برگردان به زبان ساده
حدیث عهد و وفا شد فسانه درکشور
زکس درستی عهد و وفا مجوی دگر
هوش مصنوعی: تعهد و وفا به یک داستان تبدیل شده و در این سرزمین دیگر نمیتوان به درستی عهد و وفا از کسی امید داشت.
به کارنامهٔ من بین و نیک عبرت گیر
که کارنامهٔ احرار هست پر ز عبر
به زندگی من نگاه کن و از آن عبرت بگیر، زیرا کارنامهی زندگی آزادگان پر از درس و عبرت است.
من آن کسم که چهل ساله خدمتم باشد
بر آسمان وطن ز آفتاب روشنتر
من کسی هستم که چهل سال به میهنم خدمت کردهام و این موضوع از آفتاب هم روشنتر است و همه می دانند
ز نظم و نثر کس ار پایهور شدی بودی
مرا به کنگرهٔ تاجِ آفتاب، مقر
هوش مصنوعی: هر کس که در شعر و نثر مهارت پیدا کند، میتواند به مقام والایی دست یابد که مانند تاج خورشید در کنگرههای آسمان درخشان است.
بهای خدمت و سعی خود ار بخواستمی
به کوه زربن بایستمی نمود گذر
هوش مصنوعی: اگر میخواستم بهای خدمات و تلاش خود را به دست آورم، باید در جایی مانند کوه زربن میایستادم و آن را نشان میدادم.
جهان و نعمت او پیش چشم همت من
چنان بودکه پشیزی به چشم ملیونور
هوش مصنوعی: دنیا و نعمتهایش در نظر من به گونهای است که به اندازه یک پشیز به چشم میلیونیها میآید.
نه چشم دارم ازین مردمان کوتهبین
نه بیم دارم ازین روزگارِ مردشِکَر
از این مردم کوته بین هیچ توقع و انتظاری ندارم و از این روزگار مَرد ستیز و مَرد کُش هیچ ترسی ندارم چون من مرد هستم و نمی هراسم. شِکَردَن: شکار کردن و شکست دادن
به زبر منت کس یک نفس بسر نبرد
کسی که شصت خزان و بهار برده بسر
هوش مصنوعی: کسی که شصت بهار و خزان را گذرانده، نباید تحت تأثیر کوچکترین حرف یا رفتار کسی قرار گیرد.
ولی دریغ که خوردم ز فرط سادهدلی
فریب دوستی اندر سیاست کشور
هوش مصنوعی: در اثر سادگی و بیتجربگی، به دوستیهایی که در سیاست کشور وجود داشت، دل بستم و فریب خوردم.
ز بس که بودم نومید از اولیای امور
که جز عوامفریبی نداشتند هنر
هوش مصنوعی: به خاطر ناامیدیام از مسئولان و سران که فقط به فریب مردم مشغول بودند، دیگر هیچ امیدی به هنر آنها ندارم.
یکی نگفته صریح و یکی نرفته صحیح
یکی نداده مصاف و یکی نکرده خطر
هوش مصنوعی: یکی به صراحت چیزی نگفته و یکی هم به درستی عمل نکرده است. یکی هیچ تلاشی برای مقابله نکرده و یکی هم جرأت نکرده خطر کند.
بر آن شدم که ز صاحبدلان بدست آرم
بزرگمردی بسیارکار و نامآور
هوش مصنوعی: من تصمیم گرفتم که از انسانهای بزرگ و صاحب دل، ویژگیهای یک مرد بزرگ و مشهور را به دست بیاورم.
که با هجوم مخالف مقاومت گیرد
نیفکند بر هر حمله در مصاف، سپر
هوش مصنوعی: کسی که در برابر حملات دشمن ایستادگی میکند، هیچگاه در مواجهه با هر گونه حملهای سلاح خود را رها نمیکند.
به خواجه از سر صدق و خلوص دل بستم
ز پیش آنکه رضاشه به سر نهد افسر
هوش مصنوعی: من با صداقت و خلوص نیت به خواجهاى ارادت ورزیدم، زیرا میدانم که اگر او رضایت دهد، تاج و تخت بر سر خواهد نهاد.
من و مدرس و تیمور و داور و فیروز
زبهر خواجه به مجلس بساختیم محشر
هوش مصنوعی: من و چند شخصیت دیگر به خاطر بزرگمردی خواجه، در یک محفل بزرگ گرد هم آمدهایم.
به هفت نامه نوشتم مقالتی هرشب
چنان که از پس آنم نه خواب ماند و نه خور
هوش مصنوعی: هر شب مقالهای مینوشتم که بعد از آن نه خوابی میخوردم و نه استراحتی داشتم.
بسا شبا که نشستم ز شام تا گه بام
به نوک خامه نمودم ز خواجه دفع خطر
هوش مصنوعی: بسیار شبها را تا سپیده دم بیدار نشستهام و با قلم خود از استاد، خطرات را دور کردهام.
نه ماه و هفته، که بگذشت سالیان کامروز
به نام خواجه نمودم هزارگونه اثر
هوش مصنوعی: زمان به سرعت گذشت و سالها بهراحتی رد شد. امروز به یاد خواجه و به احترام او، هزاران نوع از آثار خود را به نمایش گذاشتم.
ز خواجه نفع نبردم به عمر خویش ولیک
ز دشمنانش بدیدم هزار گونه ضرر
هوش مصنوعی: از صاحبمنصبان هیچ بهرهای در زندگیام نبردم، اما از دشمنان آنها ضررهای زیادی را تجربه کردم.
چه دشمنان همه افسونطراز و هرزهدرای
چه دشمنان همه نیرنگساز و حیلت گر
هوش مصنوعی: دشمنان همه بدجنس و فریبکار هستند، آنها به سادگی و با نیرنگ بازی به انجام کارهای خراب میپردازند.
همه به نفس، خبیث و همه بهطبع، شریر
همه به کذب، مثال و همه به لُوم، سمر
همهی دشمنانی که نام بردم در ذات خودشان بد و شرور هستند و همهی آنها در دروغگویی نمونه و در سرزنش و سرکوفت زدن مشهورند
به راه خواجه ز جان عزیز شستم دست
اگرچه نیست ز جان در جهان گرامیتر
هوش مصنوعی: اگرچه جانم در این دنیا از هر چیزی گرانبهاتر است، اما به خاطر خواجه، دستان خود را از آن شستهام.
همین نه روز عمل در وفا فشردم پای
که هم به عزل نپیچیدم از ولایش سر
هوش مصنوعی: من فقط به مدت نه روز تمام تلاش کردم تا به وعده و وفای خود پایبند باشم و از عشق او دور نشوم.
قوام، خانهنشین بود و منعزل آن روز
که بانگ سیلی من کرد گوش خصمش کر
هوش مصنوعی: قوام در خانهنشینی بود و در آن روز که صدای سیلی من به گوش رقیبش نرسید.
قوام بود به زندان و دشمنش برکار
که بست از پی آزادیش بهار کمر
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که قوام در دوران زندانی بودنش، با دشمنی روبرو بود که برای نگه داشتن او در بند و جلوگیری از آزادیش، تلاش میکرد. به نوعی میخواهد بگوید که دشمن به خاطر ترس از آزادی قوام، به شدت مراقب و در کارهای او دخالت میکند.
سپس که سوی سفرشد ز بنده یاد نکرد
که چون همی گذرد روزگار ما ایدر
هوش مصنوعی: سپس وقتی که به سفر رفت، از من یاد نکرد و فراموش کرد که روزگار ما چگونه در اینجا میگذرد.
به جرم دوستی خواجه نفی و طرد شدم
ازآن سپس که به هرلحظه بود جان به خطر
هوش مصنوعی: به خاطر دوستی با خواجه، طرد و نفی شدم. این موضوع از آن زمان آغاز شد که در هر لحظه جانم در خطر بود.
چو خواجه آمد و آن آب از آسیاب افتاد
به کوی مهدیه آمد فرود و جست مقر
هوش مصنوعی: وقتی که شخص مورد توجه به نزد مردم آمد و همه چیز به آرامش رسید، به محلهای به نام مهدیه رفت و در آنجا مستقر شد و به دنبال جایی مناسب برای سکونت خود گشت.
شدم به دیدن و دادم نشان و نام ولی
به رسم عرف نیامد زخواجه هیچ خبر
هوش مصنوعی: به دیدن او رفتم و نشانی از خود و نامم را ارائه دادم، اما طبق رسم و آداب، خبری از او به من نرسید.
نه نوبتی تلفون زد نه بازدید آمد
نه یاد کرد که سویش روم به وقت دگر
هوش مصنوعی: هیچ وقت تماسی نگرفت، نه به دیدن آمد و نه هیچ یادآوری کرد که زمانی را برای ملاقات در نظر بگیرم.
به خویش گفتم کز بیم شاه پهلوی است
که خواجه مینکند یاد از این ستایشگر
هوش مصنوعی: به خودم گفتم که شاید به خاطر ترس از شاه پهلوی است که خواجه، به یاد این ستایشگر نمیافتد.
بلی چو خواجه بدیدست حبس و نفی مرا
ز بیم شاه بشستهست نامم از دفتر
هوش مصنوعی: بله، زمانی که خواجه به من نزدیک شد و از ترس شاه، نامم را از لیست حذف کرد، به زندان و تبعید افتادم.
گذشت بر من و بر خواجه قرب هجده سال
که هر دو بودیم اندر مظان خوف و خطر
هوش مصنوعی: هجده سال از زندگیام و خواجهگذشته است که هر دو در شرایطی پر از ترس و خطر بودهایم.
چو شاه رفت شدم معتکف به درگه او
میان ببسته و بازو گشاده شام و سحر
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه رفت، من در درگاه او به عبادت و ذکر مشغول شدم، در حالی که درهای بسته بود و شب و روز به راز و نیاز مشغول بودم.
به رزم دشمن او با گروهی از یاران
ز خامه پیکان آوردم از زبان خنجر
هوش مصنوعی: من برای جنگ با دشمن، گروهی از دوستانم را گرد آوردهام و آمادهام که با تیرهای تند و تیز مانند زبان خنجر به نبرد بپردازم.
نوشتههای من اندر ثنای حضرت او
چو بشمری بود از صد مقالت افزونتر
هوش مصنوعی: نوشتههای من درباره ستایش پروردگار آنقدر زیاد و پرمحتواست که اگر بخواهم آنها را بشمارم، بیش از صد مقاله خواهد بود.
یکی کتاب نبشتم که گر نکو نگری
همه محامد این خواجه است سرتاسر
هوش مصنوعی: کتابی نوشتم که اگر به دقت نگاهی به آن بیاندازی، متوجه میشوی که تمام ویژگیهای خوب این شخص در آن به وضوح آمده است.
گر از شکست دل ما برآمدی آواز
شدی ز چشم تو خواب غرور و عشوه بدر
هوش مصنوعی: اگر دل ما از دلشکستگی فریاد کند، تو از چشمانت بیدار میشوی و خواب غرور و فریباییات را ترک میکنی.
کسی نبودکه تاریخ رفته یاد آرد
شد ازگذشته مقالات بنده یادآور
هوش مصنوعی: هیچ کس نیست که به یاد داشته باشد چه اتفاقاتی در گذشته افتاده و به یاد مقالات من بیفتد.
ز فر خامه و سحر بنان و کوشش من
به خواجه روی نهادند دوستان دگر
هوش مصنوعی: دوستان دیگر با قلم و تلاش من، توجه خواجه را جلب کردند.
چو یافت مسند دولت ز خواجه زیب و جمال
ز دوستان به بهارش نیوفتاد نظر
هوش مصنوعی: وقتی که کسی مقام و جایگاه قدرت را به دست آورد، زیبایی و جمال او از نزد دوستانش که بهار زندگیاش را رقم زدهاند، دور نمیافتد و همچنان مورد توجه قرار میگیرد.
به شعر بنده یکی نخل سایه گستر شد
ولی دریغ که از بهر من نداشت ثمر
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که شاعر یکی درخت نخل را میبیند که سایهای بزرگ و مطمئن فراهم کرده است، اما افسوس که این درخت برای او ثمری نداشته و نتیجهای به همراه نیاورده است.
ز خواجه دل نگرفتم تو این شگفتی بین
که بود آتش مهرش مرا به جان اندر
هوش مصنوعی: از کسی که مقام والایی دارد، دل نگرفتم و تو ببین که چه شگفتی است؛ آتش محبت او در جانم شعلهور است.
بدیم همدم روز و شبش من و یاران
به فتنهای که علم گشت در مه آذر
هوش مصنوعی: من و دوستانم در روز و شب با هم هستیم و در حالی که در فتنهای گرفتار شدهایم، خبر آن به گوشها رسیده است.
سپس که خانهنشین شد به قصدش از هر سو
بساختند حسودان و دشمنان لشگر
هوش مصنوعی: سپس زمانی که او به گوشهنشینی روی آورد، حسودان و دشمنان از هر طرف به او حمله کردند و برایش مشکلاتی ایجاد کردند.
بزرگ سنگری اندر حریم حرمت او
بساختم من و بنشستم اندر آن سنگر
هوش مصنوعی: من در دل حرمت او، سنگری بزرگ ساختهام و در آن سنگر نشستهام.
درتن حوادث ازو هیچم انتظار نبود
نه پایمردی کار و نه دستگیری زر
هوش مصنوعی: در میان حوادث و رویدادها، هیچ انتظاری از او نداشتم، نه پشتکار و استقامت در کار و نه کمک و حمایت مالی.
بسا شبا که شکایت نمود و نومیدی
کش از امید گشودم به رخ هزاران در
هوش مصنوعی: بسیاری از شبها به دلایلی از ناامیدی و غم شکایت کردم و در این حال تلاش کردم تا امید را به روح و چهرهی هزاران نفر زنده کنم.
چه نقشهاکه نشان دادم از طریق صواب
چه رازهاکه عیان کردم از مزاج بشر
هوش مصنوعی: چه طرحها و نشانههایی از راه درست به نمایش گذاشتم و چه اسراری از طبیعت انسان را به وضوح آشکار کردم.
همه شنید و پسندید و کاربست و رسید
بدان مقام که جز وی نبودکس درخور
هوش مصنوعی: همه افراد این موضوع را شنیدند و آن را پسندیدند و به کار گرفتند، تا جایی که به مقام و جایی رسید که هیچ کس جز او شایستهی آن نبود.
دربغ و درد که هم خواجه اندرین نوبت
به رغم من به دگر قوم گشت مستظهر
هوش مصنوعی: در دل درد و رنج، خواجه در این موقع به رغم من به گروه دیگری پناه برد و حمایت یافت.
مرا به شغل وزارت بخواند خواجه ولی
به صورتی که از آنم فتاد خون به جگر
هوش مصنوعی: شخصی که مقام بالایی دارد از من خواسته تا در سمت وزیر مشغول به کار شوم، اما این دعوت به نحوی بود که دلم را به درد آورد و ناراحت شدم.
صریح گفت که شه را وزارت تو بد است
از آن وزیر نگشتی و ماندی از پس در
هوش مصنوعی: این شخص بهروشنی بیان کرد که برای شاه، وزیر تو مناسب نیست و از آنجا که تو به مقام وزارت نرسیدی، در نهایت از در عبور کردی و وارد نشدی.
چو نزد شاه برای معرفی رفتیم
بکرد درحق من خواجه ضنتی بیمر
هوش مصنوعی: زمانی که برای معرفی خود به درگاه شاه رفتیم، او در حق من با سخنانش به طعنه و کنایه گفت که من کمارزش هستم.
نداشت حرمت پیری نداشت حرمت نام
ندید قدر شرافت ندید قدر هنر
هوش مصنوعی: احترام به پیری و سن را نداشت، به نام و شخصیت افراد توجهی نمیکرد و ارزش شرافت و هنر را درک نمیکرد.
زمام کار جهان را به سفلهای بسپرد
که کس بدو نسپردی زمام استر و خر
هوش مصنوعی: مدیریت و کنترل امور دنیا را به دست فردی نادان بسپار که هیچکس حتی رهبری یک حیوان ساده را هم به او نمیسپارد.
سفیه و غره و نااعتماد و جاهطلب
حسود و سفله و نیرنگساز و افسونگر
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف شخصیتی منفی میپردازد که شامل ویژگیهایی مانند کمفهمی، خودبزرگبینی، ناامیدی، جاهطلبی، حسادت، پست بودن، دروغگویی و فریبکاری است.
بر آن شد از سر نامردمی که یاران را
ز گرد خواجه کند دور از ایمن و ایسر
هوش مصنوعی: بر آن شد که با نادرستی، دوستان را از دور و بر صاحب قدرت و آسایش دور کند.
سپس چو گشت موفق به خواجه یازد دست
شود به بازی بیگانه در جهان سرور
هوش مصنوعی: سپس زمانی که به موفقیت دست یافت، مانند یک خواجه، با دستانش در دنیای بیگانه به بازی مشغول شد و از آن لذت برد.
چو میل خواجه بدو بود بنده تاب نداشت
کناره جست و به عزلت فتاد در بستر
هوش مصنوعی: زمانی که خواسته و تمایل آقا به سوی او بود، بنده نتوانست طاقت بیاورد و فاصله بگیرد، بنابراین به گوشهنشینی و تنهایی در بستر افتاد.
گذشت شش مه و از بنده خواجه یاد نکرد
دربغ از آن همه سودا که پختم اندر سر
هوش مصنوعی: شش ماه گذشته و آقایی که داشتم، هیچگاه به یاد من نیفتاد. با وجود تمام احساسی که در سرم داشتم و افکاری که میپروراندم، هیچ نشانی از توجه او نبود.
خدا نخواست که ایران شود ز خواجه تهی
وگرنه سفله بسنجیده بود این منکر
هوش مصنوعی: خدا نخواست که ایران از وجود خواجه (سردار یا حاکم) خالی شود و اگر اینگونه بود، آدمهای ناچیز و بیارزشی این موضوع را درک کرده بودند.
بر آن شدم که از ایران برون روم چندی
مگرکه این تن رنجور توشه یابد و فر
هوش مصنوعی: تصمیم گرفتم مدتی از ایران خارج شوم تا شاید اینکه این بدن خسته و رنجور کمی استراحت کند و قوت بگیرد.
به نزد خواجه شدم رخصتم نداد و جواز
بگفت باش و به مجلس شو و مساز سفر
هوش مصنوعی: به نزد استاد رفتم، ولی او اجازه نداد و گفت که برو به مجلس و به سفر نرو.
به امر خواجه بماندم ولی ازین ماندن
همی تو گویی افتادهام به قعر سقر
هوش مصنوعی: به دستور آقا باید در اینجا بمانم، اما از این ماندن احساس میکنم در عمق جهنم افتادهام.
فتادهام به مغاکی درون کژدم و مار
نه راه چاره همی بینم و نه راه مفر
هوش مصنوعی: در وضعیت دشواری قرار دارم؛ در میان خطرات و مشکلاتی که مانند کژدم و مار هستند، نه راه حلی برای خروج میبینم و نه راهی برای فرار.
جهانیان را هرگز نرفته است از یاد
که بیست سال بدم خواجه را حمایتگر
هوش مصنوعی: دنیا و مردم هرگز فراموش نکردهاند که به مدت بیست سال، من در کنار خواجه و حامی او بودم.
وپر خواجه بدم هم وکیل حزب وبم
وزین دو رتبه چه بالاتر است و والاتر؟
هوش مصنوعی: من باعلاقه و شوق به مقام و جایگاه خود فکر میکنم و میدانم که در میان دو مرتبه، کدامیک از آنها ارزش و جایگاه بالاتری دارد.
ولی ندانند اینان که بین خواجه و من
فتاده فاصلهای سخت بیحد و بیمر
هوش مصنوعی: اما این افراد نمیدانند که میان من و آقایان فاصلهای بسیار زیاد و غیرقابل تصور وجود دارد.
گرفتهاند گروهی حریم حضرت او
که ره نیابد از آنجا نسیم جان پرور
هوش مصنوعی: گروهی به دور و اطراف حضرت او محافظت کردهاند، به گونهای که حتی نسیم جانافزا نیز نمیتواند به آنجا نزدیک شود.
همه به طبع لئیم وهمه به نفس خبیث
همه به معنی ابله همه به جنس ابتر
هوش مصنوعی: همه افراد به خاطر نفس بد خود و ذات پستشان دست به کارهایی میزنند که نشاندهنده نادانی و ضعف وجودشان است.
هم از فضیلت دور و هم از شرافت عور
هم از دقایق کور و هم از حقایق کر
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی اشاره دارد به اینکه فرد در همه جنبهها از خوبیها و ارزشها فاصله دارد. او نه تنها از فضیلت و شرافت برخوردار نیست، بلکه نسبت به جزئیات و حقیقتهای مهم نیز ناآگاه و ناتوان است. به عبارت دیگر، او در همه ابعاد زندگی خود دچار کمبود و نقص است.
دروغگوی چو شیطان، دسیسه کار چو دیو
فراخروده چو یابو، چموش چون استر
هوش مصنوعی: دروغگو مانند شیطان است، کسی که دسیسه میکند شبیه به دیو است. او با شکم بزرگش مانند یک یابو است و رفتارهایش شبیه به الاغ میباشد.
معاونند و وزبر و کمیتهساز و وکیل
گهی ز توبره تناول کنند و گه ز آخور
هوش مصنوعی: این بیت کنایهای به افرادی است که در موقعیتهای مختلف و به تناسب نیاز خود از منابع و منافع بهرهبرداری میکنند. آنها گاهی به نفع خود از منابع عمومی استفاده میکنند و گاهی دیگران را نادیده میگیرند. به نوعی نشاندهنده عدم صداقت و دوگانگی در رفتار این افراد است.
کسان ز فرط گرانی و قلت مرسوم
کنند ناله و اینان به عیش و عشرت در
هوش مصنوعی: بعضی افراد به خاطر افزایش هزینهها و کمبودها شکایت میکنند، در حالی که گروهی دیگر مشغول لذتبردن و خوشگذرانی هستند.
من این میانه نگه می کنم بر این عظما
چو اشتری که بود نعلبندش اندر بر
هوش مصنوعی: من در این میان از چیزی که دارم محافظت میکنم، مانند شتری که به خوبی نعل شده است و امینت او را در برابر خطرات حفظ میکند.
عجبتر آنکه بدین حال و روز و این پک و پوز
به نزد خواجه بد ما همی کنند از بر
هوش مصنوعی: شگفتانگیز این است که با این وضعیت و حال خراب، باز هم نزد آن آقا به ما بد میگویند.
گمان برند که ما فرصتی همی جوییم
که جای ایشان گیریم وطی شود چرچر
هوش مصنوعی: آنها گمان میکنند که ما در پی فرصتی هستیم تا جای آنها را بگیریم و به این ترتیب، کار آنها را خراب کنیم.
دربغ از آنکه ندانند کاشیان عقاب
به کوهسار بلند است نی در آخور خر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر کاشیها ندانند که عقاب در اوج قلهها پرواز میکند، به هیچ وجه در فکر این نیستند که در مورد زندگی خود به چیزی بالاتر از گاوها برسند. به عبارت دیگر، بعضی افراد ممکن است از دستاوردها و قابلیتهای بالاتر خود بیخبر باشند و به زندگی عادی و معمولی قانع شوند.
دربغ از آنکه ندانندکه افتخار همای
به خردکردن ستخوان بود نه قند وشکر
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که برخی افراد نمیدانند که افتخار واقعی در قدرت و قدرت نمایی است، نه در لذتهای مادی و شیرینیهایی مانند قند و شکر. در واقع، اشاره به این دارد که برخی ارزشها و فضایل عمیقتر از لذتهای زودگذر هستند.
دربغ از آنکه ندانند کاین سیهکاری
به هیچ روی نیابد خلاص ازکیفر
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که بعضی افراد نمیدانند که این کارهای نادرست و سیاهکاریهایی که انجام میدهند، هیچگاه نمیتواند از عواقب و مجازاتهای آنها رهایی پیدا کند. به عبارت دیگر، چیزی که انجام دادهاند، اثرات و پیامدهایش همچنان گریبانگیرشان خواهد بود.