گنجور

شمارهٔ ۱۶۶ - شکوه از بخت

غم زمانه به سختی گرفته دامانم
ز بی‌ وفایی این بخت سست پیمانم
ببسته بود به من بخت‌، این چنین میثاق
که من بخوابم و اوخود بود نگهبانم
کنون بخفته مرا بخت و من چو مشتاقان
نشسته بر سر او لای لای می‌خوانم
چو بخت‌ شوم مرا چرخ‌ بیند اندر خواب
به روی غم غم دیگر نهد فراوانم
ایا سپهر طرب کاه غم‌فزای آخر
ازین باده با شکنج غم مرنجانم
کنون به مشت توام من ولیک در مشتت
مقاومت را سرسخت‌تر ز سندانم
به باغ نظم کنون همچو عندلیبم من
صریر کلک بود دلنواز دستانم
بلی چو نقد هنر هست مایهٔ دستم
از آن‌ جهت بود اینسان کساد دکانم
به دور دهر بخوشیده کشت امیدم
به کلک و خامه بود گرچه ابر نیسانم
به روزگار بخشکیده خود لب ذوقم
اگرچه هست کنون طبع‌، بحر عمانم
اگر به کلک من اندر نه ابر نیسانست
به‌ صفحه پس ز چه رو در و گوهر افشانم
وگر به طبع من اندر نه بحر عمانست
ز بهر چیست سخن همچو در غلطانم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غم زمانه به سختی گرفته دامانم
ز بی‌ وفایی این بخت سست پیمانم
هوش مصنوعی: ناامیدی و غم زمانه به شدت من را درگیر کرده است و به خاطر بی‌وفایی و ناپایداری شانسم، زندگی‌ام تحت فشار است.
ببسته بود به من بخت‌، این چنین میثاق
که من بخوابم و اوخود بود نگهبانم
هوش مصنوعی: سرنوشت به من فرصتی نداد و به نوعی توافقی کردم که من بخوابم و او خودش از من مراقبت کند.
کنون بخفته مرا بخت و من چو مشتاقان
نشسته بر سر او لای لای می‌خوانم
هوش مصنوعی: حال بخت من خوابیده است و من مانند عاشقانی که در انتظار معشوق نشسته‌اند، به یاد او ناله و آوازی سر می‌دهم.
چو بخت‌ شوم مرا چرخ‌ بیند اندر خواب
به روی غم غم دیگر نهد فراوانم
هوش مصنوعی: وقتی که بخت من بد می‌شود، چرخ زمان مرا در خواب می‌بیند و بر روی غم‌های من غم‌های دیگری نیز می‌افزاید.
ایا سپهر طرب کاه غم‌فزای آخر
ازین باده با شکنج غم مرنجانم
هوش مصنوعی: آیا ای آسمان شادی، آخرین غم را با این شراب مرا ناراحت نکن.
کنون به مشت توام من ولیک در مشتت
مقاومت را سرسخت‌تر ز سندانم
هوش مصنوعی: حال من در برابر تو مانند آهنی سخت است؛ هرچند که اکنون در مشت تو گرفتار هستم.
به باغ نظم کنون همچو عندلیبم من
صریر کلک بود دلنواز دستانم
هوش مصنوعی: من همچون بلبل در باغ نظم هستم و قلمم مانند نغمه‌ای دل‌نواز، احساسات و افکارم را به زیبایی می‌نویسد.
بلی چو نقد هنر هست مایهٔ دستم
از آن‌ جهت بود اینسان کساد دکانم
هوش مصنوعی: آری، چون مهارت‌های واقعی و ارزشمند در دستم دارم، به همین دلیل است که بازار کارم کساد و کساد است.
به دور دهر بخوشیده کشت امیدم
به کلک و خامه بود گرچه ابر نیسانم
هوش مصنوعی: در میان تغییرات زمان، امید من به کلمات و نوشته‌ها وابسته است، هرچند که گاهی به مانند ابرهای بهاری، ناپایدار و fleeting به نظر می‌آید.
به روزگار بخشکیده خود لب ذوقم
اگرچه هست کنون طبع‌، بحر عمانم
هوش مصنوعی: در روزگار سخت و دشوار خود، اگرچه حالا احساس خوبی دارم، اما طبع و شخصیت من مانند دریای عمان گسترده و عمیق است.
اگر به کلک من اندر نه ابر نیسانست
به‌ صفحه پس ز چه رو در و گوهر افشانم
هوش مصنوعی: اگر آسمان به من ابر نیسانی نیفکند، پس چرا در صفحه بگذارم و جواهر افشانی کنم؟
وگر به طبع من اندر نه بحر عمانست
ز بهر چیست سخن همچو در غلطانم
هوش مصنوعی: اگر احساس درونی‌ام به اندازه دریاهای عمان عمیق نیست، پس دلیل چیست که به زبان من این‌گونه بی‌وقفه سخن می‌گوید؟