شمارهٔ ۱۵۶ - خزانیه
پاییز به رغم نیّر اعظم
افراخت به باغ و بوستان پرچم
همچون گه امتحان یکی دژخیم
در خشم و لبانش پر ز باد و دم
طفلان چمن ز هیبتش لرزان
رخزرد و نژندچهر و بالاخم
هرکو پی امتحان فراز آید
بیرون کندش ز بوستان در دم
بر سنگ زند دوات مینا را
وز هم بدرد کتاب اسپر غم
شیرازه کشد ز دفتر کوکب
معجر فکند ز عارض مریم
افتد گل اختر از فراز شاخ
زین جور، به زیر پای نامحرم
بر باد دهد بیاض داودی
وز پیکر یاسمین کشد ملحم
از سبزه و گل تهی شود گلشن
چون علم ز صدر خواجهٔ عالم
دستور معارف آنکه نشناسد
خود گوز از کوز و شلغم از بلغم
یکچند ز مهر بود با خواجه
پیوند وفاق بنده مستحکم
گفتم که وزیر ازین گرامیتر
نازاده ز پشت دودهٔ آدم
دیدم همه خلق دشمنند او را
نامش نبرند جز به لعن و ذم
گفتم که به علم وی حسد ورزند
کاین خواجه بود ز دیگران اعلم
چون یافتمش که نیست در واقع
آن علم که با حسد شود توأم
گفتم که به جاه او حسد آرند
قومی که فروترند ازین سُلّم
دیدم وزرا هم اندربن معنی
هستند شریک خلق بیش و کم
گفتم به یقین ز خلق نیکویش
تشویر خورند اندرین عالم
کاین خواجه ز خوی خوش سبق برده است
در عالم خود ز عیسی مریم
مردانگی و وفا و خوشعهدی
در ذات شریف او بود مدغم
این خوشمنشی و همت والا
با بدمنشان کجا شود همدم
اهریمن هست منکر جبریل
گرسیوز هست دشمن رستم
یکچند بدین خیالها بودم
مستغرق مدح خواجهٔ اعظم
هر جا که حدیث رفتی از خواجه
گفتی شدهام به مدحتش ملهم
تا نوبت امتحان فراز آمد
وز تنگ شکر پدید شد علقم
نبسوده هنوز دست، شد معلوم
چرم همدان ز دیبهٔ معلم
معلومم شد که هیچ بارش نیست
این جفته گذار کُرهٔ بدرم
گه گاه به قند مشتبه گردد
کز دور سپید میزند شغلم
ذوقش چو عقیده اش کج اندر کج
فکرش چو سلیقهاش خماندر خم
آنگه که به علم برگشاید لب
آنگه که به نطق برگشاید فم
تحقیقاتی کند پراکنده
گویی که ز دست چرس و می با هم
دیوانگی و سفاهتی مخلوط
پس کبر و جلافتی بدان منضم
هر شخص نجیب از درش محروم
هرگول و سفیه در برش محرم
شهرتطلب است و نامجو، لیکن
بر قاعدهٔ برادر حاتم
گر کس نبود مراقبش ناگه
شاشد به میان چشمهٔ زمزم
با جامعهٔ محصلین باشد
دشمن، چو بخیل آهوان ضیغم
خواهد که محصلین بیثروت
بی علم زیند و اخرس و ابکم
گوید که چو علم عامه شد افزون
بقال و لبوفروش گردد کم
باید که خواص و اغنیا باشند
با علم وعوام خلق لایعلم
گر خوف ز شه نباشدش یکروز
در خمرهٔ کودکان بریزد سم
امسال در امتحان شاگردان
بگشاد عناد فطریش پرچم
از شدت خبث، جمله را ردکرد
بنواخت به علم ضربتی محکم
هرگوشه که بد معلمی دانا
زد نیش بر او چو افعی ارقم
هرجای که دید لوطیئی نادان
بر جمع افاضلش نمود اقدم
از قوت معلمین فاضل کاست
بنهاد به صرفه مبلغی برهم
بخشید سپس هزارگان دینار
آن راکه نبود قدر یک درهم
در راه کتابهای بیمصرف
تقسیم شد آنچه بد درین مقسم
گویی که در انتخاب هر چیزی
بودست به کجسلیقگی ملزم
شخص عربی گماشت تا سازد
در سیرت شیعیان یکی معجم
اسرار طبیعی و مقالیدش
پرکرده جهان و نزد تا مبهم
او زر به شفای بوعلی بخشد
تابنهد از آن به زخم ما مرهم
از ترجمهٔ شفا چه سود امروز
کی قطره کند برابری با یم
آنجا که بر آسمان پرد مردم
نازش نسزد بر اشهب و ادهم
این نخبهٔ کار او است خود بنگر
تا چیست بقیتش ز کیف و کم
ای خواجه دریغ لطف شاهنشه
بر چون تو سفیه پر ز باد و دم
غبنا که دراز مدتی دل را
در دوستی تو داشتم خرم
پنداشتم ار مرا غمی زاید
در چشم تو ازغم من آید نم
آوخ که ز جبن و غفلت افزودی
هنگامهٔ بستگی غمم بر غم
خواهم که حمایت از تو برگیرد
آن آصف بارگاه ملک جم
تا با دوسه هجوآن کنم با تو
کت خانه شود حظیرهٔ ماتم
شمارهٔ ۱۵۵ - وثوق و لقمان: نهادم ز بهر عیادت قدمشمارهٔ ۱۵۷ - تغزل: جلوهگر شد شب دوشین چو مه عید صیام
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پاییز به رغم نیّر اعظم
افراخت به باغ و بوستان پرچم
هوش مصنوعی: پاییز با وجود بزرگترین درختان، همچنان زیباییهای باغ و بوستان را به نمایش گذاشت و رنگ و لعاب خاصی به آن بخشید.
همچون گه امتحان یکی دژخیم
در خشم و لبانش پر ز باد و دم
هوش مصنوعی: شبیه زمانی که تحت آزمایش قرار میگیری، او یک جلاد خشمگین است و دهانش پر از هوای متلاطم و تهدید است.
طفلان چمن ز هیبتش لرزان
رخزرد و نژندچهر و بالاخم
هوش مصنوعی: کودکان درختان گلزاری به خاطر زیبایی او چهرهای پریده و ناراحت دارند و به سرخی و تنگی در چهرهشان دیده میشود.
هرکو پی امتحان فراز آید
بیرون کندش ز بوستان در دم
هوش مصنوعی: هر کسی که در آزمونها و چالشها موفق شود، به سرعت از محیطی که در آن رشد کرده، جدا میشود و به جایی برتر منتقل میشود.
بر سنگ زند دوات مینا را
وز هم بدرد کتاب اسپر غم
هوش مصنوعی: بر روی سنگ، دواتی از شیشه میسازند و از این دوات، نوشتهای مینویسند که نشاندهندهی درد و غم است.
شیرازه کشد ز دفتر کوکب
معجر فکند ز عارض مریم
هوش مصنوعی: این متن به زیبایی و دلنشینی یک زن اشاره دارد که مانند ستارهای درخشان، خود را با ظرافت و زیبایی تزئین کرده است. او با لباسی زیبا مانند یک معجر (روسری یا پوشش) که به زیبایی بر سر دارد، جلوهای خاص و خیرهکننده از خود به نمایش میگذارد. این زن به نوعی از زیبایی مریم مقدس یاد میکند که به عنوان نماد پاکی و زیبایی شناخته میشود.
افتد گل اختر از فراز شاخ
زین جور، به زیر پای نامحرم
هوش مصنوعی: گل زیبا و باارزش از بالای درخت به دلیل طرز برخورد ناپسند و نامناسب، بر روی زمین و زیر پای کسی که شایسته آن نیست، سقوط میکند.
بر باد دهد بیاض داودی
وز پیکر یاسمین کشد ملحم
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که کاغذ سفید و خالی را به باد میسپارد و از جسم یاسمن رنگی میسازد. به طور کلی، این عبارت به زیبایی و لطافت طبیعت و هنر اشاره دارد.
از سبزه و گل تهی شود گلشن
چون علم ز صدر خواجهٔ عالم
هوش مصنوعی: اگر علم و دانش از قلب عالمان حذف شود، باغها و گلزارها نیز از سبزه و گل خالی خواهند شد.
دستور معارف آنکه نشناسد
خود گوز از کوز و شلغم از بلغم
هوش مصنوعی: هر کسی که خود را نشناسد و به درستی درک نکند که چه چیزهایی خوب و مفیدند، در انتخابهایش دچار اشتباه میشود و نمیتواند تفاوتها را تشخیص دهد.
یکچند ز مهر بود با خواجه
پیوند وفاق بنده مستحکم
هوش مصنوعی: مدتی با محبت و دوستی به خواجه وابسته بودم و این پیوند بنده را بهطور مستحکم نگه داشت.
گفتم که وزیر ازین گرامیتر
نازاده ز پشت دودهٔ آدم
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که من به وزیر گفتم که هیچ کسی از او باارزشتر و گرامیتر نیست، زیرا او از نسل آدم است.
دیدم همه خلق دشمنند او را
نامش نبرند جز به لعن و ذم
هوش مصنوعی: دیدم که همه مردم با او دشمن هستند و فقط نامش را با بدگویی و لعنت بر زبان میآورند.
گفتم که به علم وی حسد ورزند
کاین خواجه بود ز دیگران اعلم
هوش مصنوعی: گفتن من این است که برخی به علم او حسادت میکنند، زیرا این شخص از دیگران در دانش برتر و آگاهتر است.
چون یافتمش که نیست در واقع
آن علم که با حسد شود توأم
هوش مصنوعی: وقتی که فهمیدم دانش واقعی آن نیست که با حسد همراه باشد.
گفتم که به جاه او حسد آرند
قومی که فروترند ازین سُلّم
هوش مصنوعی: گفتم که گروهی که پایینتر از جایگاه او قرار دارند، به خاطر موقعیت او حسادت میکنند.
دیدم وزرا هم اندربن معنی
هستند شریک خلق بیش و کم
هوش مصنوعی: دیدم که وزرای کشور نیز در این مورد مشابه مردم هستند و به طور کلی در مسائل با آنها شریکاند، خواه کم و خواه زیاد.
گفتم به یقین ز خلق نیکویش
تشویر خورند اندرین عالم
هوش مصنوعی: گفتم که به طور حتم مردم به خاطر خوبیهای او تحت تأثیر قرار میگیرند در این دنیا.
کاین خواجه ز خوی خوش سبق برده است
در عالم خود ز عیسی مریم
هوش مصنوعی: اینجا اشاره میشود که این مرد بزرگوار به خاطر شخصیت خوب و ویژگیهای نیکاش، در دنیای خود به مقام و جایگاهی رسیده است که حتی میتوان او را با عیسی مریم مقایسه کرد.
مردانگی و وفا و خوشعهدی
در ذات شریف او بود مدغم
هوش مصنوعی: او ذاتاً مردانگی، وفا و خوشعهدی را در خود داشت.
این خوشمنشی و همت والا
با بدمنشان کجا شود همدم
هوش مصنوعی: خوی نیک و اراده بلند نمیتواند با افراد بد و ناپسند همنشین شود و کنار آنها قرار گیرد.
اهریمن هست منکر جبریل
گرسیوز هست دشمن رستم
هوش مصنوعی: اهریمن دشمنی است که نیکی را انکار میکند. جبریل، که نماد خوبان و پیامآوران الهی است، در برابر اوست. گرسیوز نیز به عنوان دشمن رستم، پهلوان بزرگ ایرانی، نمایانگر نیروهای شر و دشواریهایی است که قهرمانان با آن روبهرو میشوند.
یکچند بدین خیالها بودم
مستغرق مدح خواجهٔ اعظم
هوش مصنوعی: مدتی به این افکار غرق شده بودم و در حال ستایش بزرگمردی بودم.
هر جا که حدیث رفتی از خواجه
گفتی شدهام به مدحتش ملهم
هوش مصنوعی: هر جا که درباره کسی صحبت کردم، نام آن شخص را گفتم و تحت تأثیر او قرار گرفتم.
تا نوبت امتحان فراز آمد
وز تنگ شکر پدید شد علقم
هوش مصنوعی: زمانی که نوبت آزمایش و امتحان رسید، از سختی و تنگنا، شیرینی به وجود آمد.
نبسوده هنوز دست، شد معلوم
چرم همدان ز دیبهٔ معلم
هوش مصنوعی: دست هنوز آسیب ندیده و مشخص شده که چرم همدان از پارچهٔ معلم تهیه شده است.
معلومم شد که هیچ بارش نیست
این جفته گذار کُرهٔ بدرم
هوش مصنوعی: این مضمون به این معناست که اکنون برایم روشن شده که هیچ فشاری و سنگینی از جانب این دو شخص یا این وضعیت به من تحمیل نمیشود و من آزاد و سبکبار هستم.
گه گاه به قند مشتبه گردد
کز دور سپید میزند شغلم
هوش مصنوعی: گاهی اوقات سفید رنگی که از دور دیده میشود، میتواند شکر یا قند به نظر برسد.
ذوقش چو عقیده اش کج اندر کج
فکرش چو سلیقهاش خماندر خم
هوش مصنوعی: وقتی ذوق کسی نادرست و منحرف باشد، افکارش نیز به همین شکل پیچیده و سردرگم خواهند شد.
آنگه که به علم برگشاید لب
آنگه که به نطق برگشاید فم
هوش مصنوعی: زمانی که شخصی به علم و دانش اهمیت دهد و درباره آن صحبت کند، در حقیقت نشان دهندهی درک و آگاهی اوست.
تحقیقاتی کند پراکنده
گویی که ز دست چرس و می با هم
هوش مصنوعی: تحقیقاتی انجام میدهد که به طور نامنظم و پراکنده است، گویی که در حال تناول خوراکی و نوشیدنی است.
دیوانگی و سفاهتی مخلوط
پس کبر و جلافتی بدان منضم
هوش مصنوعی: دیوانگی و احمقنمایی در هم آمیخته است و به آن خودبزرگبینی و بدرفتاری افزوده شده است.
هر شخص نجیب از درش محروم
هرگول و سفیه در برش محرم
هوش مصنوعی: هر فرد با شرافت و نجابت، نمیتواند به هر کسی اجازه ورود به زندگیاش را بدهد، در حالی که افراد نادان و بیفکر به راحتی میتوانند به او نزدیک شوند.
شهرتطلب است و نامجو، لیکن
بر قاعدهٔ برادر حاتم
هوش مصنوعی: او به دنبال شهرت و نامآوری است، اما مانند برادر حاتم، که معروف به بخشندگی بود، رفتار میکند.
گر کس نبود مراقبش ناگه
شاشد به میان چشمهٔ زمزم
هوش مصنوعی: اگر کسی در کنار او نباشد، ناگهان ممکن است به بدترین حالت ممکن دچار شود، حتی در مکانی مقدس مثل چشمهٔ زمزم.
با جامعهٔ محصلین باشد
دشمن، چو بخیل آهوان ضیغم
هوش مصنوعی: اگر با دانشآموزان دمساز نباشی، مانند آهوهایی خواهی بود که از شیر درنده میترسند.
خواهد که محصلین بیثروت
بی علم زیند و اخرس و ابکم
هوش مصنوعی: میخواهد که دانشجویان فاقد ثروت و دانش، همچنین افرادی بدون توانایی صحبت و شنیدن زندگی کنند.
گوید که چو علم عامه شد افزون
بقال و لبوفروش گردد کم
هوش مصنوعی: میگوید وقتی که دانش و آگاهی عمومی افزایش یابد، افراد بیپایه و سطحی مانند بقالان و فروشندگان لبوفروشی در جامعه کمتر میشوند.
باید که خواص و اغنیا باشند
با علم وعوام خلق لایعلم
هوش مصنوعی: باید افرادی با دانش و ثروتمند در کنار مردم عادی حضور داشته باشند، زیرا برخی از مردم اطلاعات کافی ندارند.
گر خوف ز شه نباشدش یکروز
در خمرهٔ کودکان بریزد سم
هوش مصنوعی: اگر کسی از سلطانی نترسد، روزی میتواند به راحتی سم را در خمرهٔ بچهها بریزد.
امسال در امتحان شاگردان
بگشاد عناد فطریش پرچم
هوش مصنوعی: امسال در امتحان، دانشآموزان نشان دادند که با وجود کینه یا دشمنی ذاتی، توانستهاند خوش درخشند و موفقیت خود را به نمایش بگذارند.
از شدت خبث، جمله را ردکرد
بنواخت به علم ضربتی محکم
هوش مصنوعی: به خاطر شدت کینه و بدی، همه را نادیده گرفت و با دانش و آگاهی، به طور محکم و قاطع پاسخ داد.
هرگوشه که بد معلمی دانا
زد نیش بر او چو افعی ارقم
هوش مصنوعی: هر جا که یک معلم نادان و بد حضور داشته باشد، آنگاه مانند نیش زدن افعی، آسیب و ضرر به او وارد میشود.
هرجای که دید لوطیئی نادان
بر جمع افاضلش نمود اقدم
هوش مصنوعی: هرگاه که دیدم فردی نادان و بیخبر بر جمع فرهیختگان جلوهگری و تظاهر میکند.
از قوت معلمین فاضل کاست
بنهاد به صرفه مبلغی برهم
هوش مصنوعی: به خاطر کمبود مالی، معلمین با استعداد دچار مشکل شدند و مبلغی که لازم بود، کاهش یافت.
بخشید سپس هزارگان دینار
آن راکه نبود قدر یک درهم
هوش مصنوعی: پس از آن، هزاران دینار را بخشید، چون ارزشش به اندازه یک درهم هم نبود.
در راه کتابهای بیمصرف
تقسیم شد آنچه بد درین مقسم
هوش مصنوعی: در مسیر مطالعه کتابهای بیفایده، آنچه ناپسند بود بین افراد تقسیم شد.
گویی که در انتخاب هر چیزی
بودست به کجسلیقگی ملزم
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در انتخاب هر چیز، با بیسلیقگی و ضعف ذاتی مواجهایم.
شخص عربی گماشت تا سازد
در سیرت شیعیان یکی معجم
هوش مصنوعی: یک فرد عرب را استخدام کرد تا درباره سیرت و ویژگیهای شیعیان، کتابی تدوین کند.
اسرار طبیعی و مقالیدش
پرکرده جهان و نزد تا مبهم
هوش مصنوعی: رازهای طبیعت و کلیدهای آن تمام جهان را پر کرده و نزد ما هنوز مبهم و ناشناخته باقی ماندهاند.
او زر به شفای بوعلی بخشد
تابنهد از آن به زخم ما مرهم
هوش مصنوعی: او طلا را به درمان بوعلی هدیه میدهد تا از آن به عنوان دارویی برای درد ما استفاده کند.
از ترجمهٔ شفا چه سود امروز
کی قطره کند برابری با یم
هوش مصنوعی: امروز دیگر از ترجمهٔ کتاب شفا فایدهای نیست، چرا که یک قطره آب نمیتواند با یک دریا برابر شود.
آنجا که بر آسمان پرد مردم
نازش نسزد بر اشهب و ادهم
هوش مصنوعی: در مکانی که زیبایی و جاذبهٔ زیبای آسمان، با وجود رنگهای خیرهکنندهٔ اسبهای سفید و سیاه، قابل قیاس نیست.
این نخبهٔ کار او است خود بنگر
تا چیست بقیتش ز کیف و کم
هوش مصنوعی: این فرد برجسته و توانمند است، خودت ببین که باقیماندهاش از نظر کیفیت و کمیت چه وضعیتی دارد.
ای خواجه دریغ لطف شاهنشه
بر چون تو سفیه پر ز باد و دم
هوش مصنوعی: ای آقا، افسوس که لطف و محبت شاه به کسی مثل تو که پر از خودخواهی و حماقت است نمیرسد.
غبنا که دراز مدتی دل را
در دوستی تو داشتم خرم
هوش مصنوعی: مدت طولانی خوشحال بودم که دل من در عشق تو بوده است.
پنداشتم ار مرا غمی زاید
در چشم تو ازغم من آید نم
هوش مصنوعی: تصور میکردم اگر من غمی داشته باشم، چشم تو نیز از غم من پر خواهد شد.
آوخ که ز جبن و غفلت افزودی
هنگامهٔ بستگی غمم بر غم
هوش مصنوعی: تاسف که به خاطر ترس و غفلت، بار غم من بر دوش خودم بیشتر شد.
خواهم که حمایت از تو برگیرد
آن آصف بارگاه ملک جم
هوش مصنوعی: میخواهم که فردی مانند آصف، که دربار پادشاه جم را اداره میکرد، حمایت و پشتیبانیاش از تو نصیب شود.
تا با دوسه هجوآن کنم با تو
کت خانه شود حظیرهٔ ماتم
هوش مصنوعی: با چند نفر همصحبت میشوم تا خانهام تبدیل به مکان سوگواری نشود.
حاشیه ها
1398/03/19 20:06
سعید اسکندری
در هجو علی اصغر
1398/03/19 20:06
سعید اسکندری
در هجو علیاصغر حکمت سروده است.