عهد و روزگار
هرگز شهی به از تو نداده است امتحان
هوش مصنوعی: من اعتراف می‌کنم که در این زمان و دوران هیچ پادشاهی بهتر از تو وجود ندارد.
چون درفتاد غلغله زآشوب بلشویک
اندر ولایت طبرستان و دیلمان
هوش مصنوعی: به هنگام بروز هیاهو و آشوب بلشویک‌ها در مناطق طبرستان و دیلمان، اوضاع به شدت پرتنش و ناآرام شده است.
تهدیدکرد عاصمهٔ ملک را عدو
چون سیل خانه کوب که خیزد ز هرکران
هوش مصنوعی: دشمن به پایتخت کشور حمله کرد، مانند سیلی که از هر سو به خانه‌ها می‌کوبد.
تو با قلیل مایه سپه‌، تاختی به رشت
کرده سپر به پیش اجانب تن و روان
هوش مصنوعی: با نیرو و زحمت کم اما با دقت و هوشیاری، به میدان جنگ رفتی و خود را در برابر دشمنان محافظت کردی.
زان بیشه‌های صعب گذشتی به رزمگاه
کانجا پلنگ را نتوان راند با سنان
هوش مصنوعی: تو از جنگل‌های دشوار عبور کردی، به میدان نبرد که در آنجا نمی‌توان پلنگ را با نیزه راند.
مرداب‌های موحش و آن سنگلاخ‌ها
بگذاشتی‌، چو تیر که پرگیرد ازکمان
هوش مصنوعی: تو آن مرداب‌های خطرناک و سنگلاخ‌های دشوار را ترک کردی، همچون تیر که از کمان رها شده و به پرواز درمی‌آید.
اندر میان دشمن رفتی و آمدند
از هر طرف سپاهی بسته به کین میان
هوش مصنوعی: در میان دشمنان وارد شدی و از هر سو گروه‌هایی برای جنگ آماده شده‌اند.
جستی ظفر به یاری تدبیر و تیغ تیز
بر دشمنان خانگی و خصم بی‌امان
هوش مصنوعی: با کمک تدبیر و ایستادگی قوی، به پیروزی بر دشمنان خانگی و رقیبان سرسخت دست پیدا می‌کنید.
کشور ز اهتمام تو یکباره امن گشت
گردنکشان و دزدان گشتند بی‌نشان
هوش مصنوعی: کشور به خاطر توجه و تلاش تو به یک‌باره به آرامش رسید و گردن‌کشان و دزدان ناپدید شدند.
جاماسب گفته است به جاماسبنامه در
یاجوجیان ز شرق درآیند ناگهان
هوش مصنوعی: جاماسب در آثارش اشاره می‌کند که یاجوج و ماجوج از طرف شرق به ناگاه ظاهر خواهند شد.
هر چیز را خورند و ستانند و بگذرند
همچون ملخ که بگذرد از باغ و بوستان
هوش مصنوعی: هر چیزی را می‌خورند، می‌گیرند و از کنار آن می‌گذرند، مانند ملخی که از باغ‌ها و بوستان‌ها عبور می‌کند.
از بهر دفع آنان بیرون شود یکی
مانند تو از ایران در آخرالزمان
هوش مصنوعی: در زمان پایان دنیا، فردی شبیه تو از ایران به منظور مقابله با آنها خواهد آمد.
آن قوم را به دریا ریزد ز رزمگاه
وایران دوباره گردد چون‌ عهد باستان
هوش مصنوعی: آن گروه را به دریا می‌سپارد و از میدان جنگ دور می‌کند و ایران دوباره به وضعیت گذشته‌اش برمی‌گردد.
مانندهٔ نیاکان گردد به عهد تو
خوی نژاد ایران با صدق هم‌عنان
هوش مصنوعی: نیاکان تو باید به خوبی و با صداقت در عهد تو رفتار کنند و با ویژگی‌های نژاد ایرانی همگام شوند.
جاماسبنامه را تویی اکنون شها گواه
از من به یاد دار و بر این فال خوش بران
هوش مصنوعی: ای شاه جوانمرد، تو اکنون مانند جاماسب هستی. همیشه به یاد داشته باش که من به تو گواهی می‌دهم و بر این پیشگویی خوشگوار تأکید می‌کنم.

حاشیه ها

1396/02/19 19:05
نادر..

آمد ز کوهسار دماوند، کیقباد
شد کشور از قدومش چون روضه جنان ..
نوشته ای کوتاه تقدیم به دوستان:
بر توچال آن چکاد خوش سیما
دیدگان خیره بر سوی خاور: دماوند
استوار،
سرفراز و مغرور،
رستگار و آزاد ..
...
سوی پائین دست گردید نگاه
تا که بیند به وفور
زین خصال نیکو در مردم
و به شادی، بشمارد آنها را یک یک ..
...
قطره ها، نشمرده
می شد از چشم رها ...