گنجور

شمارهٔ ۱۸۸ - پیری

زد پنجه وپنج پنجه‌ام برتن
زین پنجهٔ عظیم رنجه گشتم من
یاربم نکرد زور سرپنجه
با پنجه روزگار مردافکن
شد لاشهٔ عمر پیر و فرسوده
وبن کرهٔ بخت همچنان توسن
خندان خندان جوانیم دزدید
خردک خردک‌، زمانهٔ رهزن
گریان گشتم ز پیری و خندید
بر گریهٔ من ستارهٔ ریمن
برخاست جوانی از برم گریان
پیری ببرم طپید چشمک‌زن
آن یک به هزار نعمت آماده
این یک به‌هزار نکبت آبستن
آن رفت و نهاد بیم باد افراه
این آمد و برد امید پاداشن
از پای فتادم و نیاسودند
یک ‌لحظه ز تاختن‌، دی و بهمن
ایام نهفت آب و رنگم را
در نقش و نگار سایه و روشن
مویم به مثال صبح روشن شد
روزم به مثابه شب ادکن
هیهات‌، جوانیا کجا رفتی
بازآکه شویم دست در گردن
داد تو ندادم آن همایون روز
کز فیض تو بود ساحتم گلشن
بودم سرمست قوت بازو
چو بر لب هیرمند، روبین‌تن
نه لابهٔ رستمم در آن مستی
بنمودی ره نه پند پشیوتن
ناگاه زکید زال گردون‌، زد
پیری تیری به چشمم از آهن
اینک منم اوفتاده در دامی
کز وی نرهد به مکر و فن ذی‌فن
هر روز کسالتی شود پیدا
هر لحظه نقاهتی شود ملعن
یکسو رده بسته شش نر و ماده
چون کره‌ خران‌ چمون‌ و خرگردن
یوحا صفتان که لقمه‌ای سازند
بر سفره اگر نهی کُه قارن
وز سوی دگر به غر و غر بانو
در کار برنج و گندم و روغن
درمانده‌ شوم‌ به ‌بلده‌ای کانجاست
الکاسب او خدای را دشمن ‌
ور نام پسر نهی حبیب‌الله
تصحیف شود خبیث و اهریمن
افتاده به جلد ملک دزدی چند
همچون شیشه به جلد جوزاکن‌
در عرضهٔ ‌خرد به نرخ ارزن‌، سیم
در بیع دهد به نرخ سیم، ارزن
جوسنگ ترازوبش کم از خردل
خروار قپانش کم ز پنجه من
ناخوانده کتب ز هیچ باب الا
در ییش پدر فصول مکر و فن
نه از در بزم و بذله و جوشش
نه از در رزم و نیزه و جوشن
نه جان کس از زبانشان مأمون
نه عرض کس از فسادشان ایمن
افشانده نمک به خشک ریش ما
یک طایفه خشک‌مغزتر دامن
نگرفته ز هیچ وقعتی عبرت
ننهاده به هیچ سنتی گردن
خیزند به دعوی و کنند اصرار
برگفته ناصواب و نامتقن
از دفتر حکمت ‌و ادب رفته است
وافتاده به دست مردم برزن
مقیاس تمیز خائن از خادم
میزان عیار عاقل ازکودن
طاعت نبرد ز اوستا شاگرد
حرمت ‌ننهد به ‌روستم ‌بیژن
روزی که جوان و نامجو بودم
پیران بودند قبله میهن
و امروز که پیر گشته‌ام گویند
پیری به زمانه نیست مستحسن
ای پیر مرنج کاین جوانان نیز
تازند دواسبه سوی این معدن
بی‌پیر مباد کشور دارا
بی‌پیر مباد ملکت بهمن
خوبست که ‌خردسالگان زین پس
ندهند دگر به سالخوردی تن

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زد پنجه وپنج پنجه‌ام برتن
زین پنجهٔ عظیم رنجه گشتم من
هوش مصنوعی: با ضربه‌ای که به من زدی، تمام وجودم را تحت تأثیر قرار دادی و از این ضربهٔ قدرتمند رنجیدم.
یاربم نکرد زور سرپنجه
با پنجه روزگار مردافکن
هوش مصنوعی: ای خدا، چرا با قدرت و تسلطی که بر من داری، مرا در برابر سختی‌های زندگی هیچگونه یاری نمی‌کنی؟
شد لاشهٔ عمر پیر و فرسوده
وبن کرهٔ بخت همچنان توسن
هوش مصنوعی: عمر انسان به پایان رسیده و دیگر از جوانی و نشاط خبری نیست، در حالی که شانس و آینده هنوز مثل اسب آماده و پابرجاست.
خندان خندان جوانیم دزدید
خردک خردک‌، زمانهٔ رهزن
هوش مصنوعی: ما در جوانی با شادی و خنده زندگی می‌کنیم؛ اما زمانه همچون دزدی، آرام آرام از ما چیزهای ارزشمند را می‌رباید.
گریان گشتم ز پیری و خندید
بر گریهٔ من ستارهٔ ریمن
هوش مصنوعی: من از پیری بسیار ناراحتم و در حالی که اشک میریزم، ستارهٔ ریمن به من می‌خندد.
برخاست جوانی از برم گریان
پیری ببرم طپید چشمک‌زن
هوش مصنوعی: جوانی از کنارم برخاست و در حالی که گریه می‌کرد، پیری را به آرامی به سمت خود می‌کشید و چشمانش پر از شوق و اشتیاق بود.
آن یک به هزار نعمت آماده
این یک به‌هزار نکبت آبستن
هوش مصنوعی: یک نعمت بزرگ از هزار نعمت کوچک بهتر است و در مقابل، یک نکبت بزرگ می‌تواند از هزار نکبت کوچک به مراتب بدتر باشد.
آن رفت و نهاد بیم باد افراه
این آمد و برد امید پاداشن
هوش مصنوعی: او رفت و نگرانی از آمدن باد را به جا گذاشت، و اینک او آمده و امید به دریافت پاداش را با خود برده است.
از پای فتادم و نیاسودند
یک ‌لحظه ز تاختن‌، دی و بهمن
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به حالتی اشاره دارد که از شدت خستگی و فشار، به زمین افتاده است و نتوانسته است حتی یک لحظه آرامش پیدا کند. او به دو ماه دی و بهمن اشاره می‌کند که نمادی از سختی و مشکلاتی است که در این دوران بر او تحمیل شده است. به طور کلی، این بیانگر احساس خستگی و ناتوانی در برابر چالش‌ها و دشواری‌های زندگی است.
ایام نهفت آب و رنگم را
در نقش و نگار سایه و روشن
هوش مصنوعی: روزهای پنهان زندگی‌ام را با رنگ و طرحی زیبا در سایه و روشن به تصویر کشیده‌ام.
مویم به مثال صبح روشن شد
روزم به مثابه شب ادکن
هوش مصنوعی: موهایم مانند صبح روشن و درخشان است، اما روزم به اندازه شب تاریک و بی‌رحمانه به نظر می‌رسد.
هیهات‌، جوانیا کجا رفتی
بازآکه شویم دست در گردن
هوش مصنوعی: ای جوانی، کجا رفتی؟ برگرد تا دوباره با هم باشیم و دست در گردن هم بگذاریم.
داد تو ندادم آن همایون روز
کز فیض تو بود ساحتم گلشن
هوش مصنوعی: من آن روز باعظمتی را که به خاطر لطف تو گلستان را ساخته بودم، به تو ندادم.
بودم سرمست قوت بازو
چو بر لب هیرمند، روبین‌تن
هوش مصنوعی: من شاد و سرمست از نیروی بازویم بودم، همانطور که بر لب هیرمند ایستاده‌ام و به زیبایی‌ها می‌اندیشم.
نه لابهٔ رستمم در آن مستی
بنمودی ره نه پند پشیوتن
هوش مصنوعی: در آن حالت مستی، نه صدای رستم را شنیدی و نه نصیحت پشوتن را پذیرفتی.
ناگاه زکید زال گردون‌، زد
پیری تیری به چشمم از آهن
هوش مصنوعی: ناگهان از زندگی زودگذر و سختی‌های آن، تیر زشتی و افسردگی به چشمانم فرود آمد.
اینک منم اوفتاده در دامی
کز وی نرهد به مکر و فن ذی‌فن
هوش مصنوعی: اکنون من در دام افتاده‌ام که از آن، به ترفندها و هنرهای شیطانی نجاتی نیست.
هر روز کسالتی شود پیدا
هر لحظه نقاهتی شود ملعن
هوش مصنوعی: هر روز احساس ناخوشی می‌کنم و در هر لحظه به نوعی بیماری دچار می‌شوم.
یکسو رده بسته شش نر و ماده
چون کره‌ خران‌ چمون‌ و خرگردن
هوش مصنوعی: در یک سمت، شش نر و ماده به طور مرتب کنار هم ایستاده‌اند، مانند گروهی از خرها که به شکل خاصی رفتار می‌کنند.
یوحا صفتان که لقمه‌ای سازند
بر سفره اگر نهی کُه قارن
هوش مصنوعی: افرادی که برای خود لقمه‌ای می‌آفرینند و در زندگی خود تلاش می‌کنند، اگر تو بخواهی، می‌توانی در مسیر آنها قرار بگیری و به موفقیت‌هایشان بپیوندی.
وز سوی دگر به غر و غر بانو
در کار برنج و گندم و روغن
هوش مصنوعی: او از طرف دیگر به زنی با خواست‌های بلند در مورد برنج، گندم و روغن اهمیت می‌دهد.
درمانده‌ شوم‌ به ‌بلده‌ای کانجاست
الکاسب او خدای را دشمن ‌
هوش مصنوعی: اگر به جایی برسم که در آن انسان‌های کاسب و تجارت‌پیشه دشمن خدا باشند، به ناچار درمانده و ناتوان می‌شوم.
ور نام پسر نهی حبیب‌الله
تصحیف شود خبیث و اهریمن
هوش مصنوعی: اگر نام پسر محبوب خدا اشتباه نوشته شود، به معنای بد و شیطانی خواهد بود.
افتاده به جلد ملک دزدی چند
همچون شیشه به جلد جوزاکن‌
هوش مصنوعی: شخصی که در دام قدرت و مقام گرفتار شده، همچون شیشه‌ای است که درون ظرفی قرار دارد و می‌تواند به آسانی در معرض خطر شکست قرار گیرد. این نشان‌دهنده آسیب‌پذیری و fragility در میان موانع و فریب‌های زندگی است.
در عرضهٔ ‌خرد به نرخ ارزن‌، سیم
در بیع دهد به نرخ سیم، ارزن
هوش مصنوعی: اگر عقل و فهم انسانی را به قیمت کم و بی‌ارزش بسنجند، در این صورت فردی که دارای دانش و ثروت است، همانند کسی که صرفاً پول یکسانی دارد، به فراموشی سپرده می‌شود.
جوسنگ ترازوبش کم از خردل
خروار قپانش کم ز پنجه من
هوش مصنوعی: در اینجا به این مفهوم اشاره شده است که حتی مقدار کمی از سنگ جواهر ارزشمند است و گفته می‌شود که اندازه و کمیت آن نسبت به اراده و قدرت فرد، مانند پنجه‌ای که دارد، نادیده گرفته می‌شود. به عبارتی می‌توان گفت که ارزش واقعی چیزها به اندازه و وزن آن‌ها نیست، بلکه به توانایی انسانی و اثرگذاری آن بستگی دارد.
ناخوانده کتب ز هیچ باب الا
در ییش پدر فصول مکر و فن
هوش مصنوعی: کتب را جز در برابر پدر، از هیچ موضوعی نخوانده‌ام و فقط در مورد فصول فریب و شیوه‌ها مطالعه کرده‌ام.
نه از در بزم و بذله و جوشش
نه از در رزم و نیزه و جوشن
هوش مصنوعی: این ابیات به معنای این هستند که نه در جشن و شادی و تفریح و نه در جنگ و نبرد و سختی، انسان باید تنها از یک جنبه به زندگی نگاه کند. به عبارتی دیگر، زندگی شامل جنبه‌های مختلفی است که نیاز به توجه و درک هر دو سمت آن دارد.
نه جان کس از زبانشان مأمون
نه عرض کس از فسادشان ایمن
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند از زبان آنها اطمینان داشته باشد و هیچ‌کس در برابر فساد آنان در امان نیست.
افشانده نمک به خشک ریش ما
یک طایفه خشک‌مغزتر دامن
هوش مصنوعی: یک گروه بی‌فکر و بی‌احساس، به ما که در حال تحمل سختی‌ها و مشکلات هستیم، مشکلات و رنج‌های بیشتری تحمیل می‌کنند.
نگرفته ز هیچ وقعتی عبرت
ننهاده به هیچ سنتی گردن
هوش مصنوعی: به هیچ نقطه‌ای از زمان عبرت نگرفته و به هیچ قانونی هم تسلیم نشده است.
خیزند به دعوی و کنند اصرار
برگفته ناصواب و نامتقن
هوش مصنوعی: آنها به بهانه‌ای بلند می‌شوند و به طور قاطعانه بر نظر غلط و نادرست خود پافشاری می‌کنند.
از دفتر حکمت ‌و ادب رفته است
وافتاده به دست مردم برزن
هوش مصنوعی: این عبارت به این معنی است که مطالبی از دانش و ادب، از دفتری خارج شده و به دست مردم عادی در خیابان‌ها و محله‌ها افتاده است. به عبارت دیگر، این نکته را بیان می‌کند که اصل و ریشه‌های فرهنگ و حکمت به طور عام و بین مردم عادی در دسترس قرار گرفته و قابل استفاده شده است.
مقیاس تمیز خائن از خادم
میزان عیار عاقل ازکودن
هوش مصنوعی: خائن و خدمت‌گزار و همچنین عاقل و نابخرد با ویژگی‌های مشخصی قابل تشخیص هستند.
طاعت نبرد ز اوستا شاگرد
حرمت ‌ننهد به ‌روستم ‌بیژن
هوش مصنوعی: اگر کسی در علم و دانش خود به استادش احترام نگذارد و از او اطاعت نکند، نمی‌تواند به مقام بلندی دست یابد یا به موفقیت برسد.
روزی که جوان و نامجو بودم
پیران بودند قبله میهن
هوش مصنوعی: در زمانی که جوان و آرزومند بودم، افراد سالخورده در مقابل ما قرار داشتند و راهنمای ما بودند.
و امروز که پیر گشته‌ام گویند
پیری به زمانه نیست مستحسن
هوش مصنوعی: امروز که به سن‌وسال بالایی رسیده‌ام، می‌گویند در زمانه‌ای که هستیم، هیچ چیز خوبی از پیری انتظار نمی‌رود.
ای پیر مرنج کاین جوانان نیز
تازند دواسبه سوی این معدن
هوش مصنوعی: ای پیر، نگران نباش، چون این جوانان نیز به سوی این محل با شتاب در حرکتند.
بی‌پیر مباد کشور دارا
بی‌پیر مباد ملکت بهمن
هوش مصنوعی: کشور ثروتمند و مرفه بدون رهبری و پیشوای درستکار، هرگز خوب نخواهد بود. همچنین سرزمین با شخصیت و باستانی نمی‌تواند بدون وجود حکمت و رهبری مناسب، دوام بیاورد.
خوبست که ‌خردسالگان زین پس
ندهند دگر به سالخوردی تن
هوش مصنوعی: بهتر است که جوانان دیگر به افراد سالخورده بی احترامی نکنند.