شمارهٔ ۱۷۱ - تغزل
زلفت از مشگ، خط آراید بر صفحهٔ سیم
تا بدان، چشم تو را فتنه نماید تعلیم
فتنهآموزی مگذار بر آن زلف سیاه
وآن خط مشگین مپسند برآن صفحهٔ سیم
روی تو ماهی سیم است بر او خط چه نهی
کس به عمدا خط ننگارد بر ماهی سیم
وآن سیه چشم ترا فتنه نباید آموخت
فتنهسازی نبود درخور بیمار و سقیم
زلف تو چشم تو را برد بخواهد از راه
یکره ار، زآن مژهٔ تیرزنش ندهی بیم
بیم ده بیم، که زلف تو فسونها داند
که از آن خیره شود جان و دل مرد حکیم
بیم آنست که چشم تو شود فتنهطراز
واین دل من شود از فتنهٔ چشم به دونیم
بینم آن زلف تو خمیده برآن عارض تو
چون تهیدستی خمیده بر مرد کریم
جای آن زلف مده خیره بر آن عارض پاک
دوزخی را نبود جای به جنات نعیم
ای همه پاکی وخوبی بههم آورده خدای
پس ببخشوده بدان عارض چون درّ یتیم
خلق بفریبی زان عارض چون آتش و گل
ای گل و آتش با عارض تو یار و ندیم
آتش و گل بههم آوردی و بردی دل خلق
هم بدین گونه دل خلق ببرد ابراهیم
پشتم از هجر تو شد گوژتر از قامت دال
ای دهان تو بسی تنگ تر از حلقهٔ میم
کودک از ابجد جز جیم نخواند زین پس
تا تو زآن زلف درافکندی جیم از بر جیم
عهد من یکره بشکستی و عذرآرایی
عهد بشکستن دانی که گناهی است عظیم
عذر از این بیش میارای، که مر خوبان را
عهد بربستن و بشکستن رسمی است قدیم
شمارهٔ ۱۷۰ - شب پائیز: روز بگذشت و شب تیره بگستردادیمشمارهٔ ۱۷۲ - مولودیه و منقبت: زهی به کعبه، شرافتفزای رکن و حطیم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زلفت از مشگ، خط آراید بر صفحهٔ سیم
تا بدان، چشم تو را فتنه نماید تعلیم
هوش مصنوعی: موهای تو مانند مشک به زیبایی درخشان است و بر صفحهٔ نقرهای زیبایی خاصی میبخشد تا چشمهای تو بتوانند جادوی خود را به نمایش بگذارند.
فتنهآموزی مگذار بر آن زلف سیاه
وآن خط مشگین مپسند برآن صفحهٔ سیم
هوش مصنوعی: به این زلف سیاه و آن خط زیبا دل نبند و فریب جذابیت آنها را نخور.
روی تو ماهی سیم است بر او خط چه نهی
کس به عمدا خط ننگارد بر ماهی سیم
هوش مصنوعی: صورت زیبای تو مانند یک ماه نقرهای است و هیچکس بهطور عمدی نمیتواند بر روی آن لکهای ایجاد کند.
وآن سیه چشم ترا فتنه نباید آموخت
فتنهسازی نبود درخور بیمار و سقیم
هوش مصنوعی: و آن چشمان سیاه تو نباید فریبندگی یاد بگیرند، چرا که فریب دادن برای کسی که بیمار و ضعیف است مناسب نیست.
زلف تو چشم تو را برد بخواهد از راه
یکره ار، زآن مژهٔ تیرزنش ندهی بیم
هوش مصنوعی: زیبایی زلف و چشمان تو چنان جذاب است که اگر کسی بخواهد از یک راه مستقیم به سمت تو بیاید، نباید از تیرگی مژگان تو هراسی داشته باشد.
بیم ده بیم، که زلف تو فسونها داند
که از آن خیره شود جان و دل مرد حکیم
هوش مصنوعی: بترس از زیباییهای زلف تو که میتواند جان و دل حکیم را به حیرت وادارد.
بیم آنست که چشم تو شود فتنهطراز
واین دل من شود از فتنهٔ چشم به دونیم
هوش مصنوعی: ترس من این است که چشم تو به زیبایی فریبندهای بدل شود و دل من از دلفریبی نگاهت، دو نیم شود.
بینم آن زلف تو خمیده برآن عارض تو
چون تهیدستی خمیده بر مرد کریم
هوش مصنوعی: موهای فر و زیبای تو را میبینم که بر چهرهات افتاده و مانند کسی است که به خاطر فقر و نیاز، با فروتنی و سر خمیده در برابر انسان بزرگ و نیکوکار ایستاده است.
جای آن زلف مده خیره بر آن عارض پاک
دوزخی را نبود جای به جنات نعیم
هوش مصنوعی: بهتر است به جای آن زلف، نگاه خود را به آن صورت زیبا ندوخت، زیرا زیبایی او در بهشت نعیم نیز جایی ندارد.
ای همه پاکی وخوبی بههم آورده خدای
پس ببخشوده بدان عارض چون درّ یتیم
هوش مصنوعی: ای خدای همه خوبیها و پاکیها! پس به آن صورت مانند مروارید یتیم ببخش.
خلق بفریبی زان عارض چون آتش و گل
ای گل و آتش با عارض تو یار و ندیم
هوش مصنوعی: چهرهات آنقدر جذاب است که میتواند مردم را فریب دهد، مانند آتش و گل. ای گل! تو و آتش در زیبایی چهرهات همراه و همسفر هستید.
آتش و گل بههم آوردی و بردی دل خلق
هم بدین گونه دل خلق ببرد ابراهیم
هوش مصنوعی: تو با آتش و گل دل مردم را به دست آوردی؛ ابراهیم نیز به همین شکل دل مردم را تسخیر کرد.
پشتم از هجر تو شد گوژتر از قامت دال
ای دهان تو بسی تنگ تر از حلقهٔ میم
هوش مصنوعی: بدن من از دوری تو خمیده و ناتوان شد، ای دهان تو بسیار تنگتر از حروف میم است.
کودک از ابجد جز جیم نخواند زین پس
تا تو زآن زلف درافکندی جیم از بر جیم
هوش مصنوعی: کودک فقط حرف جیم را از حروف الفبا خواند و از آن به بعد، وقتی تو زلف خود را به دور انداختی، کودک دوباره جیم را به خاطر آورد.
عهد من یکره بشکستی و عذرآرایی
عهد بشکستن دانی که گناهی است عظیم
هوش مصنوعی: عهد من را شکستی و بهانه آوردی. میدانی که شکستن عهد، گناهی بزرگ است.
عذر از این بیش میارای، که مر خوبان را
عهد بربستن و بشکستن رسمی است قدیم
هوش مصنوعی: دیگر عذر و بهانه نیاور، چون شکستن عهد و پیمان برای زیبا رویان همیشه یک سنت قدیمی بوده است.