شمارهٔ ۱۶۵ - آرمان شاعر
برخیزم و زندگی ز سر گیرم
وین رنج دل از میانه برگیرم
باران شوم و به کوه و در بارم
اخگر شوم و به خشک و تر گیرم
یک ره سوی کشت نیشکر پویم
کلکی ز ستاک نیشکر گیرم
زان نی شرری به پاکنم وز وی
گیتی را جمله در شرر گیرم
در عرصهٔ گیر و دار بهروزی
آوبز و جدال شیر نرگیرم
داد دل فیلسوف نالان را
زبن اختر زشت خیره سرگیرم
با قوت طعم کلک شکر زای
تلخی ز مذاق دهر برگیرم
ناهید بر خمه تیزتر گردد
چون من سر خامه تیزتر گیرم
کلک ازکف تیر، سرنگون گردد
چون من ز خدنگ خامه سرگیرم
از مایهٔ خون دل به لوح اندر
پیرایه گونهگون صور گیرم
هنجار خطیر تلخ کامی را
بر عادت خوبش بیخطر گیرم
پیش غم دهر و تیر بارانش
این عیش تباه را سپر گیرم
در عین برهنگی چو عینالشمس
از خاور تا به باختر گیرم
وین سرپوش سیاهبختی را
از روی زمین به زور و فر گیرم
وان میوه که آرزو بود نامش
بر سفرهٔ کام، در شکر گیرم
چون خاربنان به کنج غم، تاکی
بر چشم امید، نیشتر گیرم
آن به که به جوببار آزادی
پیرایه سرو غاتفر گیرم
باغی ز ایادی اندرین گیتی
بنشانم و گونهگون ثمر گیرم
آن کودک اشکریز را نقشی
از خنده به پیش چشم تر گیرم
وآن مادر داغدیده را مرهم
از مهر به گوشهٔ جگر گیرم
شیطان نیاز و آز را گردن
در بند وکمند سیم و زرگیرم
از کین و کشش بهجا نمانم نام
وین ننگ ز دودهٔ بشر گیرم
آن عیش که تن از آن شود فربه
از نان جوینش ماحضر گیرم
وان کام که جان ازو شود خرم
نُزل دو جهانش مختصر گیرم
یکباره به دست عاطفت، پرده
ازکار جهان کینه ورگیرم
وین نظم پلید اجتماعی را
اندر دم کورهٔ سقرگیرم
وین ابرهٔ ازرق مکوکب را
زانصاف، دو رویه اَسترگیرم
و آنگاه به فر شهپر همت
جای از بر قبهٔ قمر گیرم
شبگیر کنم به صفهٔ بهرام
و آن دشنهٔ سرخش ازکمرگیرم
زان نحس که بر تراود از کیوان
بال و پر و پویه و اثر گیرم
وان دست که پیش آرزوی دل
دیوارکشد، به خام درگیرم
نومیدی و اشک و آه را درهم
پیچیده به رخنهٔ قدر گیرم
واندر شبوصل، پردهٔ غیرت
در پیش دریچهٔ سحر گیرم
وانگاه به سطح طارم اطلس
با دلبر دست در کمر گیرم
با بال و پر فرشتگان زانجای
زی حضرت لایموت پر گیرم
شمارهٔ ۱۶۴ - گلۀ دوستانه: تَمُرتاشا ز بیمهریت زارمشمارهٔ ۱۶۶ - شکوه از بخت: غم زمانه به سختی گرفته دامانم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برخیزم و زندگی ز سر گیرم
وین رنج دل از میانه برگیرم
هوش مصنوعی: من از خواب برخاستم و زندگی را دوباره آغاز میکنم و این درد دل را از میان برمیدارم.
باران شوم و به کوه و در بارم
اخگر شوم و به خشک و تر گیرم
هوش مصنوعی: میخواهم همچون باران باشم و بر کوه و دشت ببارم؛ همچنین میخواهم آتش شوم و بر همه جا، چه خشک و چه تر، تأثیر بگذارم.
یک ره سوی کشت نیشکر پویم
کلکی ز ستاک نیشکر گیرم
هوش مصنوعی: به سمت مزارع نیشکر میروم و از ساقههای آن، وسیلهای درست میکنم.
زان نی شرری به پاکنم وز وی
گیتی را جمله در شرر گیرم
هوش مصنوعی: از آن نی صدایی به پا میآورم و با آن، تمام جهان را در آتش عشق فرو میسوزانم.
در عرصهٔ گیر و دار بهروزی
آوبز و جدال شیر نرگیرم
هوش مصنوعی: در میان چالشها و رقابتهای زندگی، به سمت شادی و سعادت حرکت میکنم و از نبرد با مشکلات نمیترسم.
داد دل فیلسوف نالان را
زبن اختر زشت خیره سرگیرم
هوش مصنوعی: دل فیلسوفی که ناله میکند را به خاطر ستاره نحوست و زشت میگیرم.
با قوت طعم کلک شکر زای
تلخی ز مذاق دهر برگیرم
هوش مصنوعی: من با قدرت قلم و نوشتارم، طعم شیرین شکر را از تلخیهای زندگی میزدایم.
ناهید بر خمه تیزتر گردد
چون من سر خامه تیزتر گیرم
هوش مصنوعی: اگر ناهید (سیاره زهره) با سرعت بیشتری در آسمان حرکت کند، من هم باید با دقت و سرعت بیشتری قلم را در دست بگیرم.
کلک ازکف تیر، سرنگون گردد
چون من ز خدنگ خامه سرگیرم
هوش مصنوعی: وقتی که تیر از کمان رها میشود و به زمین میافتد، نشان میدهد که من هم به همین صورت وقتی قلم را به دست میگیرم، میشکنم و سقوط میکنم.
از مایهٔ خون دل به لوح اندر
پیرایه گونهگون صور گیرم
هوش مصنوعی: از عمق درد و رنجی که در دل دارم، برای خودم زیباییها و تصاویر مختلفی را بر روی کاغذ مینویسم.
هنجار خطیر تلخ کامی را
بر عادت خوبش بیخطر گیرم
هوش مصنوعی: من این سختی و تلخی را به خاطر عادت خوبش بدون هیچ آسیبی میپذیرم.
پیش غم دهر و تیر بارانش
این عیش تباه را سپر گیرم
هوش مصنوعی: در برابر غمهای زندگی و مشکلاتی که همچون باران تیرگی به سراغ ما میآید، برای لذتهای اندکی که داریم، از خود دفاع و محافظت میکنم.
در عین برهنگی چو عینالشمس
از خاور تا به باختر گیرم
هوش مصنوعی: به رغم اینکه در ظاهر بیپوشش هستم، مانند آفتاب از شرق تا غرب میدرخشم و همه جا را فرا میگیرم.
وین سرپوش سیاهبختی را
از روی زمین به زور و فر گیرم
هوش مصنوعی: من با همهی قدرت و تلاش، سعی میکنم این بار سنگین بدبختی را از روی دوش خود بردارم.
وان میوه که آرزو بود نامش
بر سفرهٔ کام، در شکر گیرم
هوش مصنوعی: آن میوهای که همیشه آرزویش را داشتم و نامش بر سفرهٔ خوشبختیام هست، حالا در دست من است و از شیرینیاش لذت میبرم.
چون خاربنان به کنج غم، تاکی
بر چشم امید، نیشتر گیرم
هوش مصنوعی: هنگامی که در گوشهای از غم و اندوه به مانند خاربنان نشستهام، دیگر تا کی باید به امید روشنایی، زخم بر دارم؟
آن به که به جوببار آزادی
پیرایه سرو غاتفر گیرم
هوش مصنوعی: بهتر است که در مسیر آزادی، مانند درختی تنومند و استوار بایستم و از زیباییها و نعمتهای آن بهرهمند شوم.
باغی ز ایادی اندرین گیتی
بنشانم و گونهگون ثمر گیرم
هوش مصنوعی: در دنیا تصمیم دارم باغی بکارم و از آن انواع میوهها را برداشت کنم.
آن کودک اشکریز را نقشی
از خنده به پیش چشم تر گیرم
هوش مصنوعی: آن کودک که دائم در حال گریه است را به طوری میخواهم که جلو چشمش لبخند و شادی ظاهر شود.
وآن مادر داغدیده را مرهم
از مهر به گوشهٔ جگر گیرم
هوش مصنوعی: من با محبت و دلجویی سعی میکنم به مادر داغدیدهای که در اندوه است، تسکینی ببخشم و او را از غم و دردش کمی دور کنم.
شیطان نیاز و آز را گردن
در بند وکمند سیم و زرگیرم
هوش مصنوعی: من شیطانی که دچار نیاز و طمع است را در چنگال و زنجیر زر و طلا به دام میاندازم.
از کین و کشش بهجا نمانم نام
وین ننگ ز دودهٔ بشر گیرم
هوش مصنوعی: من از دشمنی و کشمکش چیزی به جای نخواهم گذاشت و تنها نام ننگینی از نسل بشر بر دوش خواهم داشت.
آن عیش که تن از آن شود فربه
از نان جوینش ماحضر گیرم
هوش مصنوعی: لذتی که بدن را از خوردن نان جو چاق میکند، من آن را خواهد گرفت.
وان کام که جان ازو شود خرم
نُزل دو جهانش مختصر گیرم
هوش مصنوعی: هر چیزی که جان را شاد کند، آن را برای خودم مختصر و خلاصه میدانم، زیرا بهشتی از هر دو جهان در آن نهفته است.
یکباره به دست عاطفت، پرده
ازکار جهان کینه ورگیرم
هوش مصنوعی: به یکباره و با قدرت احساسات، رازهای عالم و دشمنیهای آن را آشکار میکنم.
وین نظم پلید اجتماعی را
اندر دم کورهٔ سقرگیرم
هوش مصنوعی: من این نظم ناپسند اجتماعی را در آتش جهنم میافروزیم.
وین ابرهٔ ازرق مکوکب را
زانصاف، دو رویه اَسترگیرم
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک ابر آبی رنگ اشاره دارد که شباهتی به ستاره دارد و شاعر از آن به عنوان چیزی دو رویه و با ویژگیهای خاص یاد میکند. به طور کلی، به نظر میرسد شاعر در حال بیان احساسی عمیق نسبت به این پدیدهی طبیعی است و به دنبال درک و تجربهای جدید از آن هست.
و آنگاه به فر شهپر همت
جای از بر قبهٔ قمر گیرم
هوش مصنوعی: سپس به جلال و عظمت تلاش و ارادهام، مکانی را به دست میآورم که در آن به زیباییهای آسمان و ماه دسترسی داشته باشم.
شبگیر کنم به صفهٔ بهرام
و آن دشنهٔ سرخش ازکمرگیرم
هوش مصنوعی: به صبحگاه نزدیک میشوم و میخواهم به میدان بهرام بروم و آن دشنهٔ سرخ را از کمرم بگیرم.
زان نحس که بر تراود از کیوان
بال و پر و پویه و اثر گیرم
هوش مصنوعی: از بدیهایی که از طرف کیوان به سمت من میآید، بال و پر و حرکتی را که از آن میسازم، میگیرم.
وان دست که پیش آرزوی دل
دیوارکشد، به خام درگیرم
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر آرزوهای دلش دیواری برافرازند، من او را نادان میدانم.
نومیدی و اشک و آه را درهم
پیچیده به رخنهٔ قدر گیرم
هوش مصنوعی: من غم و اندوه و ناامیدی را در هم میآمیزم تا به یادآوری از سرنوشت و تقدیر بپردازم.
واندر شبوصل، پردهٔ غیرت
در پیش دریچهٔ سحر گیرم
هوش مصنوعی: در شب وصل، پردهای از غیرت را در مقابل درِ صبح میزنم.
وانگاه به سطح طارم اطلس
با دلبر دست در کمر گیرم
هوش مصنوعی: در آن لحظه، در کنار دلبرم بر روی پارچهای نرم و زیبا ایستاده و دستانم را دور کمر او میپیچم.
با بال و پر فرشتگان زانجای
زی حضرت لایموت پر گیرم
هوش مصنوعی: من با بال و پر فرشتگان از این مکان دور، به سوی خدای حیات میروم و به او نزدیک میشوم.
حاشیه ها
1393/01/01 04:04
ناشناس
سرو غاتفر
1393/01/01 18:04
@ناشناس:
متن مطابق نسخهٔ چاپی است و احیاناً سرو کاشمر نبوده که تحریف شده باشد. در پاورقی آمده:
«غاتفر نام محلهای بوده در سمرقند که سرو آن به خوبی مثل است (انجمنآرا).»
1393/08/12 09:11
ناشناس
وین سرپوش سیاه بختی
1394/03/31 23:05
ه.م.هورا
قصیده اجتماعی خوبیست...
ولی بنظرم که در معاصر نمیبایست یک شعر اینقد با زبان قدیمی گفته شود
هادی مومنی...خشت
1399/06/05 13:09
مریم کریمی
اشکالات تایپی زیادی دارد، لطفا اصلاح بفرمایید!