شمارهٔ ۱۸۷ - پاسخ به کاظم پزشکی
ای پزشکی خطت رسید به من
چون به یعقوب پیر، پیراهن
خطی آنجا نبشته دیدم نغز
که شد از آن دو چشم من روشن
شیوهٔ میر و شیوهٔ درویش
هر دوان درتنیده در یک فن
چون دو رنگ بدیع در یک گل
چون دو جان عزیز در یک تن
به لطیفی یکی لطیف غزال
به بدیعی یکی بدیع وثن
گفته در هر نکت هزار مثل
خفته در هر مثل هزار سخن
از جزالت تنیده یک به دگر
سخنان همچو حلقهٔ جوشن
نثر با نثر پنجه در پنجه
نظم با نظم دست درکردن
شیر فکر مرا به دام آورد
نیروی آن غزال شیر اوژن
گویی آمد یکی پزشک از پارس
از برای عیادت دل من
مانده در شهر اصفهان محبوس
اصفهان گشته چاه و من بیژن
نه منیژه که باشدم غمخوار
نه تهمتن که داردم ایمن
هست بند من از غم و احزان
بود اگر بند بیژن از آهن
بند آهن شکسته گردد لیک
نشکند بندگرم وقفل حزن
من و جفت و سه دختر و دو پسر
هفت دلخسته همچو عقد برن!
من به زعم کسان گنهکارم
چیست آیا گناه کودک و زن!
نه یکی آیدم به پیرامون
نه کسی گرددم به پیرامن!
چون گروه جذامیان شدهایم
مانده از دوست رانده از دشمن!
خانهام شد به شهر ری ویران
زیر برف ویخ دی و بهمن
که خدا خانهاش خراب کناد
آنکه زو شد خراب خانهٔ من
بهمن و دی چو دشمنان دگر
سر برآوردهاند از مکمن
هرکه را پادشه ز چشم افکند
گو به کس چشم دوستی مفکن
خوردهام من به عهد شه سوگند
پیش فرمان قادر ذوالمن
کرده با دست خود سجل که مدام
پای ننهم برون ز عهد کهن
نشکنم عهد شاه را که نهند
لقب من بهار عهدشکن!
پاس مشروطه و تعهد شاه
حفظ قانون و راه و رسم سنن
نگسلم مهر، گو رگم بگسل
نشکنم عهد، گو سرم بشکن
شاه مشروطه مرد در غربت
گشت جانش رها ز رنج و محن
پهلوی پادشه شده است و بدو
جز به نیکی نبرد باید ظن
قدرت اوست برتر از قانون
هرچه خواهد دلش توان کردن
گر کشد ور رها کند، شاید
کش به پیش است تاج و تیغ و کفن
دشمنانش قرین باد افراه
دوستانش قرین پاداشن
«نه مرا باتکاب او پایاب»
«نه مرا با گشاد او جوشن»
شمارهٔ ۱۸۶ - بهار اصفهان: نوبهار است و بود پرگل و شاداب چمنشمارهٔ ۱۸۸ - پیری: زد پنجه وپنج پنجهام برتن
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای پزشکی خطت رسید به من
چون به یعقوب پیر، پیراهن
هوش مصنوعی: شما به من که دلبستهام، مانند پیراهنی که به یعقوب پیر رسید، کمک کردید. این اشاره به محبت و توجه شما دارد که برای من بسیار ارزشمند است.
خطی آنجا نبشته دیدم نغز
که شد از آن دو چشم من روشن
هوش مصنوعی: در جایی نوشته ای زیبا دیدم که باعث روشنایی چشمهای من شد.
شیوهٔ میر و شیوهٔ درویش
هر دوان درتنیده در یک فن
هوش مصنوعی: طریقه و سبک زندگی خواص و عوام، هر دو در یک هنر و مهارت گنجانده شده است.
چون دو رنگ بدیع در یک گل
چون دو جان عزیز در یک تن
هوش مصنوعی: دو رنگ زیبا در یک گل مانند دو جان گرانبها در یک بدن هستند.
به لطیفی یکی لطیف غزال
به بدیعی یکی بدیع وثن
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و ظرافت هنر و طبیعت اشاره دارد. تصویر زیبای یک غزال که نمادی از لطافت و زیبایی است، در کنار تجلیاتی از هنرهایی که تازه و بدیع هستند، به نمایش گذاشته شده است. در واقع، این دو تصویر به هم پیوستهاند و نشاندهنده ارتباط میان زیباییهای طبیعی و هنرهای انسانی هستند.
گفته در هر نکت هزار مثل
خفته در هر مثل هزار سخن
هوش مصنوعی: در هر نکتهای که بیان میشود، هزار مفهوم نهفته است و در هر مفهوم نیز هزار سخن دیگر وجود دارد.
از جزالت تنیده یک به دگر
سخنان همچو حلقهٔ جوشن
هوش مصنوعی: سخنان به زیبایی و استحکام به یکدیگر متصل شدهاند، مانند زنجیری که از حلقههای محکم و منظم تشکیل شده است.
نثر با نثر پنجه در پنجه
نظم با نظم دست درکردن
هوش مصنوعی: یعنی در نثر، نثر و در نظم، نظم به مبارزه میپردازند و هر کدام سعی دارند بر دیگری غلبه کنند.
شیر فکر مرا به دام آورد
نیروی آن غزال شیر اوژن
هوش مصنوعی: فکر من مانند شیری قوی و قدرتمند است که به تله افتاده و نیروی آن مانند غزالی است که زیبایی و لطافتی خاص دارد.
گویی آمد یکی پزشک از پارس
از برای عیادت دل من
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که یک پزشک از سرزمین پارس برای معاینه و درمان دل من آمده است.
مانده در شهر اصفهان محبوس
اصفهان گشته چاه و من بیژن
هوش مصنوعی: در شهری به نام اصفهان گرفتار شدهام و مانند بیژن در چاهی محبوس هستم.
نه منیژه که باشدم غمخوار
نه تهمتن که داردم ایمن
هوش مصنوعی: نه من مانند منیژه هستم که در دشواریها، یار و همدرد باشم و نه مانند تهمتن هستم که در امنیت و آرامش به سر برم.
هست بند من از غم و احزان
بود اگر بند بیژن از آهن
هوش مصنوعی: بند من از غم و ناراحتی ساخته شده است، اما اگر بند بیژن از آهن باشد.
بند آهن شکسته گردد لیک
نشکند بندگرم وقفل حزن
هوش مصنوعی: اگرچه زنجیر آهنی میتواند شکسته شود، اما زنجیر احساسات و قفل اندوه هرگز نمیتواند به آسانی شکسته شود.
من و جفت و سه دختر و دو پسر
هفت دلخسته همچو عقد برن!
هوش مصنوعی: هفت نفر دلگیر و ناراحت هستیم، من و همسرم و سه دختر و دو پسر، که مانند عقدی ناامید به هم پیوستهایم.
من به زعم کسان گنهکارم
چیست آیا گناه کودک و زن!
هوش مصنوعی: به نظر برخی افراد، من گناهکار هستم، اما آیا میتوان گناه کودک و زن را توجیه کرد؟
نه یکی آیدم به پیرامون
نه کسی گرددم به پیرامن!
هوش مصنوعی: من نه تنها به دور کسی میگردم و نه کسی به دور من میچرخد.
چون گروه جذامیان شدهایم
مانده از دوست رانده از دشمن!
هوش مصنوعی: ما همچون جذامیان شدهایم، نه از دوستان چیزی داریم و نه از دشمنان.
خانهام شد به شهر ری ویران
زیر برف ویخ دی و بهمن
هوش مصنوعی: خانهام در شهر ری زیر برف و یخ روزهای دی و بهمن خراب شده است.
که خدا خانهاش خراب کناد
آنکه زو شد خراب خانهٔ من
هوش مصنوعی: ای کاش خداوند خانهی کسی را ویران کند که باعث ویرانی خانهی من شده است.
بهمن و دی چو دشمنان دگر
سر برآوردهاند از مکمن
هوش مصنوعی: هوا در بهمن و دی، مانند دشمنان دیگر، دوباره خود را نشان داده است.
هرکه را پادشه ز چشم افکند
گو به کس چشم دوستی مفکن
هوش مصنوعی: هر کسی که مورد توجه پادشاه باشد، نباید به کسی دیگر چشم دوستی بیندازد و به او محبت کند.
خوردهام من به عهد شه سوگند
پیش فرمان قادر ذوالمن
هوش مصنوعی: من به عهد و پیمان شاه قسم خوردهام که پیش فرمان و قدرت خداوندگار مطلق باشم.
کرده با دست خود سجل که مدام
پای ننهم برون ز عهد کهن
هوش مصنوعی: با دستان خود، نام و نشانی ثبت کردهام که هرگز از یادآوری گذشتهها خارج نشوم و پا نگذارم بر آستانهی فراموشی گذشتههای دور.
نشکنم عهد شاه را که نهند
لقب من بهار عهدشکن!
هوش مصنوعی: عهد و پیمان پادشاه را نمیشکنم، چون نمیخواهم نامم را به عنوان کسی که عهدشکن است برسانند.
پاس مشروطه و تعهد شاه
حفظ قانون و راه و رسم سنن
هوش مصنوعی: شاه باید به قوانین و آداب و سنن احترام بگذارد و متعهد به حفظ اصول مشروطه باشد.
نگسلم مهر، گو رگم بگسل
نشکنم عهد، گو سرم بشکن
هوش مصنوعی: هرگز محبت و عشق خود را از دست نمیدهم، حتی اگر این عشق باعث شود که رگ قلبم پاره شود. همچنین هرگز پیمان و قرارداد خود را نمیشکنم، حتی اگر سرم خرد شود.
شاه مشروطه مرد در غربت
گشت جانش رها ز رنج و محن
هوش مصنوعی: شاه مشروطه در غربت به دنیا آمد و جانش از رنجها و مصیبتها آزاد شد.
پهلوی پادشه شده است و بدو
جز به نیکی نبرد باید ظن
هوش مصنوعی: پهلوی پادشاه شده و جز به خوبی نباید به او فکر کرد یا قضاوت کرد.
قدرت اوست برتر از قانون
هرچه خواهد دلش توان کردن
هوش مصنوعی: توانایی او فراتر از هر قانونی است و او میتواند هر آنچه بخواهد به راحتی انجام دهد.
گر کشد ور رها کند، شاید
کش به پیش است تاج و تیغ و کفن
هوش مصنوعی: اگر او را بکشند یا رهایش کنند، شاید در جلوتر از این، تاج و شمشیر و کفن وجود داشته باشد.
دشمنانش قرین باد افراه
دوستانش قرین پاداشن
هوش مصنوعی: دشمنان او مانند بادی بیفایده هستند، در حالی که دوستانش به پاداش و خوب rewards نزدیکند.
«نه مرا باتکاب او پایاب»
«نه مرا با گشاد او جوشن»
هوش مصنوعی: من نه به پایبندی او نیاز دارم و نه به حفاظت و ایمنی که او فراهم میکند.