شمارهٔ ۱۶۳ - تأسف برگذشته
ز دلبر بوسهای تاوان گرفتم
پس از عمری خسارت جان گرفتم
به آسانی مرا تاوان نمیداد
زمین بوسیدم و دامان گرفتم
نشستم در دل مشکلپسندان
من این اقلیم سخت آسان گرفتم
سگی گر در سر راهم کمین کرد
برایش زیر دامان نان گرفتم
به دیوار دلم گر نقش کین بود
من آن را درگچ نسیان گرفتم
بدی را نیکویی دادم مکافات
دهان سفله با احسان گرفتم
خریدارم شدند ارباب معنی
که نرخ مهر خوبش ارزان گرفتم
نکردم رغبت کالای گیتی
که اینجا خویش را مهمان گرفتم
نبردم حسرت بالا نشینی
تواضع را بهین آرمان گرفتم
حسد را ره ندادم در دل خوابش
حذر زآن آتش سوزان گرفتم
دربغا مدتی کاندر سیاست
ز نادانی ره شیطان گرفتم
نمودم خیره صرف میل مخلوق
مواهب آنچه از یزدان گرفتم
دو ده سال اندرین تاریک دوزخ
که آن را روضهٔ رضوان گرفتم
به امید نجات ملک، خود را
بشیر شوکت و عمران گرفتم
برای قوت گرگان گرسنه
ز شیرگرسنه ستخوان گرفتم
عصایی اژدهاوش در دو انگشت
بسان موسی عمران گرفتم
به جادویی سر ضیغم خلیدم
به سحاری دم ثعبان گرفتم
اگر داد کسی دادم به پیدا
وگر دست کسی پنهان گرفتم
به پیدا و به پنهان زان جماعت
عوض دشنام بیپایان گرفتم
فقیران خصم صاحبدولتانند
من این درس از دبیرستان گرفتم
سیاستپیشه دولتمند گردد
چرا من زین عمل خسران گرفتم
نشستم با امیران و فقیران
ز خاص و عام دل یکسان گرفتم
چو سنخیت نبود اندر میانه
صداقت دادم و بهتان گرفتم
ز استقلال و آزادی و قانون
به پیش دیده شادروان گرفتم
شدم سرگرم مشتی اعتبارات
وز آن اوهام خوش عنوان گرفتم
شدم غافل ز تقدیر الهی
پی آبادی ایران گرفتم
ز غفلت عصر محنتزای خود را
قیاس از عهد نوشروان گرفتم
چه محنتها که در تبعید دیدم
چه عبرتها که از زندان گرفتم
ندانستم که محکوم زوالیم
طبیعت را چو خود نادان گرفتم
ره رنج خود و آسایش خلق
به هنجار جوانمردان گرفتم
پیاپی شسته دست از جان شیرین
مکرر ترک خان و مان گرفتم
ز سال بیست تا نزدیکی شصت
جوانی دادم و حرمان گرفتم
ندیدم قدردانی هیچ از این قوم
گروهی سفله را انسان گرفتم
نکردم خدمت بیگانه زآن رو
چنین بادافره از خویشان گرفتم
به گرد تیه ناکامی چهل سال
گذر چون موسی عمران گرفتم
دوای تلخکامی بینیازیست
به درد خود من این درمان گرفتم
به خالق رو کنم اکنون که امید
ازین مخلوق بیایمان گرفتم
پس از یزدان پناهم جز رضا نیست
کزو روز ازل پیمان گرفتم
مگر بپذیردم شاه خراسان
که من از حضرتش فرمان گرفتم
گرم روزی به خدمت بازخواند
همانا عمر جاویدان گرفتم
کند آزادم از شر سیاست
که راه وادی خذلان گرفتم
توانم دید خود یارب که روزی
مکان در آن بلند ایوان گرفتم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز دلبر بوسهای تاوان گرفتم
پس از عمری خسارت جان گرفتم
هوش مصنوعی: از محبوبم یک بوسه گرفتم و بهدنبال آن پس از سالها، جانم را بهدست آوردم.
به آسانی مرا تاوان نمیداد
زمین بوسیدم و دامان گرفتم
هوش مصنوعی: به راحتی زمین مرا مجازات نمیکرد؛ چون من با احترام و ارادت به او نزدیک شدم و به دامانش چنگ زدم.
نشستم در دل مشکلپسندان
من این اقلیم سخت آسان گرفتم
هوش مصنوعی: به دل کسانی که سختگیر و مشکل پسند هستند نشستم و توانستم این سرزمین دشوار را برای خود آسان کنم.
سگی گر در سر راهم کمین کرد
برایش زیر دامان نان گرفتم
هوش مصنوعی: اگر در راه من سگی کمین کرده باشد، برای او نان برداشتم و زیر دامانم گذاشتم.
به دیوار دلم گر نقش کین بود
من آن را درگچ نسیان گرفتم
هوش مصنوعی: اگر در دل من چیزی از کینه و دشمنی وجود داشته باشد، آن را با گچ فراموشی بپوشانده و نادیده میگیرم.
بدی را نیکویی دادم مکافات
دهان سفله با احسان گرفتم
هوش مصنوعی: من به جای بدی که از کسی دیدم، کار نیکی انجام دادم و با لطف و احسان پاسخ بدی او را دادم.
خریدارم شدند ارباب معنی
که نرخ مهر خوبش ارزان گرفتم
هوش مصنوعی: مشتریان من فهمیدند که ارزش محبت و دوستیاش برای من بسیار زیاد است، اما من توانستم آن را با قیمتی مناسب به دست بیاورم.
نکردم رغبت کالای گیتی
که اینجا خویش را مهمان گرفتم
هوش مصنوعی: من تمایل به داشتن چیزهای دنیوی ندارم، چرا که در این دنیا خودم را مهمان میدانم.
نبردم حسرت بالا نشینی
تواضع را بهین آرمان گرفتم
هوش مصنوعی: من حسرت این را ندارم که در موقعیت بالا و برجستهای باشم، بلکه به بهترین هدفم که تواضع است، قانع شدهام.
حسد را ره ندادم در دل خوابش
حذر زآن آتش سوزان گرفتم
هوش مصنوعی: در دل خود جایی برای حسد نگذاشتم و از آتش سوزان آن پرهیز کردم.
دربغا مدتی کاندر سیاست
ز نادانی ره شیطان گرفتم
هوش مصنوعی: مدتی در اثر نادانی به راهی نا درست و شیطانی روی آورده بودم، اما اکنون در سیاست و دیگر امور، به درک و آگاهی بیشتری دست یافتهام.
نمودم خیره صرف میل مخلوق
مواهب آنچه از یزدان گرفتم
هوش مصنوعی: من در برابر زیباییهای آفرینش به تماشای چیزهایی پرداختم که از خداوند بخشیده شده است.
دو ده سال اندرین تاریک دوزخ
که آن را روضهٔ رضوان گرفتم
هوش مصنوعی: در طی دو دهه در این جهنم تاریک گذرانیدم، ولی توانستم آن را به بهشتی زیبا تبدیل کنم.
به امید نجات ملک، خود را
بشیر شوکت و عمران گرفتم
هوش مصنوعی: به امید اینکه کشور نجات یابد، خود را به عنوان ندا دهندهی شکوفایی و آبادانی معرفی کردم.
برای قوت گرگان گرسنه
ز شیرگرسنه ستخوان گرفتم
هوش مصنوعی: برای تامین نیاز گرگان گرسنه، از گوشت شیر گرسنه خوردم.
عصایی اژدهاوش در دو انگشت
بسان موسی عمران گرفتم
هوش مصنوعی: من عصایی به شکل اژدها در دو انگشت خود مانند موسی، پسر عمران، گرفتم.
به جادویی سر ضیغم خلیدم
به سحاری دم ثعبان گرفتم
هوش مصنوعی: در جادوی شیر غرق شدم و در صبح سحری به دام مار افتادم.
اگر داد کسی دادم به پیدا
وگر دست کسی پنهان گرفتم
هوش مصنوعی: اگر به کسی بهطور علنی کمکی کردهام و یا اگر بهطور مخفیانه دستی را گرفتهام، این عمل نشاندهندهٔ نوع رفتار و شخصیت من است.
به پیدا و به پنهان زان جماعت
عوض دشنام بیپایان گرفتم
هوش مصنوعی: از آن جمع، به صورت آشکار و نهان، به جای ناسزای زیاد، چیزی دریافت کردم.
فقیران خصم صاحبدولتانند
من این درس از دبیرستان گرفتم
هوش مصنوعی: بیپولها و کمدرآمدها دشمنان ثروتمندان هستند، این را من از دوران تحصیل یاد گرفتم.
سیاستپیشه دولتمند گردد
چرا من زین عمل خسران گرفتم
هوش مصنوعی: دولتمردانی که به سیاستورزی مشغولند، موفق میشوند و به ثروت میرسند، اما من چرا از این عمل ضرر کردم و کامیاب نشدم؟
نشستم با امیران و فقیران
ز خاص و عام دل یکسان گرفتم
هوش مصنوعی: نشستم با افراد ثروتمند و بیپول، از هر گروهی، و به دل همه یکسان نگاه کردم.
چو سنخیت نبود اندر میانه
صداقت دادم و بهتان گرفتم
هوش مصنوعی: وقتی شباهتی در میان نبود، من صداقت را انتخاب کردم و به دیگران نسبت ناروا دادم.
ز استقلال و آزادی و قانون
به پیش دیده شادروان گرفتم
هوش مصنوعی: من به خاطر استقلال، آزادی و قانون جلوتر از دیگران قدم برداشتم و با شادی به این مسیر ورود کردم.
شدم سرگرم مشتی اعتبارات
وز آن اوهام خوش عنوان گرفتم
هوش مصنوعی: من مشغول باورهایی شدم که در ظاهر زیبا و دلنشین به نظر میرسند و از آنها اطلاعات و تحلیلهایی را به دست آوردم.
شدم غافل ز تقدیر الهی
پی آبادی ایران گرفتم
هوش مصنوعی: من از سرنوشت و تقدیر الهی غافل شدم و به دنبال آبادانی ایران رفتم.
ز غفلت عصر محنتزای خود را
قیاس از عهد نوشروان گرفتم
هوش مصنوعی: از فراموشی و بیتوجهی به مشکلات زمان خود، به یاد دوران نوشروان افتادم و آن را با وضعیت فعلی خود مقایسه کردم.
چه محنتها که در تبعید دیدم
چه عبرتها که از زندان گرفتم
هوش مصنوعی: در دوران تبعید، تجربههای تلخی را پشت سر گذاشتم و از دوران زندان، درسهای مهمی گرفتم.
ندانستم که محکوم زوالیم
طبیعت را چو خود نادان گرفتم
هوش مصنوعی: من نمیدانستم که به سرنوشت زوال دچار شدم، چرا که خودم را مثل یک نادان درک کرده بودم.
ره رنج خود و آسایش خلق
به هنجار جوانمردان گرفتم
هوش مصنوعی: من مسیر سختی را برای رسیدن به آرامش مردم انتخاب کردم، همچون جوانمردان که همواره در پی خوبی و نیکی هستند.
پیاپی شسته دست از جان شیرین
مکرر ترک خان و مان گرفتم
هوش مصنوعی: من بارها و بارها از جان شیرین خود دست کشیدم و از خانه و کاشانهام جدا شدم.
ز سال بیست تا نزدیکی شصت
جوانی دادم و حرمان گرفتم
هوش مصنوعی: از بیست سالگی تا نزدیکی شصت سالگی، جوانی خود را صرف کردم و در عوض حسرت و ناکامی به دست آوردم.
ندیدم قدردانی هیچ از این قوم
گروهی سفله را انسان گرفتم
هوش مصنوعی: هیچ قدردانی از این گروه حقیر و پست ندیدم، به همین خاطر انسانیتی در آنها مشاهده نکردم.
نکردم خدمت بیگانه زآن رو
چنین بادافره از خویشان گرفتم
هوش مصنوعی: من به بیگانگان خدمت نکردم، از همین رو این طوفان را از نزدیکان خود دریافت کردم.
به گرد تیه ناکامی چهل سال
گذر چون موسی عمران گرفتم
هوش مصنوعی: پس از چهل سال سختی و ناکامی، مانند موسی بن عمران که در دورانی دشوار بود، من نیز در همین وضعیت قرار گرفتم.
دوای تلخکامی بینیازیست
به درد خود من این درمان گرفتم
هوش مصنوعی: برای رفع تلخی و ناکامی، نیازی به چیزی جز بینیازی نیست. من خودم برای دردهایم، این درمان را پیدا کردهام.
به خالق رو کنم اکنون که امید
ازین مخلوق بیایمان گرفتم
هوش مصنوعی: حالا که به مخلوق بیایمان امیدی ندارم، به خالق مراجعه میکنم.
پس از یزدان پناهم جز رضا نیست
کزو روز ازل پیمان گرفتم
هوش مصنوعی: بعد از خدا، هیچ پناهگاهی جز خشنودی او نیست که از روز آغازین وجودم، از او پیمان گرفتهام.
مگر بپذیردم شاه خراسان
که من از حضرتش فرمان گرفتم
هوش مصنوعی: آیا امکان دارد که بپذیرم پادشاه خراسان که من از او دستور گرفتم؟
گرم روزی به خدمت بازخواند
همانا عمر جاویدان گرفتم
هوش مصنوعی: اگر روزی دوباره به خدمت او برگردم، به راستی که عمر بیپایانی را به دست آوردهام.
کند آزادم از شر سیاست
که راه وادی خذلان گرفتم
هوش مصنوعی: مرا از آزار سیاست رها کن که به راهی پر از ناامیدی و یأس رفتهام.
توانم دید خود یارب که روزی
مکان در آن بلند ایوان گرفتم
هوش مصنوعی: یعنی میتوانم به یاد بیاورم که روزی در جایی با چشمانداز بالا و زیبا زندگی کردهام.