گنجور

شمارهٔ ۱۶۸ - گو نکنم

دل من‌، شرح غم یار مکن گو نکنم
آتش عشق پدیدار مکن گو نکنم
بره انده و تیمار مرو، وین تن من
بستهٔ انده و تیمار مکن گو نکنم
گر مرا خسته وبیمار نخواهی کردن
شرح آن نرگس بیمار مکن گو نکنم
پندی از من بشنو ای دل‌، تا بتوانی
قصدآن ترک ستمکار مکن گونکنم
خوار دارد همه ‌دل‌ها را آن‌ ترک پسر
خوبش را چون‌دکران خوارمکن گو نکنم
مست آن نرگس مخمور نشو گو نشوم
خانه درکوچه خمار مکن گو نکنم
گرتو دانی که‌همه وعدهٔ‌دلدار خطاست
تکیه بر وعده دلدار مکن گو نکنم
خوبرویان خراسان به جفاکارکنند
یاد ازین قوم جفاکار مکن گو نکنم
طرهٔ خوبان‌، طرار و بلاانگیز است
خواهش طرهٔ طرار مکن گو نکنم
ور به پنهانی بربست تو را زلف نگار
قصهٔ بستگی اظهار مکن گو نکنم
ز نکورویان هرچندکنی شکوه بکن
لیک از صدر نکوکار مکن گو نکنم
اعتبارالملک آن کو به عیارکرمش
جز که دریا را معیار مکن گو نکنم
هرکه را روی ز دیدارش فرخنده نگشت
تا ابد رویش دیدار مکن گو نکنم
گرش از مهر نظر افتد بر اهریمن
وصف او جز بت فرخار مکن گو نکنم
وگرش افتد از قهر نظر سوی پری
نظر اندر وی‌، زنهار مکن گو نکنم
هرکجا بینی آن صدر بزرگ آئین را
بهر غله چو من اصرار مکن گو نکنم
سخن از هردر با خواجه چو بنیادکنی
به جز از درهم و دینار مکن گو نکنم
شعر من در یتیمی است‌، براین در یتیم
ز صفا بنگر و انکار مکن گو نکنم
تا جهان باشد بنشین ز بر مسند جاه
روز و شب جز به‌طرب کار مکن گو نکنم
گفتم این شعر بر آئین ادیبی که سرود
تنم از رنج‌، گرانبار مکن گو نکنم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل من‌، شرح غم یار مکن گو نکنم
آتش عشق پدیدار مکن گو نکنم
هوش مصنوعی: قلب من، از درد و غم یار حرف نزن، زیرا نمی‌خواهم شعله عشق را آشکار کنم، پس لطفاً چنین نکن.
بره انده و تیمار مرو، وین تن من
بستهٔ انده و تیمار مکن گو نکنم
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که خودت را در غم و ناراحتی غرق نکنی، زیرا بدن من در جایی اسیر اندوه و درد است و نمی‌خواهم با غصه‌های تو درگیر شوم.
گر مرا خسته وبیمار نخواهی کردن
شرح آن نرگس بیمار مکن گو نکنم
هوش مصنوعی: اگر نمی‌خواهی مرا خسته و بیمار کنی، پس از حال آن نرگس بیمار صحبت نکن. من نمی‌خواهم در موردش چیزی بشنوم.
پندی از من بشنو ای دل‌، تا بتوانی
قصدآن ترک ستمکار مکن گونکنم
هوش مصنوعی: ای دل، به من گوش کن و از من پند بگیر، که باید از قصد کردن به آن شخص ستمگر خودداری کنی.
خوار دارد همه ‌دل‌ها را آن‌ ترک پسر
خوبش را چون‌دکران خوارمکن گو نکنم
هوش مصنوعی: او دل‌های همه را نادیده می‌گیرد، به‌خصوص دل آن پسر ترک که بسیار خوب است. نمی‌خواهم که او را بی‌احترامی کنم.
مست آن نرگس مخمور نشو گو نشوم
خانه درکوچه خمار مکن گو نکنم
هوش مصنوعی: در حالت مستی از زیبایی آن گل نرگس به حالت سرمستی درآمده‌ام. بگو که در کوچه به خانه‌ام نیا و مرا خمار نکن، چون قول می‌دهم که نخواهم آمد.
گرتو دانی که‌همه وعدهٔ‌دلدار خطاست
تکیه بر وعده دلدار مکن گو نکنم
هوش مصنوعی: اگر می‌دانی که همه وعده‌های معشوق نادرست و بی‌اعتبارند، پس بر وعده‌های او تکیه نکن و به آن‌ها اعتماد نداشته باش.
خوبرویان خراسان به جفاکارکنند
یاد ازین قوم جفاکار مکن گو نکنم
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که زیبارویان خراسان اگر هم بی‌رحمی کنند، بهتر است به یاد بدی‌های این قوم نباشیم و از یادآوری آن‌ها خودداری کنیم. به گونه‌ای دعوت به فراموشی و رهایی از کینه‌هاست.
طرهٔ خوبان‌، طرار و بلاانگیز است
خواهش طرهٔ طرار مکن گو نکنم
هوش مصنوعی: ظاهراً زیبایی و جذابیت موی خوبان باعث دردسر و مشکلات می‌شود، پس بهتر است به خواسته‌های خود درباره آن موی زیبا توجهی نکنید و هیچ درخواستی نداشته باشید.
ور به پنهانی بربست تو را زلف نگار
قصهٔ بستگی اظهار مکن گو نکنم
هوش مصنوعی: اگر زلف زیبای معشوق تو را به ظاهر به دام انداخته، این موضوع را فاش نکن و بگو که من چیزی نگفته‌ام.
ز نکورویان هرچندکنی شکوه بکن
لیک از صدر نکوکار مکن گو نکنم
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که بخواهی از زیبایان شکایت کنی، اما از نیکوکار بزرگ نباید شکایت کنی؛ بهتر است که چنین چیزی را هرگز نگویی.
اعتبارالملک آن کو به عیارکرمش
جز که دریا را معیار مکن گو نکنم
هوش مصنوعی: به آن کسی که ارزش پادشاهی او تنها به کرم و بخشش‌اش شناخته می‌شود، نمی‌توان فقط به اندازه‌گیری دریا اکتفا کرد. من چنین چیزی را قبول ندارم.
هرکه را روی ز دیدارش فرخنده نگشت
تا ابد رویش دیدار مکن گو نکنم
هوش مصنوعی: هر کسی که به خاطر دیدن چهره‌اش خوشحال نشده باشد، تا ابد دیگر او را ملاقات نکن، پس من هم نمی‌کنم.
گرش از مهر نظر افتد بر اهریمن
وصف او جز بت فرخار مکن گو نکنم
هوش مصنوعی: اگر عشق و محبت به اهریمن نظر بیندازد، تو تنها او را مانند بت زیبا توصیف نکن و نگو که نمی‌توانم.
وگرش افتد از قهر نظر سوی پری
نظر اندر وی‌، زنهار مکن گو نکنم
هوش مصنوعی: اگر از شدت خشم، نگاهی به دختری زیبا بیندازد، به خود بگو که مبادا کار ناپسندی انجام دهد و از این کار پرهیز کند.
هرکجا بینی آن صدر بزرگ آئین را
بهر غله چو من اصرار مکن گو نکنم
هوش مصنوعی: هرجا که آن شخص برجسته و محترم را ببینی که در جستجوی غله و محصول است، برای به دست آوردن آن، مثل من پافشاری نکن و از تلاش بیهوده دست بردار.
سخن از هردر با خواجه چو بنیادکنی
به جز از درهم و دینار مکن گو نکنم
هوش مصنوعی: اگر بخواهی درباره هر چیزی با مَردی با تجربه صحبت کنی، فقط درباره پول و ثروت صحبت نکن، زیرا من نمی‌خواهم در این زمینه گفتگو کنم.
شعر من در یتیمی است‌، براین در یتیم
ز صفا بنگر و انکار مکن گو نکنم
هوش مصنوعی: شعر من در تنهایی و بی‌کسی است؛ بر این حال یتیمانه‌ام نگاه کن و آن را انکار نکن، زیرا نمی‌توانم غیر از این بگویم.
تا جهان باشد بنشین ز بر مسند جاه
روز و شب جز به‌طرب کار مکن گو نکنم
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا پابرجاست، در جایگاه خود بنشین و شب و روز فقط به خوشی و لذت بپرداز، بگذار هرچه می‌خواهی بگویی، من دیگر نمی‌خواهم این کار را انجام دهم.
گفتم این شعر بر آئین ادیبی که سرود
تنم از رنج‌، گرانبار مکن گو نکنم
هوش مصنوعی: به یکی از ادیبان گفتم که این شعر را سروده‌ام، اما از اینکه یادآور درد و رنج من باشد، بپرهیز.