گنجور

شمارهٔ ۱۱۶ - فتح الفتوح

مکن حدیث سکندر که اندرین کشور
«‌فسانه گشت وکهن شد حدیث اسکندر»
جوان چو آید باطل شود فسانهٔ پیر
عیان چو آید ویران شود بنای خبر
خبرگزافه بود گوش برگزافه منه
فسانه بافه بود در فسانه رنج مبر
خبر دهند که اسفندیار بر درگنگ
چگونه برد سپاه وچگونه راند حشر
چگونه برد خشایارشا سپه به اروپ
چگونه کرد از آن تنگنای بحر گذر
خبر دهند که از خرد کشور یونان
به آسیای کبیر اندر آمد اسکندر
هم او در اول یک کارزارکرد و سپس
براند در همه‌جا بی‌منازعی لشکر
به مغزش اندر بد پویه ی جهان گیری
به نفع خویش همی کرد کوشش بیمر
به خیر خویش همی کرد کارهای بزرگ
که نی رضای خدا بد در او نه خیر بشر
خبرنگاران نیز از فتوح ناپلئون
بسی دهند نشان و بسی دهند خبر
که خود به نمسه و ایتالیا چگونه گذشت
همان به مصر چه کرد آن امیر نام‌آور
چگونه راند سپه در بسیط خطه ی روس
به مسکو اندر بر خیره چون فکند شرر
ولیک جهد بناپارت و آن کشاکش نیز
به قصد پادشهی بود، نی به قصد دگر
چنانکه مجلس جمهور را ز بن برکند
به کام خوبش برآمد به تخت ملک اندر
چو بود کوشش او خاصه ی بزرگی او
حدیث او بنه از دست و فضل او مشمر
بنه ز دست حدیث سپاهدار اروپ
به سرگذشت سپهدار آسیا بنگر
ببین که این هنری مرد در زمانه چه کرد
ز جهد وکوشش وتدبیر وهوش و رای وفکر
چومرد رای فزونی به نفع خوبش کند
شگفت نیست اگر بر فلک فرازد سر
شگفتی و عجب آنجا است کافریده ی خاک
به رامش دگران چنگ در زند به خطر
به قصد خدمت ملت‌، به قصد یاری نوع
همی به خویش پسندد هزارگونه ضرر
بسان میر مظفر سپهبد اعظم
که آسمان فتوح است وآفتاب ظفر
اگر به منظرگوئی ستوده منظر او
نشان نیکی طبع است و پاکی مخبر
اگر به همت گوئی دلیل همت اوست
هرآنچه بینی و دیدی به سالیان اندر
اگر به دولت گوئی به نام دولت او
یکی ره طبرستان سپار ونعمت بر
به هرکه بنگری اندر شمال ایران شهر
همه به درگه میرند بنده و چاکر
ز جان و دل همه این میر را پدر خوانند
هزار تحسین بر این بزرگوار پدر
وگر ز اصل و گهر مرد را شرف خیزد
از او که باشد فرخنده‌تر به اصل و گهر
ستوده جد گرامیش احمدبن شمیط
گذاشت عمری در پیشکاری حیدر
بدانگهی که درآمد ز ترکتاز یموت
به هر کران خراسان هزار فتنه و شر
هزار خانه ی مظلوم را به غارت برد
به امر دشمن دین‌، ترکمان غارتگر
بتاخت این هنری مرد جانب گرگان
چنانکه جانب نخجیر شیر شرزهٔ نر
ز باد تیغش چون آب‌، سرد ماند به جای
عدو که بود به هرسو جهنده چون اخگر
اسیر، هرچه بد اندرکمندشان بگرفت
درم بداد و روان کرد سوی جای و مقر
گرفت عهد ز میران کوکلان و یموت
کزین سپس نکشند ازکمند طاعت سر
سپس ببرد به پاداش خدمتی چونین
ز هرکرانه دعای شب و درود سحر
پس ازگزارش آن خدمت بزرگ، امیر
به خدمت وطن مستمند بست کمر
چو دید حال وطن را ز جور خصم دژم
چو دید روز وطن را ز روز مرگ بتر
وطن نه‌، غاری اندوخته به ذلت و جهل
وطن نه‌، چاهی انباشته ز عجب و بطر
همه امیران بدکیش و ریمن و نستوه
همه وزیران نادان و عاجز و مضطر
گشوده شاه ز یکسو به قصد ملت چنگ
چنانکه بازگشاید به قصد تیهو پر
به شهر تبریز اندر بساط دارا گیر
سپاه دشمن از هر کرانه زورآور
ستاده تنها ستارخان و باقرخان
بسان رستم دستان و طوس‌بن نوذر
بگفت هان نتوان بیش از این نشست به جای
که کار ملت مظلوم شد ز دست بدر
سپس به رشت روان گشت با سپاهی کشن
فراشت رایت مشروطه اندر آن کشور
مبارزان دلیر و مجاهدان غیور
در آن دیار رسیدند بی‌حد و بی‌مر
امیر درخور هریک سلاح جنگ بداد
همان تکاور تازی و خنگ راه سپر
مخالفان بزرگ اندر آن دیار شدند
ز دست برد دلیران میر، کوفته سر
چو کار ساخته شد تیغ میر آخته شد
به قصد جستن پیکار و راندن کیفر
نخست جانب قزوین شتافت مرکب میر
که بود ویران از جورخصم زشت سیر
طلایه‌دار سپه پیش رفت و کار بساخت
ببست دشمن و بگشود ره بر آن لشگر
سپاه میر درآمد به شهر، لیک چنان
که گفتی آمده در شهرکاروان گهر
همه به نظم درست و همه به خاطرپاک
همه همایون فال و همه نکو منظر
نه دست برده به تاراج خانهٔ مسکین
نه سر کشیده ز فرمان ایزد داور
رسید میر و بیاراست مجلس ملی
خطیب عدل فروخواند خطبه بر منبر
ز خائنان وطن چندتن به امر امیر
شدند رانده از این خاکدان به‌ملک سقر
سپس به مرکز بیداد خواست کردن روی
خدایگان امیران‌، امیر شیر شکر
چو شاه یافت کش انجام کار باز رسید
ز راه حیله برآورد صورتی دیگر
مثال داد به مشروطه و آشکارا کرد
طریق سلم وفروبست راه بوک ومگر
چو دید ملت باز ایستاد و پای کشید
زجهل غره‌شد وعهد خودنبرد به سر
دگر ره از همه سو خواست جنبش ملی
ز هرکرانه عیان گشت شورش محشر
هم از کرانهٔ قزوین بساحت ری تافت
سهیل رایت اسپهبد بلند اختر
وز آن حدود به میران بختیاری داد
زجنبش خود وپیش آمد امورخبر
امیر دانا «‌سردار اسعد» اندر وقت
زبلدهٔ قم زی ری برون کشید حشر
سپاه خصم هم آمد به کوهسارکرج
که بد به سختی مانند سد اسکندر
شگرف کوهی و در وی هزارگونه بلا
فراخ رودی و در وی هزارگونه خطر
در آن سپاهی با توپ‌های گردون کوب
برآن گروهی با تیرهای خارا در
ز بیم توپ و درازای کوه و تنگی راه
گمان نبدکه بر او برکند سوارگذر
ولیک لشکریان سپهبد پیروز
چنان نبدکه در استند و افکنند سپر
به پیشتازی بیرون شدند مردی چند
که جنگ را همه بودند زاده از مادر
به پشتبانی اقبال و پیشتازی بخت
به کوهسارکرج برشدند چالشگر
ازآن گروه قلیل آن سپه هزیمت یافت
چو خیل پشه که جوید هزیمت از صرصر
وز آن گذر به «‌شه آباد» حمله آوردند
مجاهدان چو به سوی هری سپاه تتر
از آن حدود هم آواره شد سپاه عدو
همه فکنده سلیح و همه گسسته کمر
سپاه میر درآمد زکوهسار برون
به سان سیل که آید زکوهسار به بر
سپاه دیلم پیش آمد از ره ایمن
مجاهد لر گرد آمد از ره ایسر
مجاهدانی رزم‌آزمای و مردافکن
مبارزانی پرخاشجوی و کندآور
همه به راه وطن داده جان خوبش ز دست
همه به یاد وطن کرده خون خویش هدر
همه دویده پی جستن حقوق بزرگ
به چشم پیل دمان و به کام ضیغم نر
همه به طوع دویده به جانب پیکار
نه بر طریقهٔ بیگار و طرزهای دگر
فتاد بر در ری کارزارهای بزرگ
که تا نبیند مردم نیایدش باور
عدو ز دشت پراکنده گشت و شد سوی شهر
بهر گذرگه پرداخته یکی سنگر
همه به سنگر پنهان چو ابر در پس کوه
تفنگشان همه چون برق و توپشان تندر
نشانده بر سر هرکوی‌، شاه کینه سگال
کشیده از بر هر برج‌، خصم دیو سیر
هزار مرد و بهر مرد بر هزار سلاح
هزار توپ و بهر توپ در هزار شرر
بهرکرانی فوجی پیاده حرب طراز
بهر کناری جیشی سواره رزم سپر
سپاه ‌سلطنت آباد نیز از یکسو
میان ببسته پی پاس شاه کین گستر
همه چو غولان نستوده کار و افسون ساز
همه چو دیوان تیره‌روان و افسونگر
نخست میر جهانگیر قصد شهر نمود
که کار را کند آسان و جنگ را یکسر
مجاهدان سپاهان و جنگیان امیر
بتاختند دو رویه بشارسان اندر
بگفت جارچی توپشان بخیل عدو
که هان امیر است از راه لختی آن‌سوتر
نشسته میر به پشت هیون کوه گذار
عقاب گفتی بر تیغ کوه جسته مقر
حسام آخته در دست بدره بار امیر
چو بر کران کشن رود، شاخ نیلوفر
به جز حسامش کز خون خصم رنگین بود
نداده نیلوفر بار، لالهٔ احمر
به چنگ رایتی میر بر درفش کبود
چو ابر شامگهی بر سپهر بازیگر
امیر یکسو، سردار اسعد از یک سو
به خصم حمله نمودند وساختند عبر
سپاه میر تو گفتی که بود باد خزان
عدوی دین‌، شجر خشک و جانش برگ شجر
بلی چو باد وزان بر وزد به شاخ درخت
ازو نه برگ بماند به جای بازو نه بر
سپاه خصم هم اندر میان شارستان
به جیش میر فکندند توپ جان او بر
امیر راد در آن گیر و دار و هایاهوی
به سوی مجلس کنکاش گشت راه سپر
برآن زمین مبارک بداد بوسه ز شوق
گرفت درگه عالیش را ز جان در بر
که از چه زار و درم گشتی ای بهین مقصود
که از چه روی نهان کردی‌ای مهین دلبر
مرا به درگهت ای کاخ عدل آن نظر است
که هست حاجی محنت کشیده را به حجر
سپس به‌ جنگ برآورد دست و فرمان داد
که افکنند دلیران به جان خصم آذر
مجاهدان ز دو سو حمله اندر افکندند
به‌سوی خصم و بپا خاست شورش محشر
ز سهم تیر یلان گشت چشم کیوان کور
ز بانگ توپ گران گشت گوش گردون کر
ز برج‌های بلند وز کاخ‌های شگرف
فکند خصم به شهر اندرون زکینه شرر
ولی چو بود ستاره معین و بخت نصیر
گزند نامد بر لشکر همایون فر
سه‌روز جنگ درافتاد و هم در آخر کار
نصیب جیش سپهدار گشت فتح و ظفر
دو بهره کشته ‌شد از خصم و بهره‌ای خسته
شدند بهرهٔ دیگر دوان به کوه و به در
بزرگ دشمن ملت هم از میان بگریخت
سپرد افسر و دیهیم ملک را به پسر
سپس نشست و کنکاشگاه با دل شاد
ابا سران و امیران‌، امیر دین‌پرور
ز خائنان تبه کار لختی آوردند
به پالهنگ فروبسته دستشان یکسر
به امر مجلس عالی به حکم دین قویم
شدند بدکنشان چوب دار را زیور
بلی درخت خلافی که کاشتند از پیش
برست و دار شد و مرگ تلخ داد ثمر
ایا سپهبد پیروز جنگ دولت یار
ز مهتران جهان نیست با توکس همبر
به مهتران جهان نسبت تو می نکنم
که هرصفت که کنم هست نسبتی منکر
همان تو را به تو نسبت کنم از آنکه تو را
کسی همال نباشد به عادت و به سیر
امیر رزمی و در رزم‌ها نهاده نشان
وزیر جنگی و در جنگ ها نموده اثر
بدین همایون فتحی که کرده‌ای امروز
به روزگار شدی شهره و به دهر سمر
شنیده‌ام که پس از فتح مصر، ناپلئون
به‌سوی شاه‌همی خواست کآورد عسکر
در آن زمین تهی قلعه‌ای رسیدش پیش
که پاسبان نبد افزونش از هزار نفر
به گرد قلعه سپه برنشاند و سنگر خاست
به جنگ دست گشود آن سپهبد صفدر
به چند روز، درانداخت جنگ و کوشش کرد
نیافت بهره در آخر به غیر خون جگر
بدان سپاه فراوان و آن شکوه و جلال
ز برگشودن یک‌ حصن دست شست آخر
تو با سپاهی اندک شدی به مرکز ملک
که بد ز فتح وی اندیشه عاجز و مضطر
سپه کشیدی زی ری که سالیان دراز
کسی به گرد وی اندر نکرده بود گذر
به هر نشیبی فوجی ستاده چون عفریت
به هر فرازی توپی کشیده چون اژدر
به نیم روز شکستی سپاه و بستی خصم
که خیره ماند در آن گیر و دار، وهم و فکر
اگر شکار امیران بود گوزن و غزال
تو باز شاه شکاری و میر شیر شکر
توئی که ساعد بیداد را شکستی سخت
توئی که مجلس اسلام راگشودی در
در آفرین تو اینک بهار مدح سرای
یکی چکامه بیاراست همچو عقد درر
به نام‌، نامهٔ «‌فتح‌الفتوح‌» خواند او را
فرو نگاشته نام سپهبدش به زبر
بدان طریق بگفتم من این قصیده که کفت
«‌فسانه کشت وکهن شد حدیث اسکندر»

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مکن حدیث سکندر که اندرین کشور
«‌فسانه گشت وکهن شد حدیث اسکندر»
هوش مصنوعی: سخن از سکندر نگو، چرا که در این دیار داستان او به افسانه‌ای تبدیل شده و کهنه شده است.
جوان چو آید باطل شود فسانهٔ پیر
عیان چو آید ویران شود بنای خبر
هوش مصنوعی: وقتی جوان به میدان بیاید، داستان‌های قدیمی و بی‌ارزش از بین می‌روند. همچنین وقتی حقیقت خود را نشان دهد، ساختار و بنیاد خبرها و گفته‌های پیشین ویران می‌شود.
خبرگزافه بود گوش برگزافه منه
فسانه بافه بود در فسانه رنج مبر
هوش مصنوعی: حرف‌های دروغین و بی‌اساس را نشنو، زیرا داستان‌ها و افسانه‌ها، فقط ساختگی و پریشان‌کننده‌اند و تو را به زحمت نمی‌اندازند.
خبر دهند که اسفندیار بر درگنگ
چگونه برد سپاه وچگونه راند حشر
هوش مصنوعی: خبر بدهید که اسفندیار چگونه در دروازه گنگ به جنگ رفت و سپاه را راند و چگونه نبرد را آغاز کرد.
چگونه برد خشایارشا سپه به اروپ
چگونه کرد از آن تنگنای بحر گذر
هوش مصنوعی: خشایارشا چگونه توانست ارتش خود را از آن تنگنای دریا به اروپا منتقل کند؟
خبر دهند که از خرد کشور یونان
به آسیای کبیر اندر آمد اسکندر
هوش مصنوعی: خبرها می‌رسند که اسکندر، مرد خردمند یونان، به سرزمین بزرگ آسیای کبیر وارد شده است.
هم او در اول یک کارزارکرد و سپس
براند در همه‌جا بی‌منازعی لشکر
هوش مصنوعی: او در آغاز یک جنگ و نبرد حاضر شد و سپس به تنهایی فرماندهی لشکر را در تمام مناطق بر عهده گرفت.
به مغزش اندر بد پویه ی جهان گیری
به نفع خویش همی کرد کوشش بیمر
هوش مصنوعی: او به فکر و تدبیر خود در تلاش بود تا با توجه به اوضاع جهان، بهره‌ای برای خود به دست آورد و به همین خاطر بی‌وقفه و پیوسته کوشش می‌کرد.
به خیر خویش همی کرد کارهای بزرگ
که نی رضای خدا بد در او نه خیر بشر
هوش مصنوعی: او به خاطر خیر و نیکی خود، کارهای بزرگ انجام می‌دهد، اما در این کارها نه رضایت خداوند وجود دارد و نه نفعی برای مردم.
خبرنگاران نیز از فتوح ناپلئون
بسی دهند نشان و بسی دهند خبر
هوش مصنوعی: خبرنگاران درباره پیروزی‌های ناپلئون اطلاعات و اخبار زیادی ارائه می‌دهند و به طور گسترده‌ای این مسائل را پوشش می‌دهند.
که خود به نمسه و ایتالیا چگونه گذشت
همان به مصر چه کرد آن امیر نام‌آور
هوش مصنوعی: امیر نام‌آور چگونه در نمسه و ایتالیا گذر کرد و در مصر چه کارهایی انجام داد.
چگونه راند سپه در بسیط خطه ی روس
به مسکو اندر بر خیره چون فکند شرر
هوش مصنوعی: سپاه چگونه در سرزمین وسیع روسیه به سمت مسکو می‌راند و آتش و شوری را در آنجا پراکنده می‌کند؟
ولیک جهد بناپارت و آن کشاکش نیز
به قصد پادشهی بود، نی به قصد دگر
هوش مصنوعی: ولی تلاش و کوشش ناپلئون و آن درگیری‌ها تنها برای رسیدن به مقام پادشاهی بود، نه به هدف دیگری.
چنانکه مجلس جمهور را ز بن برکند
به کام خوبش برآمد به تخت ملک اندر
هوش مصنوعی: چنان که وقتی مجلس عمومی را از بنیاد برچیدند، به آرزوی خوشش به تخت سلطنت رسید.
چو بود کوشش او خاصه ی بزرگی او
حدیث او بنه از دست و فضل او مشمر
هوش مصنوعی: کسی که در تلاش است و دارای ویژگی‌های بزرگوارانه است، داستانش را از دست نده و از فضیلت‌های او بهره‌مند شو.
بنه ز دست حدیث سپاهدار اروپ
به سرگذشت سپهدار آسیا بنگر
هوش مصنوعی: به وسیله داستان‌ها و روایت‌های فرماندهان اروپایی، به تاریخ و سرنوشت فرماندهان آسیا نگاه کن.
ببین که این هنری مرد در زمانه چه کرد
ز جهد وکوشش وتدبیر وهوش و رای وفکر
هوش مصنوعی: ببین چگونه این مرد با تلاش و کوشش، تدبیر، هوش و فکر خود در زمانه‌اش به چه دستاوردی رسید.
چومرد رای فزونی به نفع خوبش کند
شگفت نیست اگر بر فلک فرازد سر
هوش مصنوعی: اگر مردی به خاطر خوبی‌هایش در زندگی به موفقیت‌های بزرگی برسد، شگفت‌آور نیست که سرش به آسمان بلند شود و به افتخارات دست یابد.
شگفتی و عجب آنجا است کافریده ی خاک
به رامش دگران چنگ در زند به خطر
هوش مصنوعی: شگفتی در اینجاست که موجودی ساخته شده از خاک، با نواختن ساز دیگران، در خطر قرار می‌گیرد.
به قصد خدمت ملت‌، به قصد یاری نوع
همی به خویش پسندد هزارگونه ضرر
هوش مصنوعی: برای کمک به مردم و یاری رساندن به نوع بشر، گاهی فرد به طور ناآگاهانه به خود آسیب می‌زند و آسیب‌های زیادی به خود می‌زند.
بسان میر مظفر سپهبد اعظم
که آسمان فتوح است وآفتاب ظفر
هوش مصنوعی: شبیه به فرمانده بزرگ و پیروز که در آسمان پیروزی‌ها و موفقیت‌ها می‌درخشد.
اگر به منظرگوئی ستوده منظر او
نشان نیکی طبع است و پاکی مخبر
هوش مصنوعی: اگر به زیبایی و جمال او اشاره شود، نشانه‌ای از نیکویی خلق و راستگویی اوست.
اگر به همت گوئی دلیل همت اوست
هرآنچه بینی و دیدی به سالیان اندر
هوش مصنوعی: اگر به تلاش و اراده کسی نگاهی بیندازی، می‌بینی که هر چیزی که اکنون می‌بینی و تجارب گذشته‌ای که داری، نتیجه همین اراده و تلاشی است که او انجام داده است.
اگر به دولت گوئی به نام دولت او
یکی ره طبرستان سپار ونعمت بر
هوش مصنوعی: اگر به قدرت و شان او اشاره کنی، او یکی از راه‌های رسیدن به طبرستان را به تو نشان می‌دهد و نعمت‌های فراوانی را به تو ارزانی می‌دارد.
به هرکه بنگری اندر شمال ایران شهر
همه به درگه میرند بنده و چاکر
هوش مصنوعی: هر کسی را که در شمال ایران ببینی، همه به درگاه حاکم می‌روند و خود را خدمت‌گذار و بنده او می‌دانند.
ز جان و دل همه این میر را پدر خوانند
هزار تحسین بر این بزرگوار پدر
هوش مصنوعی: همه با جان و دل این مرد بزرگ را پدر می‌نامند و برای او هزاران تحسین می‌کنند.
وگر ز اصل و گهر مرد را شرف خیزد
از او که باشد فرخنده‌تر به اصل و گهر
هوش مصنوعی: اگر شرافت انسان از اصل و نژاد او ناشی شود، پس چه کسی از آن شخصی که از اصل و نژاد برتری برخوردار است، خوشبخت‌تر خواهد بود؟
ستوده جد گرامیش احمدبن شمیط
گذاشت عمری در پیشکاری حیدر
هوش مصنوعی: در این بیت، به احمد بن شمیط اشاره شده که عمرش را در خدمت و پشتیبانی از حیدر (امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام) سپری کرده است و او به خاطر جد گرامی‌اش مورد ستایش قرار گرفته است. این نشان‌دهنده وفاداری و ارادت به خانواده و مقام علی (ع) است.
بدانگهی که درآمد ز ترکتاز یموت
به هر کران خراسان هزار فتنه و شر
هوش مصنوعی: در آن زمانی که حمله‌ای وحشتناک به وقوع پیوست، در همه‌جا، به خصوص در خراسان، هزاران حادثه و آشفتگی به وجود آمد.
هزار خانه ی مظلوم را به غارت برد
به امر دشمن دین‌، ترکمان غارتگر
هوش مصنوعی: هزاران خانه‌ی بی‌پناه را به دستور دشمن دین، ترکمنی به سرقت برد.
بتاخت این هنری مرد جانب گرگان
چنانکه جانب نخجیر شیر شرزهٔ نر
هوش مصنوعی: با شجاعت و مهارت خود، مانند یک شیر نر قوی و سرکش، به سمت دشمنان حمله کن و از آن‌ها نترس.
ز باد تیغش چون آب‌، سرد ماند به جای
عدو که بود به هرسو جهنده چون اخگر
هوش مصنوعی: از تیزی باد چنان می‌ماند که مانند آب سرد است و دشمن که به هر سو چون آتش‌سوزی سرکشی می‌کند.
اسیر، هرچه بد اندرکمندشان بگرفت
درم بداد و روان کرد سوی جای و مقر
هوش مصنوعی: زندانی هر چه بدی از آن کسان که در بندش بودند، گرفت و به ازای آن پولی پرداخت و آنها را به سمت مکانی که باید می‌رفتند، فرستاد.
گرفت عهد ز میران کوکلان و یموت
کزین سپس نکشند ازکمند طاعت سر
هوش مصنوعی: عهدی که با بزرگانی مانند کوکلان و یموت بسته شده است، باعث می‌شود که از بند اطاعت رهایی یافته و دیگر در قید و بند نباشیم.
سپس ببرد به پاداش خدمتی چونین
ز هرکرانه دعای شب و درود سحر
هوش مصنوعی: سپس به خاطر خدمت بزرگی که انجام داده، به او پاداشی می‌دهند و از هر طرف، دعای شب و آرزوهای خوش در سحر را به سوی او می‌فرستند.
پس ازگزارش آن خدمت بزرگ، امیر
به خدمت وطن مستمند بست کمر
هوش مصنوعی: پس از اینکه آن خدمت بزرگ را گزارش دادند، امیر لباس خدمت به وطن نیازمند را به تن کرد و مشغول شد.
چو دید حال وطن را ز جور خصم دژم
چو دید روز وطن را ز روز مرگ بتر
هوش مصنوعی: وقتی حال و روز کشور را از ظلم دشمن غمگین می‌بیند، می‌بیند که روزهای دشوار وطن از روز مرگ نیز بدتر است.
وطن نه‌، غاری اندوخته به ذلت و جهل
وطن نه‌، چاهی انباشته ز عجب و بطر
هوش مصنوعی: وطن به معنای یک جا یا مکان مقدس نیست؛ بلکه به نظر می‌رسد جایی است که پر از ذلت و نادانی است. همچنین آن را نمی‌توان یک منبع ارزشمند دانست، چرا که تنها بر اساس غرور و نادانی انباشته شده است.
همه امیران بدکیش و ریمن و نستوه
همه وزیران نادان و عاجز و مضطر
هوش مصنوعی: همه‌ی فرمانروایان بدسرشت و بی‌رحم، و همه‌ی وزیران نادان و ناتوان هستند.
گشوده شاه ز یکسو به قصد ملت چنگ
چنانکه بازگشاید به قصد تیهو پر
هوش مصنوعی: شاه در یک سو به خاطر ملت چنگ را گشوده، درست مانند این که در پی تیراندازی پرنده‌ای را هدف قرار دهد و آن را به آرامی بگیرد.
به شهر تبریز اندر بساط دارا گیر
سپاه دشمن از هر کرانه زورآور
هوش مصنوعی: در شهر تبریز، با ثروت و امکاناتی که داری، خود را آماده مقابله با دشمنان کن که از هر طرف به سوی تو می‌آیند و قدرت زیادی دارند.
ستاده تنها ستارخان و باقرخان
بسان رستم دستان و طوس‌بن نوذر
هوش مصنوعی: ستارخان و باقرخان همچون رستم دستان و طوس‌بن نوذر ایستاده‌اند و تنها به مقابله و مبارزه می‌پردازند.
بگفت هان نتوان بیش از این نشست به جای
که کار ملت مظلوم شد ز دست بدر
هوش مصنوعی: او گفت: حواستان باشد که نمی‌توان بیشتر از این در مکانی که کار مردم بی‌گناه از دست رفته، نشسته‌اید.
سپس به رشت روان گشت با سپاهی کشن
فراشت رایت مشروطه اندر آن کشور
هوش مصنوعی: سپس به سمت رشت حرکت کرد و با سپاهی بزرگ، پرچم مشروطه را در آن دیار برافراشت.
مبارزان دلیر و مجاهدان غیور
در آن دیار رسیدند بی‌حد و بی‌مر
هوش مصنوعی: دلاوران و مجاهدان شجاع در آن سرزمین به قدرت و فراوانی رسیدند.
امیر درخور هریک سلاح جنگ بداد
همان تکاور تازی و خنگ راه سپر
هوش مصنوعی: امیر به هر کس سلاح مناسبی برای جنگ داد، همان‌طور که یک جنگجوی ماهر و با تجربه از شیوه‌های مختلف دفاع و حمله استفاده می‌کند.
مخالفان بزرگ اندر آن دیار شدند
ز دست برد دلیران میر، کوفته سر
هوش مصنوعی: مخالفان بزرگ در آن سرزمین شکست خوردند و تحت تأثیر دلاوری‌های سران قرار گرفتند.
چو کار ساخته شد تیغ میر آخته شد
به قصد جستن پیکار و راندن کیفر
هوش مصنوعی: زمانی که کار آماده شد، شمشیر فرمانده کشیده شد تا به قصد شروع جنگ و بازپس‌گیری حق آماده باشد.
نخست جانب قزوین شتافت مرکب میر
که بود ویران از جورخصم زشت سیر
هوش مصنوعی: ابتدا، اسب فرمانده به سمت قزوین رفت، اسبی که از ستم دشمن در حال ویرانی بود.
طلایه‌دار سپه پیش رفت و کار بساخت
ببست دشمن و بگشود ره بر آن لشگر
هوش مصنوعی: فرمانده سپاه پیش رفت و کار را سامان داد، دشمن را محاصره کرد و راه را بر لشگر خود باز کرد.
سپاه میر درآمد به شهر، لیک چنان
که گفتی آمده در شهرکاروان گهر
هوش مصنوعی: ارتش فرمانده به شهر وارد شد، اما مانند آنچه که گفتی، کاروان جواهر به شهر آمده است.
همه به نظم درست و همه به خاطرپاک
همه همایون فال و همه نکو منظر
هوش مصنوعی: همه چیز در نظم و ترتیب خاصی قرار دارد و همه به خاطر پاکی و خوبی خود، خوشبخت و خوش‌نقش هستند.
نه دست برده به تاراج خانهٔ مسکین
نه سر کشیده ز فرمان ایزد داور
هوش مصنوعی: این مصرع به این معناست که کسی به خانه فقیران دستبرد نمی‌زند و از قوانین و دستورات خداوند سرپیچی نمی‌کند. به عبارت دیگر، در اینجا به احترام به حقوق دیگران و پیروی از اصول الهی اشاره شده است.
رسید میر و بیاراست مجلس ملی
خطیب عدل فروخواند خطبه بر منبر
هوش مصنوعی: میر رسیده و مجلس بزرگ ملی را آراسته است، و خطیب در جای خود نشسته و سخنرانی خود را آغاز کرده است.
ز خائنان وطن چندتن به امر امیر
شدند رانده از این خاکدان به‌ملک سقر
هوش مصنوعی: برخی از خائنان وطن به دستور امیر به دور از این سرزمین به دوزخ رانده شدند.
سپس به مرکز بیداد خواست کردن روی
خدایگان امیران‌، امیر شیر شکر
هوش مصنوعی: پس به محل ظلم و ستم، از خداوندان و بزرگان خواستند که امیر شیر شکر، فرمانروایی کند.
چو شاه یافت کش انجام کار باز رسید
ز راه حیله برآورد صورتی دیگر
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه به پایان کار خود رسید، از راه فریب و نیرنگ، چهره‌ای جدید و متفاوت به خود گرفت.
مثال داد به مشروطه و آشکارا کرد
طریق سلم وفروبست راه بوک ومگر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به جنبش مشروطه اشاره می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه این جنبش راهی برای صلح و آرامش را به وضوح نشان داد. همچنین بیان می‌کند که شاید همه از این مسیر آگاه نباشند یا نتوانند آن را درک کنند.
چو دید ملت باز ایستاد و پای کشید
زجهل غره‌شد وعهد خودنبرد به سر
هوش مصنوعی: وقتی ملت را دید که توقف کرده و از جهل و نادانی فاصله می‌گیرد، به خوش‌بینی دچار شد و به عهد و پیمان خود پایبند نماند.
دگر ره از همه سو خواست جنبش ملی
ز هرکرانه عیان گشت شورش محشر
هوش مصنوعی: جنبش ملی از سمت‌های مختلف به حرکت درآمد و شورش آن به وضوح از هر گوشه‌ای نمایان شد.
هم از کرانهٔ قزوین بساحت ری تافت
سهیل رایت اسپهبد بلند اختر
هوش مصنوعی: ستارهٔ سهیل از سمت قزوین بر دشت ری می‌تابد و به خوبی نشان‌دهندهٔ مقام والای خود است.
وز آن حدود به میران بختیاری داد
زجنبش خود وپیش آمد امورخبر
هوش مصنوعی: از آن مناطق، به اندازه‌ای عطا کرد که بختیاری‌ها در پی سرنوشت خود به جنب و جوش درآمدند و امور به پیش رفت.
امیر دانا «‌سردار اسعد» اندر وقت
زبلدهٔ قم زی ری برون کشید حشر
هوش مصنوعی: سردار اسعد، امیر باهوش و دانای زمان، در موقعیتی خاص از شهر قم به سوی منطقه‌ای دیگر خارج شد و تلاش کرد تا جمعیتی را به دور خود جمع کند.
سپاه خصم هم آمد به کوهسارکرج
که بد به سختی مانند سد اسکندر
هوش مصنوعی: نیروهای دشمن نیز به کوه‌ها آمدند، در جایی که حالت سختی و مقاومتی به مانند سد اسکندر وجود داشت.
شگرف کوهی و در وی هزارگونه بلا
فراخ رودی و در وی هزارگونه خطر
هوش مصنوعی: کوهی بزرگ و پر از مشکلات و dangers در دل خود دارد و همچنین رودی وسیع که درون آن خطرات فراوانی نهفته است.
در آن سپاهی با توپ‌های گردون کوب
برآن گروهی با تیرهای خارا در
هوش مصنوعی: در آنجا گروهی از سربازان با توپ‌های گرد خود، به سوی آن دسته از افراد که تیرهای سخت و سنگین دارند، حمله‌ور شده‌اند.
ز بیم توپ و درازای کوه و تنگی راه
گمان نبدکه بر او برکند سوارگذر
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از توپ و بلندی کوه و تنگی مسیر، هیچ‌گاه تصور نمی‌کرد که سوارکار بتواند از این موانع عبور کند.
ولیک لشکریان سپهبد پیروز
چنان نبدکه در استند و افکنند سپر
هوش مصنوعی: با وجود اینکه سپهبد پیروز و لشکریانش چنان نیستند که تنها در حال دفاع باشند و سپرهای خود را بالا نگه‌دارند، بلکه آنها آماده‌اند که به مبارزه بپردازند و حریف را شکست دهند.
به پیشتازی بیرون شدند مردی چند
که جنگ را همه بودند زاده از مادر
هوش مصنوعی: چند مرد به عنوان پیشرو بیرون رفتند که همگی در میدان جنگ به دنیا آمده بودند.
به پشتبانی اقبال و پیشتازی بخت
به کوهسارکرج برشدند چالشگر
هوش مصنوعی: با حمایت خوشبختی و برتری سرنوشت، چالشگرها به دمنوش جاده‌های کوهستانی کرج می‌روند.
ازآن گروه قلیل آن سپه هزیمت یافت
چو خیل پشه که جوید هزیمت از صرصر
هوش مصنوعی: در اینجا به گروهی کوچک اشاره می‌شود که پایگاه و قدرتشان تضعیف شده است. مانند پشه‌هایی که به شدت از یک باد سرد و طوفانی فرار می‌کنند. این تصویر نشان‌دهنده ضعف و ناتوانی آن گروه در برابر چالشی بزرگ است.
وز آن گذر به «‌شه آباد» حمله آوردند
مجاهدان چو به سوی هری سپاه تتر
هوش مصنوعی: مجاهدان از آن عبور کرده و به «شه آباد» حمله کردند، همان‌طور که سپاه تاتار به سمت هری راه می‌افتد.
از آن حدود هم آواره شد سپاه عدو
همه فکنده سلیح و همه گسسته کمر
هوش مصنوعی: در آن منطقه، لشکر دشمن به سرگردانی افتاد و همه سلاح‌های خود را انداختند و عزم خود را برای نبرد از دست دادند.
سپاه میر درآمد زکوهسار برون
به سان سیل که آید زکوهسار به بر
هوش مصنوعی: ارتش میران از کوهستان خارج شد مانند سیلی که از کوه به پایین می‌ریزد.
سپاه دیلم پیش آمد از ره ایمن
مجاهد لر گرد آمد از ره ایسر
هوش مصنوعی: گروه دیلم در خطری ایمن به سوی دشمن حمله کردند و مبارزان لر نیز از راهی مطمئن به آن‌ها پیوستند.
مجاهدانی رزم‌آزمای و مردافکن
مبارزانی پرخاشجوی و کندآور
هوش مصنوعی: جنگجویانی شجاع و قوی که در میدان نبرد حاضر می‌شوند و با قدرت و غیرت مبارزه می‌کنند.
همه به راه وطن داده جان خوبش ز دست
همه به یاد وطن کرده خون خویش هدر
هوش مصنوعی: همه برای میهن خود جانشان را فدای او کردند و یاد وطن باعث شده که خون خود را بیهوده بریزند.
همه دویده پی جستن حقوق بزرگ
به چشم پیل دمان و به کام ضیغم نر
هوش مصنوعی: همه به دنبال به دست آوردن حقوق و منافع بزرگ هستند، در حالی که مانند فیل های قوی و درشت و شیرهای نر به دنبال اهداف خود می‌دوند.
همه به طوع دویده به جانب پیکار
نه بر طریقهٔ بیگار و طرزهای دگر
هوش مصنوعی: همه با رضایت به سوی جنگ و مبارزه رفته‌اند، نه به خاطر الزام و روش‌های دیگر.
فتاد بر در ری کارزارهای بزرگ
که تا نبیند مردم نیایدش باور
هوش مصنوعی: در مقابل دروازه ری، نبردهای عظیمی رخ داد که تا مردم آنها را مشاهده نکنند، به حقیقت آن پی نخواهند برد.
عدو ز دشت پراکنده گشت و شد سوی شهر
بهر گذرگه پرداخته یکی سنگر
هوش مصنوعی: دشمنان از دشت پراکنده شدند و به سمت شهر رفتند تا پناهگاهی بسازند.
همه به سنگر پنهان چو ابر در پس کوه
تفنگشان همه چون برق و توپشان تندر
هوش مصنوعی: همه در مخفیگاه‌های خود به محاق رفتند، شبیه ابرهایی که در پشت کوه‌ها پنهان شده‌اند. اسلحه‌هایشان آماده است و همچون برق و رعد و برق، قدرتشان نمایان است.
نشانده بر سر هرکوی‌، شاه کینه سگال
کشیده از بر هر برج‌، خصم دیو سیر
هوش مصنوعی: در هر خیابان، نشانی از دشمنی و کینه‌جویی وجود دارد و در هر برجی، خصم و دشمنی مانند دیو در کمین نشسته است.
هزار مرد و بهر مرد بر هزار سلاح
هزار توپ و بهر توپ در هزار شرر
هوش مصنوعی: هزاران مرد وجود دارند و به ازای هر مرد، هزار سلاح و به ازای هر سلاح نیز هزار گلوله وجود دارد.
بهرکرانی فوجی پیاده حرب طراز
بهر کناری جیشی سواره رزم سپر
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف گروهی از سربازان پیاده و سواره می‌پردازد. او اشاره دارد که پیاده‌نظام‌های آموزش‌دیده به همراه سوارکارانی که در میدان جنگ هستند، به دفاع و مقابله برمی‌خیزند. در واقع، تصویر زنده‌ای از یک میدان جنگ ایجاد می‌کند که حاکی از تلاش و آمادگی آن‌ها برای نبرد است.
سپاه ‌سلطنت آباد نیز از یکسو
میان ببسته پی پاس شاه کین گستر
هوش مصنوعی: نیروهای سلطنت آباد نیز از یک سو به خاطر حفظ شاه خود، برای مقابله با دشمنان آماده شده‌اند.
همه چو غولان نستوده کار و افسون ساز
همه چو دیوان تیره‌روان و افسونگر
هوش مصنوعی: همه مانند غول‌هایی هستند که در کار و جادوگری بی‌نظیرند، مانند دیوانی که در ظلمت و افسونگری غرق شده‌اند.
نخست میر جهانگیر قصد شهر نمود
که کار را کند آسان و جنگ را یکسر
هوش مصنوعی: نخستین اقدام میر جهانگیر این بود که به سوی شهر برود تا کارها را راحت‌تر کند و جنگ را به طور کامل خاتمه دهد.
مجاهدان سپاهان و جنگیان امیر
بتاختند دو رویه بشارسان اندر
هوش مصنوعی: مجاهدان و جنگجویان امیر به سرعت و با قدرت به سوی دشمن حمله کردند و در دو طرف به نبرد پرداختند.
بگفت جارچی توپشان بخیل عدو
که هان امیر است از راه لختی آن‌سوتر
هوش مصنوعی: جارچی خبر می‌دهد که دشمنان از آتش توپخانه نگران هستند و می‌گویند امیر در حال نزدیک شدن است.
نشسته میر به پشت هیون کوه گذار
عقاب گفتی بر تیغ کوه جسته مقر
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به فردی است که بر روی اسب نشسته و در حال عبور از کوه است. در حال عبور از بالای کوه، به پرنده‌ای مانند عقاب اشاره می‌شود که به نظر می‌رسد بر لبه‌ی تیز کوه نشسته است. این تصویر زیبایی از سفر و ماجراجویی را به نمایش می‌گذارد و حس بلندنظری و شجاعت را منتقل می‌کند.
حسام آخته در دست بدره بار امیر
چو بر کران کشن رود، شاخ نیلوفر
هوش مصنوعی: حسام (شمشیر) آماده در دست بدره بار امیر، مانند شاخ نیلوفر بر روی آب رودخانه به آرامی و زیبایی شناور است.
به جز حسامش کز خون خصم رنگین بود
نداده نیلوفر بار، لالهٔ احمر
هوش مصنوعی: غیر از شمشیرش که به خاطر خون دشمنان رنگین شده است، نیلوفر آبی و لالهٔ قرمز داده نشده‌اند.
به چنگ رایتی میر بر درفش کبود
چو ابر شامگهی بر سپهر بازیگر
هوش مصنوعی: مردی با دلیری و شجاعت پرچمی را به دست گرفته است، مانند اینکه ابرهای شب بر آسمان قرار گرفته‌اند و او نیز برای نمایشی بزرگ آماده است.
امیر یکسو، سردار اسعد از یک سو
به خصم حمله نمودند وساختند عبر
هوش مصنوعی: امیر و سردار اسعد به سمت دشمن حمله کردند و آن‌ها را شکست دادند.
سپاه میر تو گفتی که بود باد خزان
عدوی دین‌، شجر خشک و جانش برگ شجر
هوش مصنوعی: گروه و نیروهای ولی خدا را گویی به باد پاییزی تشبیه کرده‌ای، که دشمن دین را همچون درختی خشک کرده و جان او را از برگ‌هایش تهی کرده است.
بلی چو باد وزان بر وزد به شاخ درخت
ازو نه برگ بماند به جای بازو نه بر
هوش مصنوعی: وقتی باد شدید و سهمگینی بوزد، هیچ چیزی از درخت باقی نخواهد ماند؛ نه برگ و نه شاخه.
سپاه خصم هم اندر میان شارستان
به جیش میر فکندند توپ جان او بر
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، دشمنان در میان شهر به شدت حمله کرده و به جان او (نظامی یا فرمانده) آسیب می‌رسانند.
امیر راد در آن گیر و دار و هایاهوی
به سوی مجلس کنکاش گشت راه سپر
هوش مصنوعی: امیر راد در آن شلوغی و هیاهو به سمت مجلسی که در حال بررسی و کنکاش بود، رفت و راهی را پیدا کرد تا از خودش دفاع کند.
برآن زمین مبارک بداد بوسه ز شوق
گرفت درگه عالیش را ز جان در بر
هوش مصنوعی: بر روی آن زمین پر برکت، به شوق بوسه‌ای زدم و با تمام وجود، درگاه بلند مرتبه‌اش را در آغوش گرفتم.
که از چه زار و درم گشتی ای بهین مقصود
که از چه روی نهان کردی‌ای مهین دلبر
هوش مصنوعی: چرا ای بهترین آرزوها نزار و بی‌حال شده‌ای؟ چه دلیلی دارد که ای دلبر عزیز، رویت را پنهان کرده‌ای؟
مرا به درگهت ای کاخ عدل آن نظر است
که هست حاجی محنت کشیده را به حجر
هوش مصنوعی: به درگاه تو ای محل عدالت، آن نگاهی برایم اهمیت دارد که به زائر سخت‌کوش می‌شود.
سپس به‌ جنگ برآورد دست و فرمان داد
که افکنند دلیران به جان خصم آذر
هوش مصنوعی: سپس او به نبرد آمد و فرمان داد که دلاوران به جان دشمن بتازند.
مجاهدان ز دو سو حمله اندر افکندند
به‌سوی خصم و بپا خاست شورش محشر
هوش مصنوعی: جنگجویان از دو طرف به دشمن حمله کردند و شور و غوغای شدید به پا شد.
ز سهم تیر یلان گشت چشم کیوان کور
ز بانگ توپ گران گشت گوش گردون کر
هوش مصنوعی: چشم کیوان به خاطر تیرهای شکارچیان نابینا شد و گوش آسمان از صدای توپ‌های سنگین ناشنوا گشت.
ز برج‌های بلند وز کاخ‌های شگرف
فکند خصم به شهر اندرون زکینه شرر
هوش مصنوعی: از دژهای بلند و کاخ‌های زیبا، دشمن شعله‌های خشم را به درون شهر پرتاب کرد.
ولی چو بود ستاره معین و بخت نصیر
گزند نامد بر لشکر همایون فر
هوش مصنوعی: زمانی که ستارهٔ خوش‌نشان و بخت نیک در کنار هم باشند، خطر و آسیب به لشکر پیروز نمی‌رسد.
سه‌روز جنگ درافتاد و هم در آخر کار
نصیب جیش سپهدار گشت فتح و ظفر
هوش مصنوعی: سه روز جنگ ادامه داشت و در پایان کار، پیروزی نصیب فرمانده سپاه شد.
دو بهره کشته ‌شد از خصم و بهره‌ای خسته
شدند بهرهٔ دیگر دوان به کوه و به در
هوش مصنوعی: دو گروه از دشمن آسیب دیدند، گروهی درگیر خستگی شدند و گروه دیگر با سرعت به کوه و درختان فرار کردند.
بزرگ دشمن ملت هم از میان بگریخت
سپرد افسر و دیهیم ملک را به پسر
هوش مصنوعی: دشمن بزرگ ملت مجبور به فرار شد و تاج و سلطنت را به پسرش سپرد.
سپس نشست و کنکاشگاه با دل شاد
ابا سران و امیران‌، امیر دین‌پرور
هوش مصنوعی: سپس در مکانی نشسته و با دل خوش درباره‌ی مسائل مهم با سران و فرمانروایان، که به دین اهمیت می‌دهند، گفتگو کرد.
ز خائنان تبه کار لختی آوردند
به پالهنگ فروبسته دستشان یکسر
هوش مصنوعی: از خائنان فاسد، لحظه‌ای را به دست آوردند که با دست‌هایی سست و بی‌نوا به زمین افتاده بودند.
به امر مجلس عالی به حکم دین قویم
شدند بدکنشان چوب دار را زیور
هوش مصنوعی: به دستور مقام عالی و بر اساس قوانین دینی، افرادی که به بدی رفتار کرده‌اند، به مجازات محکوم شدند و چوبه‌های دار به عنوان نماد تنبیه برای آن‌ها آماده شد.
بلی درخت خلافی که کاشتند از پیش
برست و دار شد و مرگ تلخ داد ثمر
هوش مصنوعی: بله، درخت نادرستی که کاشتند، از قبل رشد کرده و بزرگ شد و به بار تلخ خویش رسید.
ایا سپهبد پیروز جنگ دولت یار
ز مهتران جهان نیست با توکس همبر
هوش مصنوعی: آیا سردار پیروزی که در جنگ‌ها موفق است، در میان بزرگان جهان تنها نیست؟
به مهتران جهان نسبت تو می نکنم
که هرصفت که کنم هست نسبتی منکر
هوش مصنوعی: من به بزرگ‌ترهای دنیا نمی‌گویم که چه نسبتی با تو دارم، زیرا هر صفتی که بیان کنم، تنها به نوعی انکار آن نسبت می‌باشد.
همان تو را به تو نسبت کنم از آنکه تو را
کسی همال نباشد به عادت و به سیر
هوش مصنوعی: من تو را تنها به خودت مقایسه می‌کنم، زیرا هیچ‌کس از نظر عادت و رفتار شبیه تو نیست.
امیر رزمی و در رزم‌ها نهاده نشان
وزیر جنگی و در جنگ ها نموده اثر
هوش مصنوعی: امیر رزمی در میدان‌های جنگ نشان وزیر جنگ را بر دوش دارد و در نبردها اثر و نشانه‌ای از خود باقی گذاشته است.
بدین همایون فتحی که کرده‌ای امروز
به روزگار شدی شهره و به دهر سمر
هوش مصنوعی: به خاطر پیروزی بزرگت امروز در جهان مشهور شده‌ای و نامت در تاریخ جاودانه گشته است.
شنیده‌ام که پس از فتح مصر، ناپلئون
به‌سوی شاه‌همی خواست کآورد عسکر
هوش مصنوعی: شنیده‌ام که پس از تسخیر مصر، ناپلئون به سوی شاه همی خواست تا سپاهی بیاورد.
در آن زمین تهی قلعه‌ای رسیدش پیش
که پاسبان نبد افزونش از هزار نفر
هوش مصنوعی: در آن سرزمین خالی، دژ یا قلعه‌ای به چشمش آمد که نگهبانش از هزار نفر هم کمتر بود.
به گرد قلعه سپه برنشاند و سنگر خاست
به جنگ دست گشود آن سپهبد صفدر
هوش مصنوعی: سپهبد صفدر به دور قلعه قرار گرفت و سنگرهایی برای جنگ آماده کرد و به نبرد آغازید.
به چند روز، درانداخت جنگ و کوشش کرد
نیافت بهره در آخر به غیر خون جگر
هوش مصنوعی: چند روزی در تلاش و کوشش بود، اما در نهایت نتیجه‌ای جز درد و رنج حاصل نکرد.
بدان سپاه فراوان و آن شکوه و جلال
ز برگشودن یک‌ حصن دست شست آخر
هوش مصنوعی: بدان که با وجود سپاهی بزرگ و آن عظمت و شکوه، همه این‌ها به خاطر گشایش یک دژ به دست شست آخر است.
تو با سپاهی اندک شدی به مرکز ملک
که بد ز فتح وی اندیشه عاجز و مضطر
هوش مصنوعی: تو با نیرویی کم به قلب سرزمین قدرت رسیدی، در حالی که دیگران از دستیابی به پیروزی در این میدان ناتوان و در تنگنا هستند.
سپه کشیدی زی ری که سالیان دراز
کسی به گرد وی اندر نکرده بود گذر
هوش مصنوعی: تو در جستجوی او به راهی رفتی که سال‌های طولانی کسی نتوانسته بود در آنجا قدم بگذارد.
به هر نشیبی فوجی ستاده چون عفریت
به هر فرازی توپی کشیده چون اژدر
هوش مصنوعی: در هر نقطه‌ای که پایین بروی، گروهی مانند دیو ایستاده‌اند و در هر نقطه‌ای که بالا بروی، توپی مانند مار به جلو کشیده شده است.
به نیم روز شکستی سپاه و بستی خصم
که خیره ماند در آن گیر و دار، وهم و فکر
هوش مصنوعی: در وسط روز، تو توانستی سپاه را شکست دهی و دشمن را محاصره کنی به طوری که در آن وضعیت گیج و متحیر ماند. تفکر و خیال او در آن لحظه از او دور شده بود.
اگر شکار امیران بود گوزن و غزال
تو باز شاه شکاری و میر شیر شکر
هوش مصنوعی: اگر قرار باشد که امیران شکار کنند، در آن صورت گوزن و غزال شکار آنها خواهد بود، اما تو خود را به عنوان یک شکارچی باارزش و برجسته می‌دانی که حتی قوی‌تر و توانمندتر از شیر هستی.
توئی که ساعد بیداد را شکستی سخت
توئی که مجلس اسلام راگشودی در
هوش مصنوعی: تو هستی که ظلم و ستم را از بین بردی و مجلسی برای برپایی اسلام تشکیل دادی.
در آفرین تو اینک بهار مدح سرای
یکی چکامه بیاراست همچو عقد درر
هوش مصنوعی: در زیبایی تو، حالا بهار است. مدح تو را به گونه‌ای نظم و ترتیب داده‌ام که همچون یک عروسی با جواهرات درخشان می‌باشد.
به نام‌، نامهٔ «‌فتح‌الفتوح‌» خواند او را
فرو نگاشته نام سپهبدش به زبر
هوش مصنوعی: او نامه‌ای به نام «فتح الفتوح» را خواند و نام سپهبد خود را در بالای آن نوشته بود.
بدان طریق بگفتم من این قصیده که کفت
«‌فسانه کشت وکهن شد حدیث اسکندر»
هوش مصنوعی: من این شعر را در آن مسیر گفتم که می‌گوید: «قصه‌ ای که گفته شده، به یادگار مانده و سخنان اسکندر قدیمی شده است.»